نبرد برای آزادی بیان: در جبهه‌ سلمان رشدی

نویسنده

» حکایت / تهدیدها و قتل‌های زنجیره‌ای جهانی

سیدمصطفی رضیئی

 

یک – مرگ برای یک نویسنده

متن کامل فتوای روح‌الله خمینی که در تاریخ ۱۴ فوریه ۱۹۸۹ برای اوّلین بار از رادیوی دولتی ایران منتشر شد، بدین شرح است:

باسمه تعالی انّا لله و انّا الیه راجعون، به اطّلاع مسلمانان غیور سراسر جهان می‌رسانم، مؤلّف کتاب “آیات شیطانی” که علیه اسلام و پیامبر و قرآن، تنظیم شده‌است، همچنین ناشرین مطّلع از محتوای آن، محکوم به اعدام می‌باشند. از مسلمانان غیور می‌خواهم تا در هر نقطه که آنان را یافتند، سریعاً آن‌ها را اعدام نمایند تا دیگر کسی جرئت نکند به مقدّسات مسلمین توهین نماید و هر کس که در این راه کشته شود، شهید است ان شاءالله؛ ضمناً اگر کسی دسترسی به مؤلف کتاب دارد ولی خود قدرت اعدام او را ندارد، او را به مردم معرّفی نماید تا به جزای اعمالش برسد. و السّلام علیکم و رحمةالله و برکاتة. روح‌الله الموسوی الخمینی ۲۹ بهمن ۱۳۶۷ / ۱۷ رجب

 

دوم – نویسنده که بود، نویسنده چه کرده بود؟

سلمان رشدی در نزدیکی نیمه‌شب 19 ژوئن سال 1947 در هندوستان متولد شده بود، قبل از آنکه سرزمین از هم گسسته شود و پاکستان، محل زندگی او، تبدیل به کشوری مستقل شود. بعدها زندگی نسل خود را در رمان “بچه‌های نیمه‌شب”، دومین رمان خود نوشت.

داستانی در ژانر رئالیسم جادویی که توانست جایزه بوکر را برایش به ارمغان بیاورد و سال‌ها بعد نیز در میان 25 سال برندگان این جایزه نیز جایزه بوکرِ بوکرها را برایش آورد. همین رمان بود در کنار رمان شرم که با ترجمه مهدی سحابی به فارسی ترجمه شد و مترجم در دوران ریاست‌جمهوری آیت‌الله خامنه‌ای، توانست جایزه کتاب سال در بخش ادبیات ترجمه را از دریافت کند.

هرچند این نام‌ها نبود که او برایش به چهره‌ای جهانی تبدیل شود. درحقیقت، قلم او نبود که او را به نامی شناخته‌شده تبدیل کرد، بلکه حواشی چهارمین رمان او «آیات شیطانی» بود که چندین ماه بعد از انتشار این اثر، او را به چهره‌ای جنجالی تبدیل کرد.

چندین رهبر مذهبی به انتشار این کتاب اعتراض داشتند اما آیت‌الله خمینی در بستر بیماری بود که برای سلمان رشدی فتوای مرگ صادر کرد. هرچند بعدها رشدی به این نکته اشاره کرد که نسخه مکتوب این فتوا، یعنی نسخه‌ای مکتوب به دست‌خط، امضا و مهر آیت‌الله، هیچ‌گاه منتشر نشده است و تنها پسر آیت‌الله، در تلویزیون دولتی ایران حاضر شده و از قول پدرش، خواستار مرگ او شده است.

در سال 2012 میلادی، چندین سال بعد از آنکه حکم قتل سلمان رشدی محدود شد به خاک کشور ایران و نگرانی‌های جهانی پایان گرفت، سلمان رشدی کتاب خاطرات خودش را منتشر ساخت: «جوزف آنتوان». جوزف آنتوان، نامی بود که در سال‌های حصر خانگی، برای خود انتخاب کرده بود و با این نام، دارای حساب‌های بانکی بود، خانه اجاره می‌کرد و پاسپورت برای مسافرت داشت.

“جوزف آنتوان” کتابی بود که بسیاری منتظر آن باقی مانده بودند. در این کتاب، سلمان رشدی از لحظه‌ای شروع می‌کند که خبرنگار بی‌بی‌سی، خبر فتوا را به او می‌دهد. سپس همراه او به روزها، بعد هفته‌ها و درنهایت سال‌هایی پر از جنجال پا می‌گذاریم.

