از اعتراضات نمایندگان مجلس، ایشالا با لیاخوف محشور شوند، بر ما معلوم شده که گویا دولت مانع سفر هیات نظامی کره شمالی شده و “فراکسیون لیاخوف” به این موضوع اعتراض کردند. تعداد ۲۳ نماینده هم با نوشتن نامه ای به لاریجانی به روحانی اعتراض کردند که چرا مانع برگزاری رزمایش موشکی شده است. البته ما خودمان مستقیما نشنیدیم که روحانی مانع این رزمایش شده باشد، اما وقتی ۲۳ نماینده چنین حرفی می زنند، لابد مانع شده است. و اصولا متوجه نشدیم که چرا، واقعا چرا نمایندگان مجلس این همه به اجرای مانور نظامی علاقه دارند؟ آن هم در کشوری که از یک طرف دارد با اروپا و آمریکا صلح می کند و بوق صلح دستش دارد و راه نیویورکش فعلا از ژنو می گذرد. هان؟ خیلی مملکت وضع مالی خوبی دارد که صد تا موشک هم منفجر کنیم که برود توی بیابان بخورد، صلوات بفرستیم؟ و نه اینکه مانورهای قبلی برگزار شده خیلی خوش یمن بوده و کم آدم کشته شده در این مانورها، آن هم از فرماندهان سپاه؟ تازه، همین نمایندگان از ظریف سئوال کردند که “چرا از پیشرفت های دفاعی جمهوری اسلامی ایران حمایت نمی کنید؟» یعنی چه که وزیر خارجه از پیشرفت موشکی حمایت کند؟ اصلا چه ربطی دارد، البته می دانیم در مملکت هیچی به هیچی ربط ندارد، ولی دلیل نمی شود که چون سپاه کار نامربوط می کند و رسما بیانیه می دهد که “وزارت خارجه از حقوق ملت صیانت کرده است.” حتما باید وزارت خارجه هم یک بیانیه بدهد که “پیشرفت های دفاعی جمهوری اسلامی گامی برای پیشرفت مذاکرات ژنو است.” یعنی چه؟ اصلا چه ربطی دارد؟ البته به این نکته هم توجه کنید که یک مقام انتظامی گفته است که “مواد محترقه حکم قاچاق سلاح دارد.” حالا نه اینکه قیمت اسلحه ای مثل کلت و روولور و مسلسل در تهران کمتر از یک میلیون تومان نیست. واقعا چه خبر است؟ ترقه می شود اسلحه، اسلحه گرم می شود جزو حبوبات.
سینما سینماست
سی و دومین جشنواره فیلم فجر اولین اتفاق فرهنگی دوره روحانی است، حالا باید گفت روحانی مچکریم بقول پوراحمد یا بگوئیم سینماگران ایرانی مچکریم، یا از خود مچکر باشیم، یا اصولا تچکر بی تچکر، این جشنواره شامل تعدادی فیلم نه چندان درخشان از تعدادی کارگردان خیلی مهم و تعدادی فیلم درخشان از کارگردانان تازه کار بود. یعنی اصولا وقتی شمقدری و ده نمکی و شریفی نیا نیستند، یا کم هستند بیشتر خوش می گذرد. چند فیلم سیاسی، چند فیلم دستپاچه، چند فیلم غیرمنتظره، کلمه وااااای نه را از دل تماشاگران بیرون آورد. بعضی ها می گفتند: “صلا ازش انتظار نداشتم چه فیلم خوبی” و بعضی ها می گفتند: “ بابا استاد! این چه فیلمی بود ساختی؟”
فیلمهای “عصبانی نیستم” رضا درمیشیان( همان درویشیان با یک گویش لودگی)، فیلم “امروز” از رضا میرکریمی، فیلم “چ” از حاتمی کیا، “قصه ها” از رخشان بنی اعتماد، فیلم “پنجاه قدم مانده” از کیومرث پوراحمد، فیلم “رستاخیز” از احمدرضا درویش، فیلم “اشباح” از داریوش مهرجویی، فیلم “متروپل” از مسعود کیمیایی، فیلم “ طبقه حساس” از کمال تبریزی و فیلمهایی از بهروز افخمی و دیگران آثاری است که در جشنواره به نمایش درآمدند. بعد از هشت سال هنوز سینما زنده است، کمی فسیل شده، کمی برای گفتن حرفهای نزده دستپاچه است ولی معلوم است که حالش دارد خوب می شود. تبریک به ما تبریک به شما.
