صحنه

نویسنده
پیام رهنما

خنده در موقعیت تراژیک

 

 

نویسنده: محمد یعقوبی. کارگردان: افسانه ماهیان. بر اساس نمایشنامه “فصل خون” نوشته نیل سایمون. بازیگران: علی سرابی، آیداکیخائی، مسعود میر طاهری و الیکا عبدالرزاق. طراح صحنه: منوچهر شجاع. طراح لباس:پریدخت عابدین نژاد. موسیقی: آنکیدو دارش. مدیر تولید:ستاره اسکندری.

متن و به زعم بسیاری از کارشناسان هر نمایشنامه‌ای که در ساختاری درست به شرایط اجتماعی انسان می‌پردازد ظرفیت طنزی جهان‌شمول را دارد. به خصوص آن هنگام که جامعه نیز تمام ظرفیت‌های تحمل موقعیت تراژیک و شرایط دشوار زیست را از دست داده و پیش از پیش سرنوشت محتوم خود را چونان هدیه‌ای آسمانی پذیرفته و به آن ایمان آورده است. و درست در همین موقعیت است که آن مضحکه‌ای تلخ تراژدی رخ می‌نمایاند، از این منظر رویکرد گروه مجری نمایش “۳۳درصد از نیل سایمون” به اجرای کمیک در چنین شرایطی می‌تواند انتخابی درست و خردمندانه باشد. اگر چه آزادی عملی که قالب‌های اجرایی نمایش ایرانی به بازیگر می‌دهد وقتی در این اجرا به ناچار دخیل می‌شود گاه می‌تواند بن مایه اثر را تا حدودی مخدوش کند اما از سویی دیگر نیاز به خنده در جامعه محزون امروز ایران چنان است که جبران آن می‌تواند هر رسالت دیگری را از دوش هنرمند بردارد و خوشبختانه این اجرا توانسته تا حدود زیادی زهرآگینی تلخ تراژدی را با ایجاد موقعیت‌های خوب کمیک کاهش دهد تا مخاطب چونان همیشه ـ حتی در ملودارم‌های ایرانی ـ خود را مورد هجوم خطابه‌های شعاری و دردناک نبیند و واپس نکشد.


صمیمیت اجرای این نمایش مبین درک درست کارگردان و بازیگران آن از قدرت برقراری ارتباط درست بین بازیگر و نقش، بازیگر و بازیگر و بازیگر و تماشاگر است. حتی اگر در نگاهی سخت‌گیرانه و تکنیکال لحظاتی از بداهه‌سازی‌ها را گشاده دستی و افراط در اجراهای خاص نمایش مدرن بدانیم، تماشاگر بی آن که به ابتذال و سطحی نگری راهنمایی شود نزدیک ۱۰۰ دقیقه به تماشای تئاتری می‌نشیند که با خنده و مضحکه، دشنه زنگار بسته واقعیت پیرامونش را به گُرده‌اش می‌نشاند.
سایمون نمایشنامه نویسی است که‌ می‌کوشد براساس دیالوگ‌های اثر خویش،لحظات فرح بخشی را برای مخاطبان خود فراهم کند،بی‌آن‌که بخواهد  به پیچیده‌گویی‌ها و تزهای روشنفکرانه روی بیاورد. او برپایه یک دیالوگ و براساس‌ تکرار دیالوگ‌ها و در واقع براساس کمدی کلام،نمایشنامه طنز خود را خلق می‌کند. او حتی با پس و پیش کردن واژگان-براساس آن‌چه‌ که ترجمه شده و مخاطب شاهد اجرایش بوده-چنین سطحی از طنز و قدرت و قوتی اثر خود را با اثر خود را می‌بخشد و می‌کوشد از دل همین دیالوگ‌ها،موقعیتی ساده را هرچه بیش‌تر به زبان طنز نزدیک سازد. اتفاقی که بر خلاف نوشته محمد یعقوبی پرداخت می شود. نگاه یعقوبی به درام سایمون به نظر تنها برای ایرانیزه ساختن است و بس. یعقوبی تلاش می کند در لحظات جذاب روابط میان شخصیت ها تا آن جا که امکان دارد موقعیت های کوتاه و متعدد وابسته به کارکرد آدم ها را به وضعیت های خصوصی و غیر قابل پیش بینی تبدیل کند. نقص بر سر این اختلافات دقیقا در درام آغاز می شود و به مراتب می بینیم که به اجرا نیز کشانیده می شود و کارگردان را در دام بازنویسی نه چندان جذاب یعقوبی می اندازد. واگویه های درام تا آن جا ادامه پیدا می کند که یعقوبی برای هر یک از پرسوناژها خلوتی با کمترین ضرورت ها ایجاد می کند. خلوتی که به معرفی بیشتر احساسات فضای خود ساخته ی یعقوبی و گروه مجری مرتبط است.