در اینجاست که از چشم‌انداز نویسنده، در کتابی بیش از 600 صفحه، می‌بینیم در عمل حکم مرگ مردی افتاده در بستر بیماری در آن سوی کره زمین، چه بر سر زندگی یک انسان، تفکر او، قلم او، خانواده او و زندگی او می‌آورد.

هرچند کتاب بیشتر از روزشمار اتفاق‌های زندگی سلمان رشدی است. در اینجاست که او سوال‌های خود را می‌پرسد. حالا که آب از سر او گذشته است، می‌تواند سوال‌هایش را مطرح کند و تمام جنبه‌های گوناگون اتفاق‌های رخ داده را بررسی کند.

مهم‌تر از همه شاید این موضوع بود که آیت‌الله خمینی هیچ‌گاه کتاب او را نخوانده بود. درحقیقت، بیشتر چهره‌های برجسته مذهبی که مرگ او را خواسته بودند، هرگز کتاب او را نخوانده بودند. این سوالی بود که برجسته در ذهن او مطرح است: چگونه می‌توان بدون عدم آگاهی، حکمی برای مرگ نویسنده‌ای صادر کرد؟

 

سوم – در نفیِ نویسنده

رشدی در “جوزف آنتوان” این بحث را پیش می‌کشد که منفی‌ترین نقدها به او، قلم او را زیر سوال نمی‌بردند بلکه بر او برچسب‌هایی می‌زدند که بر اساس آن او را بی‌اهمیت جلوه دهند. او بحث می‌کند وقتی چهره کسی مخدوش شد، وقتی کلیشه‌های منفی بر زندگی او سایه انداخت، یعنی وقتی از انسانیت دور افتاد، می‌شود هر چه می‌خواهند به نام او به دیگران عرضه کنند.

بر این اساس چه چهره‌هایی داخل ایران و چه سیاست‌مدارانی در دولت وقت انگلستان، به او لقب‌های گوناگونی دادند، مانند فرصت‌طلب است، به‌دنبال کسب منافع مادی است و می‌خواهد به شهرتی بی‌حدومرز برسد.

گفتند زشت است و قیافه‌اش شبیه به شیطان است، وقیح است و بدزبان است. گفتند نویسنده‌ خوبی نیست و چون خوب نمی‌نویسد، جنجال می‌آفریند تا نگاه‌ها را معطوف به خود نگه دارد و فروش کتاب‌هایش بیشتر شود.

او این مساله را ولی عنوان می‌کند که “آیات شیطانی” می‌توانست نامزد بوکر باشد و اگر تهدیدها نبود، حتی می‌توانست باری دیگر او را برنده این جایزه بکند. یعنی اگر به کتاب، به چشم اثری صرفاً داستانی نگاه می‌شد. رمان، ترکیبی از چند ایده است.

ایده نخست، سوال‌هایی است که رشدی نسبت به مذهب دارد و از کودکی همراه اوست. او در خانواده‌ای مسلمان متولد شد، هرچند دیدگاه رایج خانواده سکولاریسم بود و کسی در خانواده چندان دل‌مشغول مذهب نبود.

درحقیقت او، مذهب را در سال‌های تحصیل دانشگاه در انگلستان آموخت و تاریخ مذهب را مطالعه کرد. در آنجا با داستان “آیات شیطانی” آشنا شد که در متون کهن تفسیر قرآن آمده است. داستان می‌گوید شیطان در قالب جبرئیل به دیدار محمد رسول می‌آید و برای او آیاتی می‌آورد که به‌گونه‌ای بت‌پرستی را مجاز می‌شمارند.

چند روز بعد جبرئیل خود می‌آید و این آیات را نفی می‌کند. رشدی همین داستان را در ذهن دارد و در فضایی سورئال، داستان هواپیمایی را باز می‌گوید که بر فراز کانال مانش سقوط می‌کند. دو نفر معجزه‌آسا بر ساحل انگلستان به زمین نرم می‌نشینند و در توهم خود، داستانی مشابه محمد رسول را در فضایی مدرن تجربه می‌کنند

شاید اگر اشاره‌ای این‌چنین مستقیم به نام پیامبر اسلام نشده بود، سلمان رشدی مجبور نمی‌شد سال‌ها به حصر خانگی بگذراند هرچند او نمی‌نویسند تا محدود بشود، او می‌نویسد چون نوشتن است که انسان را از جهل نجات می‌دهد. چون همراه نوشتن است که سوال‌ها پیش کشیده می‌شوند.