پارازیت، ول کن تا ول کنم
شبکه های جمهوری اسلامی مجددا روی کانالهای ماهواره ای رفت و ایران هم اعلام کرد که “پارازیت” انداختن روی شبکه های ماهواره ای را متوقف کرده یا می کند یا خواهد کرد یا اصلا از قبل هم نمی کرد. این جمله آخری را یکی از مسئولان مخابرات ایران گفته و معلوم نیست اگر ایران پارازیت نمی انداخت پس چرا مردم برنامه های شبکه های تلویزیونی و رادیویی خارج از کشور را نمی دیدند. اصلا الآن دیده می شود؟
بودجه ۹۳ تصویب شد
بالاخره بعد از هشت سال که دولت “آبادگران” که نام “غارتگران” شایسته اش است، همیشه در بهار و تابستان سال بعد بودجه سال قبل را تصویب می کرد و موفق شد حجم اوراق بودجه کشور را از ۱۰۰۰ صفحه به ۵۰ صفحه برساند و در عوض حجم خزعبلات گفته شده توسط رئیس جمهور را نسبت به همه روسای جمهور سابق و فعلی ایران و تاریخ جهان به ده برابر برساند، امسال بودجه توسط دولت روحانی به مجلس داده شد و تصویب هم شد. امیدواریم نظم و حساب و کتاب به کشور برگردد و از این وضع خرتوخر خلاص شویم.
رحیمی، محصولی، مرتضوی، زنجانی
یعنی مخ آدم سوت می کشد وقتی به عمق فساد مالی موجود در دولت احمدی پی می برد. یعنی واقعا کسی این چیزها را نمی دید؟ یا قرار بود لاپوشانی شود؟ فعلا بازجویی “رحیمی” معاون اول احمدی نژاد که دهها پرونده و عمدتا در ماجرای بیمه دارد، تمام شد و رفته دادگاه تا خبرش بیاید. از مرتضوی هم که ظاهرا مسئول توزیع رشوه برای هماهنگی میان سه قوه را به عهده داشته، خبری نیست، رفته گل بچیند. از بقایی هم که صریحا و مشخصا تا آخرین روز پول نقد از صندوق دولت به حساب شخصی اش ریخته خبری نیست. کل ماجرای جهرمی وزیر کار هم که ریخت سر خاوری و جهرمی تو غبارها گم شد و هیچ نشانه ای از او نیست. بابک زنجانی هم که انگار یک سوم دولت را خریده بود و رابط وزارت نفت با دولت بود فعلا خبری نیست، می گویند اموالش تکافوی پرداخت یک دهم بدهی او به خزانه را هم نمی کند و جریانهای مافیایی هم که در خارج از ایران در آنجاها اعتبار داشته پولش را بالا کشیدند. از مصری و محرابیان و محصولی و علی آبادی هم که هر کدام به شکلی پرونده مالی عظیم دارند فعلا خبری نیست. آب شدند رفتند توی چاههای خیابان پاستور. میزان تخلفات صنایع فولاد، پتروشیمی، قشم، بیمه و غیره باورنکردنی است. یعنی شما فکر می کنید من توهم زدم یا واقعا همین است که گفته می شود و نوشتم؟ و سئوال مهم تر اینکه این دولت خودش تنهایی این کارها را کرده یا کل حکومت شریکش بوده؟ اگر شریکش بوده پس چرا گذاشته گندش دربیاید و اگر شریکش نبوده چطور از این حجم عظیم غارت مطلع نشده و جلویش را نگرفته؟ از سقوط حکومت می ترسیدند که کار را دادند دست روحانی؟ مغزم چت کرده از بس داستان بیخ دارد.