به این ترتیب و در شیوه ی اجرا افسانه ماهیان هم شخصیت‌های نمایش‌اش را یک به یک وارد صحنه می‌کند و هر یک از آنها را به واسطه گذشته‌ای که دارند به ما معرفی می‌کند. اما این نوع معرفی شخصیت‌ها از آنجا که می‌بایست گذشته‌شان با کمک گفت‌وگوهای کوتاه و مجزا توسط دیگر شخصیت‌ها یا با آنها روایت شود، نه تنها هیچ جذابیتی برای مخاطب پیدا نمی‌کند، بلکه به واسطه مستقیم بودن دیالوگ‌ها و قصد و عمد در معرفی گذشته و حال آنها بیش از آنکه گفتاری دراماتیک باشد به گزارش‌های کوتاه تعریفی شبیه است. حتی نوعی ساده‌تر آن را در معرفی گذشته هر یک از شخصیت ها می‌توان حتی به گونه‌ای ضعیف‌تر نیز مشاهده کرد.


تقریبا اغلب همه شخصیت‌های نمایش دچار این مشکل مشابه هستند. کمتر می‌توان مشخصات یک شخصیت را در مورد آنها مورد جست‌وجو قرار داد و به دشواری می‌توان شخصیت آنها را در ساختار متن باز شناخت. شخصیت‌های “ ۳۳ درصد از نیل سایمون” همچون عروسک‌هایی بی‌هویت از سقف مضمون و موضوع نمایش آویزان‌اند تا تنهایی و بی‌هویتی جامعه کوچکشان را برایمان ترسیم کنند.


مهم‌ترین اشکال این شخصیت‌ها که باعث می‌شود حضورشان برایمان باورپذیر نباشد و اهمیت جایگاه آنها را کمتر درک کنیم و بشناسیم آن است که همه آنها علیرغم دارا بودن هویت‌های مهم و اصیل، بی‌اهمیت نشان می‌دهند. در واقع ممکن است که هویت شبکه ارتباطی میان شخصیت‌ها در لحظه روایت نمایش و در جامعه کوچک آنها در مونترال دچار تزلزل باشد، اما با وجود این، هر یک از شخصیت‌ها می‌بایست شناسنامه‌ای کامل داشته باشند که حضور آنها را در ارتباط با یکدیگر به چالش وادارد.

اما در میان همه ی نقص های موجود در متن و اجرای این اثر می توان مهم‌ترین توان نمایش” ۳۳ در صد نیل سایمون” را در جای دیگری جستجو کرد. تضاد سنت و مدرنیته‌ای که دائما در اجرا و در میان کاراکترهای منفعل اثر شنناسایی کرد. در جوامعی که این دو مقابل هم قرار می‌گیرند هم شکلی هجو به خود می‌گیرد و هم شکلی تراژیک،و چون شکلی هجو به خود می‌گیرد طبیعی است که ما را بخنداند. اما خنده تمام آن چیزی نیست که از این تضاد حاصل می‌شود. در جاهایی هم این تضاد در جوامع باعث ایجا فضاهایی تراژیک می‌شود و نمایش محمد یعقوبی با نگاهی به اثر نیل سایمون هر دو وجه این تضاد را در خود دارد.