اولین شب زندان نرگس خانم

مسعود بهنود
مسعود بهنود

یکباره تیزی شمشیر فرشته ای که مظهر عدالتش می خوانند بر گردن ها حس شد. شمشیری که در یک دست الهه [عدالت] بود و ترازوئی در دست دیگرش، با چشمانی بسته. همان فرشته که از دوران رضاشاه بر ساختمان آلمانی نسب دادگستری [قوه قضائیه] ایستاده است و بعد از انقلاب هم مانند همان نقش گچی بر سر در کاروانسرا شد، یکچند برجستگی سینه اش را گچ گرفتند تا آبروی عدل شریعت نرود. همان مجسمه که در فرهنگ و اساطیر ایرانی نیست و یکراست از میان اساطیر یونانی به ذهن معماران آلمانی سرازیر شد و به دیوار کاخ دادگستری تهران نشست. اما حالا تیزی شمشیر آن زعتری چشم بسته پشت گردن ها حس شد.

در خبرها هست که ماهی بعد از آن که آقای تقی رحمانی از بیراهه گذشت و از مرز رد شد و به سلامت به فرانسه رسید و در نامه “چرا آمدم و چرا رفتم” را نوشت و معلوم شد “نرگس آمدن را قبول نداشت… به عنوان فعال حقوق بشری با گرایش مذهبی و ملی که ریشه و تبار ترکی دارد، در ایران ماند”، آن قدر حضور نرگس خانم در زندان ضروری بوده که فرشته به دایره اجرای احکام دستور داد که برای اجرای عدالت نرگس خانم محمدی به اوین تحویل داده شود، و ماموران حکومتی با مزایای کافی و حق مسافرت و دوری از خانواده قبول زحمت کردند و به زنجان خانه پدری نرگس خانم رفتند و وی را دستگیر و به اوین تحویل دادند که البته نباید هیچ بخشی از عدالت منتفی بماند. عدالت باید سر موقع اجرا شود و به تاخیر هم نیفتد.

فرشته کور یونانی چه می داند چرا سعید مرتضوی که قبلا لباس وی را می پوشید و به فرمانش به دیگران چشم بند می زدند پس چرا با آن همه اتهام راست راست می گردد و بزرگترین سازمان اقتصادی کشور را هم هدیه می گیرد. فرشته کور نمی پرسد رییس بانک ملی کشور اسلام چطور تبعه کانادا بود و چطور بعد بازجوئی به کشور متبوع گریخت.

فرشته فرمان داده است که احترام و حیثیت مختلسان و دزدان بزرگ و بدکاران محفوظ باشد هم صورتشان را رسانه ها بپوشانند و هم نامشان نبرند اما جان و نام و مال همه اهل اندیشه و هنر بی رعایت هیچ آدابی به حراج گذاشته شده تا آنان را با لباس خواب فیلم بگیرند و درجهان مضحکه شوند و چون جهان به صدا در آمد مامور عالیقدر به ژنو فرستند برای دفاع از وضعیت حقوق بشر در این ملک. فرشته خوب می داند کجا خواب رود و چشم بند را بهانه کند و نبیند و کجا دقیق شود و تیزی شمشیرش را پشت گردن نازک امثال تقی رحمانی و هدی صابر و رضا علیجانی آشنا کند

فرشته چشم بسته است برایش نرگس محمدی که می گفت آدمی شانی دارد و حقوقی و شهرام جزایری گریخته از زندان و عبدالملک ریگی یاغی مسلح فرق ندارد باید اداره احکام آنان را به هر ترتیب کت بسته به دوستاقخانه بیاورد، حتی آن که همسرش نوشت “آمدن را قبول نداشت و ماند”. و این همان دستگاه قضاست که مترجم مقامات را به جرم میهمان شدن به خانه یک سفیر سال ها به حبس می برد و یکی دیگر را بعد افشای مغازله و معامله و اطلاع رسانی و جلب نظر رییس میز ایران در لندن، همطبقه فرشته به مرتبه ها بالا می رساند.

فرشته زعتری عدالت امشب خوب می خوابد چرا که دو فرزند کوچک نرگس، بهار نرسیده به هیبت شمشیر تیز او، از پدر دور ماندند، اینک از مادر هم محروم شده اند.

و همزمان با این پیروزی لشکر ظفرنمون در دستگیری نرگس خانم، خبرگزاری نزدیک به فرشته هم خبر داده که او مقداری اوراق قرضه فروخته است و قصد خروج از کشور داشته. تا بدانی فرشته “قصد” می خواند و فرشته به راستی مسلمان شده است و تهمت ناروا نمی زند.

که ثابتمان شده باشد فرشته عشق نداند و اگر هم هنری هست در همین آدمیزاده خطاکار است که بی بال اعصار را پریده و از هنر و بی هنری خود اسطوره ها را بی رنگ کرده. قانون نوشته و به خون دل در برخی جوامعی عدل بنیان نهاده و آدمیان را آرامش در پرتو قانون بخشیده و بدکاران را به راستی خواب از چشم ربوده است. تا بدانیم اگر امیدی هم هست به همین آدمیزاده است که آنقدر باید در گوش خود بخواند و بخواند تا بیدار شود و هم چشم بند از چشم های فرشته بردارد و هم از چشم خود. و به جای این همه قانونی زنان و مردانی بنشاند که در برابر قدرت تا کمر خم نشوند، و همه دار و ندار جامعه را قربانی مصلحتی زودگذر نکند.

پس باید گفت: نرگس خانم فروردین تمام شد. اولین شب این دور از زندان مبارکتان باد، بچه ها اما دیر زمانی دور از شما نمی مانند. هنوز وجدان بیدار در این شهر هست. هنوز ترس از خدا هست. حتی هستند کسانی که یک بار باور کرده باشند که با ظلم نمی پاید هر چقدر قوی و مغرور باشد که این وادی از بسیاری از کله داران کلاه ربوده است.

به هر حال شما در همان سلول هم، با همه نگرانی از وضعیت بچه هایتان، در آرامش بیشتری هستید تا سعید مرتضوی که کلید دار فرشته بود سال ها.