چرا در دانشگاهها بحث علمی نمی شود؟
آقای روحانی که مخالفانش را بی سواد خواند و خیلی هم حرف نامربوطی زد یا خیلی نزد، در دانشگاه سئوال کرد چرا اساتید باسواد درباره توافقنامه ژنو بحث نمی کنند؟ علی مطهری هم جواب داد که بخاطر فضای امنیتی حاکم. من هم فکر می کنم به همان دلیلی که ظریف فارسی حرف نمی زند. در دوره احمدی نژاد کشور به جایی نمی رفت، ولی همه در مورد آن جا حرف می زدند و کتاب می نوشتند و بحث می کردند. احمدی نژاد برای بوش نامه می نوشت و طرف اصلا جواب نمی داد، بعد می رفت در دانشگاه کلمبیا رئیس دانشگاه جلوی همه به او می گفت “دیکتاتور حقیر” و وقتی به ایران برمی گشت حزب الله به عنوان قهرمان حماسه کلمبیا از او یاد می کردند، حالا اوباما به روحانی تلفن می زند و ظریف سر جان کری داد می کشد تا گندکاری های هشت ساله شان درست شود، ولی نمی شود در موردش حرف زد. یعنی داستان بدجوری بیخ دارد. نه که مشکل امنیتی برای وزیر ایجاد می شود، وزیر همان کاری را کرده که با رهبر توافق کرده بود. حتما می خواهید بگوئید یعنی کسی که عامل اصلی انحراف در نظام است شخص رهبر است؟ و در حقیقت رهبری با خیانت به آرمانهای خودش سعی کرده نظام و خودش را حفظ کند؟ و افرادی که با توافق ژنو مخالفند که کم هم نیستند، از آرمانهایی دفاع می کنند که ۳۵ سال سایه بر کشور انداخته بود؟ و در حقیقت… حالا فرض کنیم همه این چیزها حقیقت داشته باشد. معلوم است که اینها را نمی شود گفت. البته کسی که بیش از همه می داند که اینها را نمی شود و نباید گفت خود آقای روحانی است. منتهی اگر می داند که نمی شود اینها را گفت، چرا تاکید می کند که همین ها را بگوئیم؟
خبرهای خوب، خبرهای بد، خبرهای زشت
خبرهای بد را که هر روز در رسانه های مجازی و شبکه های رسانه های رادیو تلویزیونی بیرون کشور و گاهی داخل کشور می خوانیم و می بینیم و می شنویم. خبرهای خوب را هم که هر روز رسانه های داخلی می نویسند. مثلا سفر هیات نفتی آمریکایی به ایران در رقابت با اروپایی ها که نشانه خوبی است. یا اینکه حدود دو میلیارد یورو دارایی ایران که بلوکه بود آزاد شد. یا اینکه مجلس ایران کمک به ۵۱ موسسه غیردولتی و حقوقی را که قطع شده بود بازگرداند. یا اینکه مدتهاست رهبری سخنرانی های تعیین کننده نمی کند. یا اینکه آقای هاشمی مدتهاست حرف های تعیین کننده می زند. یا همین که فعلا طرفداران گفتگو با ایران در آمریکا و اروپا دارند گفتگو را جدی می گیرند. البته می دانم از شنیدن این خبرها حال تان به هم می خورد، اصولا فکر کنم آدمهای آرمانگرا اینطور هستند که “چیزهای ممکن کسالت آور و راههای غیرممکن هیجان انگیز است.” این را بنویسید و بگذارید جلوی تان. گفته من نیست. جمله ای از یک ادیب عرب است که مرحوم سیدحسن حسینی ترجمه اش کرده است سالها قبل که همه ما عاشق راههای غیرممکن بودیم.
نگرانی شدید از چاپ مقالات
آیت الله ناصر مکارم شیرازی نسبت به چاپ برخی مقالات که در مسیر رهبری نیست، ابراز “ نگرانی شدید” کرد. مثلا این مقاله را بخوانید: “احکام بعضی دادگاهها بقدری خشن و بی دلیل است که نه با موازین اسلامی ناسازگار است و نه با مقررات بین المللی، مثلا هنگامی که من می شنوم در یکی از شهرها زندانیان سر به شورش برداشتند، و بعد می شنوم چهارده تن را بلافاصله اعدام کردند! تکان می خورم که مجازات «شورش زندانی» با هیچ مقیاسی اعدام نیست، و اگر یک نفر را کشته اند، باز دربرابر یک تن، چهارده تن را نمی کشند. و اگر اینها پرونده های دیگری در مورد قتل و مانند آن دارند، نباید همزمان با مسئله شورش پیش کشیده شود تا به حساب کیفر شورش گذارده شود…. می دانم همین گفتار من نیز در این « جو داغ» مطلوب بعضی نیست. و حتی ممکن است آن را بر یک نوع محافظه کاری حمل کنند. ولی من فردا را می بینم. فردائی که جبران اشتباهات امروز در آن شاید ممکن نباشد….” این مقاله نوشته آقای ناصر مکارم شیرازی در روزنامه اطلاعات روز ۱۵ شهریور ۱۳۵۸ تحت عنوان “ناراضی های انقلابی را با ناراضی های ضدانقلابی اشتباه نکنید.” البته آقای ناصر مکارم شیرازی در آن سال آنقدر مقاله معقول و معتدل دارد که آدم دچار نگرانی شدید از تغییرات ایشان می شود. یعنی واقعا می شود یک عالم دینی در عرض ۳۴ سال به اندازه ۳۴۰ سال از نظر فکری عقب برود؟