صدای طبل جنگ به گوش می رسد

نویسنده

» تحلیل ال پائیس از تغییر وضعیت ها

خاویر والنسوئلا

بدترین نکته در مورد یک جنگ این است که هر کسی می تواند در تیررس گلوله ها قرار گیرد و ماجرای جنگ سن کانتن در شمال فرانسه تداعی شود. این واقعاً نگران کننده است که ببینیم ایالات متحده و اسراییل در یک طرف رینگ و ایران در طرف دیگر درگیر یک جنگ مخفی شده اند [جاسوسی، سوءقصد و ترور] که تنها دلیل آن برنامه هسته ای حکومت آیت الله ها، تهدید به بستن تنگه هرمز و کوبیدن بر طبل جنگ است. شاید همه اینها بلوف باشد، ولی نباید فراموش کرد که به مانند بازی با آتش است. و این درحالی است که در یکی از خطرناک ترین مناطق جهان قرار داریم.

خبر خوب این است که باراک اوباما خواستار وقوع جنگ نیست، چون به گفته آنتونیو کانیو از واشنگتن، هر کسی دیگری در کاخ سفید بر سر قدرت بود اینگونه نمی اندیشید. اوباما بارها نشان داده که بصیرت بیشتری نسبت به مقامات اسراییلی و بازهای آمریکایی دارد: وقوع یک جنگ در ایران برای جامعه جهانی به همان میزان جنگ عراق یا حتی بیشتر از آن فاجعه بار خواهد بود.

اگر این جنگ به یک حمله هوایی علیه برخی تأسیسات اتمی ایران محدود شود، شاید برنامه اتمی آیت الله ها به تعویق بیفتد، ولی بی شک مشروعیت داخلی را به حکومت اسلامی باز خواهد گرداند. این جنگ بار دیگر احساسات شهادت طلبانه، ولی این بار در سطح منطقه  تحریک خواهد کرد، و حس ایجاد وحدت میان جوامع مسلمان. این دو درواقع دو هدیه الهی برای وارثان خمینی است. و اگر مداخله نظامی به صورت زمینی انجام شود، باید خود را برای سال ها جنگ و خونریزی در سطح جهان آماده سازیم.

امروز حکومت ایران از هر زمان دیگری طی این ۳۰ سال ضعیف تر شده. اکنون هوشمندانه ترین راه اتخاذ استراتژیی است که منجر به انحطاط سریع تر جمهوری اسلامی شود، نه اینکه کاری کنیم اکسیژن بیشتری برای تنفس به دست آورد.

تاکنون طرفداران خمینی یکی از بازندگان اصلی بهار عربی بوده اند. حکومت جمهوری اسلامی تمامی مشروعیت اش را با بازی انتخاباتی خود در سال ۲۰۰۹ زیر سؤال برد. و این درحالی بود که اعتراضات گسترده مردمی در تهران با سرکوب تظاهرکنندگان که اکثراً از جوانان تشکیل می شدند پاسخ داده شد. اکنون انقلاب های ضدمذهبی تونس و مصر مصمم اند که تمایلات خود را برای تبدیل شدن به یک مرجع ایدئولوژیک و سیاسی مانند جمهوری اسلامی کاهش دهند.

جمهوری اسلامی انتخابات مجلس را در ماه مارس ۲۰۱۲ و انتخابات ریاست جمهوری را در سال ۲۰۱۳ برگزار خواهد کرد. وضعیت کنونی این کشور نشان از فشار اقتصادی بر مردم و چنددستگی در نزد حاکمیت دارد. رویارویی میان اصلاح طلبان و محافظه کاران در سال ۲۰۰۹ باعث وقوع کشمکش های بیشتر، به ویژه میان رییس جمهور و علی خامنه ای، شده است. وضعیت بین المللی جمهوری اسلامی نیز چندان رضایت بخش نیست. شاید محمود احمدی نژاد با روی باز در کاراکاس و هاوانا مورد استقبال قرار گرفته، ولی وجهه حکومت در خاورمیانه به طور کامل ازدست رفته است.

ایران کشوری است با ۷۰ میلیون نفر جمعیت و ذخائر عظیم نفت و گاز. تفوق نسبی این کشور بر منطقه در دهه اول قرن بیست و یکم نتیجه سیاست مشترکی میان قدرت نمایی و احتیاط بود. فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی تهدید کمونیسم را ازبین برد؛ حمله ایالات متحده به افغانستان باعث حذف طالبان شد؛ و حمله به عراق رقیب دیرینه اش صدام حسین را ازمیان برداشت و راه را به سوی جامعه شیعه این کشور هموار کرد.