 

چهارم – جبهه‌ای برای آزادی بیان

“جوزف آنتوان” البته، بیشتر از روزشمار اتفاقات است. در این کتاب، همراه سلمان رشدی شاهد شکل‌گیری جبهه‌ای در دفاع از آزادی بیان در کشورهای مختلف و جوامع، مذهب‌های گوناگون هستیم که حکم مرگ یک نویسنده را بهانه می‌کنند تا از جایگاه قلم و جایگاه نویسنده و حق و حقوق او و آزادی‌هایش، دفاع کنند.

انجمن‌های قلم در سرتاسر جهان بیشترین نقش را در دفاع از او دارند اما رشدی در صفحات کتاب خاطرات خود، نام‌هایی مشهور را پیش می‌کشد، نویسنده، سیاست‌مدار یا هر نقش اجتماعی دیگر و نشان می‌دهد عکس‌العمل‌ها چه بوده است. چه کسانی در کنار او باقی ماندند و از آزادی قلم دفاع کردند و چه کسانی گریختند. چه کسانی حتی در جبهه‌ مخالفان آزادی قلم باقی ماندند.

در اینجا سلمان رشدی به خودش این اجازه را می‌دهد تا محکی باشد بر اندیشه دیگران در موضوع آزادی و کتاب خودش را لبریز از نقل‌قول‌ها می‌کند و بحث‌های مطرح شده در رسانه‌ها را بازخوانی می‌کند. به بهانه کتاب او، جبهه‌ای شکل گرفت برای آزادی بیان.

هرچند امروز فضا متفاوت شده است: خمینی مرده است و برخی از چهره‌های خشن و مخالف سلمان رشدی عقب کشیده‌اند. او هم‌چنان می‌نویسد و این روزها می‌تواند در رسانه‌ها حاضر شود و خود مدافعی باشد برای آزادی قلم دیگران. آب از سر او گذشته است و حالا می‌تواند او کمکی باشد تا دیگران از غرق شدن نجات یابند.

جنگ علیه آزادی بیان،‌ جنگ علیه نوشتن و جنگ علیه تفکر و بیان، در این سال‌ها هیچ‌وقت پا پس نکشیده است، بلکه برخلاف آن، بشدت تمام گسترده‌تر شده است و بندهای سانسور، هر روز به شکلی تازه‌تر، همراه با اندیشه‌های مخدوش، تلاش می‌کنند انسان‌هایی بیشتر از گذشته را از نوشتن، تفکر و انتشار آثارشان باز دارند و برای تنبیه چنین انسان‌هایی، از هیچ اقدامی فروگذار نخواهند بود.

 

پنجم – آن‌ها که تهدید شدند، آن‌ها که کشته شدند

ابتدا انتشار “آیات شیطانی” در هندوستان ممنوع اعلام شد. کمی بعد، مسلمانان، نسخه‌ای از کتاب را به آتش کشیدند. بعد در پاکستان راهپیمایی علیه کتاب برگزار شد و در همان زمان، رهبر وقت ایران فتوای مرگ رشدی را صادر کرد هرچند این حکم خطر برای ناشر، کتاب‌فروش و مترجم‌های او نیز به همراه داشت.

سلمان رشدی در همان زمان تحت نظر پلیس مخفی انگلستان درآمد و سال‌ها در خفا زندگی می‌کرد تا زمانی که در دولت محمد خاتمی، فتوا به خاک ایران محدود شد و سلمان رشدی توانست از خفا بیرون بیاید و آشکارا در امریکا و انگلستان، زندگی کند.

بدترین ضربه را هیتوشی اگاراشی، مترجم ژاپنی کتاب متحمل شد که جنازه‌ی چاقو خورده‌اش را در 11 جولایی 1991 یافتند. مترجم ایتالیایی کتاب، ایتورو کاپریولو، در 3 جولایی 1991 ضربات سنگین چاقو را متحمل شد اما نجات یافت.