ولی از سال ۲۰۰۹ به بعد شرایط برای جمهوری اسلامی به گونه ای دیگر رقم خورد. تقلب انتخاباتی محمود احمدی نژاد و حامی او علی خامنه ای باعث ایجاد موج گسترده ای از اعتراضات جوانان در تهران شد؛ اعتراضاتی که مایه الهام جوانان تونسی و مصری در سال ۲۰۱۱ شد. تفاوت بارز اعتراضات در این بود که خامنه ای و احمدی نژاد مشروعیت خود را با صدور فرمان آتش به روی مردم که در خیابان های تهران گردهم آمده بودند ازبین بردند.

در تابستان ۲۰۰۹ تجسم فروپاشی حکومت جمهوری اسلامی که هنوز از حمایت بخشی از مردم برخوردار بود اصلاً در ذهن خطور نمی کرد؛ جمهوری اسلامی نیروی خود را در جنگ خونبار با عراق صدام حسین نشان داد و ۳۰ سال در برابر فشارها و تحریم های آمریکا و همچنین انزوای بین المللی تحمل کرد. بی شک بهار عربی برای خامنه ای و احمدی نژاد خبر خوبی محسوب نمی شود، زیرا به مردم ایران ثابت می کند که با مبارزه می توان به سوی برقراری دموکراسی پیش رفت.

در چنین شرایطی، یک مداخله نظامی خارجی، چه اسراییلی، چه آمریکایی، باعث نیرو گرفتن مجدد سران حکومتی و فراخواندن مردم به وحدت ملی می شود. به علاوه، چنین اقدامی باعث وقوع یک بحران نفتی جهانی خواهد شد و شعله های وحشت و جنگ را در سراسر مرزهای خاورمیانه و حتی فراتر از آن خواهد کشاند. این رویکرد بی شک آن چیزی نیست که برای جهان در سال ۲۰۱۲ نیاز داریم.

از زمان تأسیس جمهوری اسلامی در سال ۱۹۷۹، آیت الله ها همواره در نگرانی حمله مستقیم ایالات متحده بسر برده اند. شاید ناظران براین عقیده باشند که دستیابی به تسلیحات اتمی تنها راهی است که این حکومت را از گزند حمله بیگانگان مصون خواهد داشت و در صورت دستیابی به آن به اسراییل حمله خواهد کرد. ولی آیت الله ها تا این حد بی عقل نیستند. آنها به خوبی می دانند که چنین حمله ای به اسراییل پیامدهای غیرقابل جبرانی درپی خواهد داشت.

اکنون سؤال را باید به شکلی دیگر مطرح کرد. اگر بجای حمله نظامی که درنهایت منجر به بهبود وضعیت داخلی و منطقه ای حکومت تهران خواهد شد، دموکراسی ها بر مسأله آزادی و حقوق بشر در جهان عرب و در ایران تأکید ورزند، نتیجه بهتری نخواهیم گرفت؟ اگر بر ایجاد دموکراسی در مصر، برکناری دیکتاتوری اسد در سوریه و تولد یک دولت فلسطینی تأکید ورزند، آیا نتیجه قابل قبول تر نخواهد بود؟ کجا نوشته شده که “بهار پارسی” نمی تواند دنباله روی “بهار عربی” باشد؟

احتمالاً دیدگاه اوباما نیز کم و بیش همین است. با اینکه او مایل به وقوع جنگ علیه ایران نیست، ولی تندروهای اسراییلی در تلاش اند تا گریز بزنند. راجر کوهن، در یکی از ستون های نیویورک تایمز از امکان حمله سرخود اسراییل طی ماه های آینده نوشته است. پس از وقوع چنین حمله ای، مطمئناً دوستان اسراییل در ایالات متحده به وجد خواهند آمد و از این اقدام قدردانی خواهند کرد. اوباما نیز در برابر عمل انجام شده قرار خواهد گرفت و اختیاراتش زیر سؤال می رود. کوهن در مطلب خود با تیتر “این کار را نکن“، نتانیاهو را از انتخاب این راه بازداشته. زیرا چنین اقدامی برای اسراییل نیز به مانند یک فاجعه خواهد بود.

منبع: ال پائیس، ۲۵ ژانویه