ویلیام نیگارد، ناشر کتاب در نروژ را به گلوله بستند و در اکتبر 1993 در شهر اسلو، او سه گلوله دریافت کرد اما زنده ماند. مترجم ترکی کتاب، عزیز نسین در 2 جولایی 1992 در شهر سیواس در کشور ترکیه بود که جمعیت خشمگین محل اقامت او را به آتش کشیدند و 37 نفر کشته شدند، هرچند خود او نجات یافت.

چندین کتاب‌فروشی تهدید به بمب‌گذاری شدند و فروش کتاب در تمام سال‌های اولیه، در سایه‌ سنگین فتوای مرگ نویسنده قرار داشت و امکان تبلیغ کتاب نیز بسیار محدود شده بود. هرچند در سپتامبر 2012 سلمان رشدی گفت اگر “آیات شیطانی” را امروز نوشته بود، در این فضای وحشت و خشم، نمی‌توانست کتاب را به کتاب‌فروشی‌ها برساند.

او شاید از آخرین نام‌هایی بود که توانست کتابی را آزادانه با تیراژی گسترده بفروشد و خشم جهانی را کنار بزند و درنهایت سوال‌هایش را مکرر و مکرر مطرح کند. سوال‌هایی که هنوز هم مهم هستند: نبرد جهل است و خرد و در این میان جایگاه نویسنده چیست؟ جایگاه داستان کجاست؟ خیال‌پردازی‌ها چه حد و مرزی دارند؟

برای رشدی جواب ساده است: کیفیت ادبی مهم است و تفکر و سوالی که همراه داستان پیش کشیده می‌شود اما حواشی “آیات شیطانی” نشان جهان داده است که همراه چنین مسائلی، خون پیش کشیده می‌شود و خشم. خشمی که مهار آن همیشه راحت نخواهد بود.

 

ششم - دیگر فتواها

شاهین نجفی، خواننده ایرانی مقیم کشور آلمان، به‌خاطر آهنگ “نقی” که کمی بعد از آهنگ او در دفاع از همجنس‌گرایان ایرانی منتشر شد، محکوم به مرگ شد و برای مرگ او جایزه‌ای 100 هزار دلاری مشخص شد. او هم‌چنان زنده است و به فعالیت خود ادامه می‌دهد.

سیاست‌مدار هلندی گیرت ویلدرز در سال 2010 فتوای مرگ خود را از یک رهبر مسلمان مقیم کشور استرالیا دریافت کرد. او البته در سال 2008 نیر 285 تهدید به مرگ دریافت کرده بود. در سال 2006، او را 145 مرتبه و در سال 2005 نیز 110 مرتبه به مرگ تهدید کردند اما او هم‌چنان عقاید خود را رک به زبان می‌آورد.

تسلیم نسرین، نویسنده مقیم کشور بنگلادش ستونی در توصیف وضعیت زنان کشور خود می‌نوشت و در سال 1993 فتوای مرگ او صادر شد. او بعدها رمان “شرم” را نوشت و مجبور به گرفتن پناهندگی از کشور سوئد شد.

راحیل رضا فعال حقوق زنان، جزو اولین زنانی بود که خواستار برابری مرد و زن در صفوف نماز شد و در مسجدی در کانادا، نماز جماعت به شکلی برابر برقرار کرد و در سال 2005 فتوایی برای مرگ او صادر شد.

مریم حلب‌جائی، نویسنده کرد عراقی مقیم کشور نروژ است که کتاب “سکس، شریعت و زنان در تاریخ اسلام” را نوشته است. فتوای مرگ او در سپتامبر 2008 صادر شده است.

در ژوئن 1992، نویسنده مصری فرق فودا به‌دنبال فتوای مرگ او توسط شیخ الازهر در این کشور به قتل رسید. عقاید سکولار او را مخالفت علنی با اسلام خوانده بودند.

تئودور ون گوگ، فیلم‌ساز اطریشی بعد از آنکه فیلمی در موضوع زنان در اسلام ساخت، در 2 نوامبر 2004 کشته شد.

در سال 1385، نویسنده آذربایجانی رافق تقی با فتوای آیت‌الله محمدفاضل لنگرانی کشته شد. این فتوا به‌خاطر مقالات و آثار او صادر شده بود.