با اجازه یا بی اجازه آقا؟

عیسی سحرخیز
عیسی سحرخیز

سکاندار کیهان، اصلی ترین روزنامه ی زیر نظر رهبر ایران، فردی که این ذهنیت در مورد او وجود داشته و ‏دارد که حرف های نهان آیت الله خامنه ای را عیان می سازد و از زبان او سخن می گوید، در اقدامی اگر ‏نگوئیم بی نظیر، مسلما کم نظیر، بخشی از حرف ها و شایعات منتسب به ایشان در رسانه ها، وب لاگ ها و ‏نمابرها را باز نویسی کرده است.‏

اگر صاحب این نوشته حسین شریعتمداری نبود که در “یادداشت روز” کیهان “آن سوی شنیده ها” را بی مهابا ‏بر قلم آورد، سرب چاپخانه را بر کاغذ سرد روزنامه کوباند و این حدیث های مگو را بر روی دکه های ‏روزنامه فروشی برد، یقین بدانید که کارمندان زیر دست او که اکنون ردای وزارت و معاونت و مدیرکلی ‏دولت احمدی نژاد را به تن کرده اند، از جایگاه مقام های وزارت ارشاد یا هیات نظارت بر مطبوعات، اگر ‏رای به لغو امتیاز کیهان نمی دادند یا جلوی انتشار رسانه ی زیر نظر ولی فقیه را نمی گرفتند، دست کم فرمان ‏جمع آوری این شماره ها ونسخه ها را صادر می کردند!‏

کی می تواند تصورکند که کسی در مطبوعات ایران، که در شرایط سانسور و خودسانسوری شدید منتشر می ‏شوند، بدون نگرانی از برخوردهای قضایی- امنیتی چنین شایعاتی را به نقل از رهبری به صورت علنی ‏ردیف کند و در معرض دید افکار عمومی داخلی و خارجی قرار دهد:‏

‏«شنیده شده که آقا در جلسه سران قوا با ایشان فرموده اند بهتر است مجلس هشتم برای نشان دادن تعامل ‏سازنده خود با دولت به هر سه وزیر پیشنهادی رأی بالایی بدهد»! … «گفته می شود که آقا با معرفی ‏فلانی به عنوان وزیر موافق نیستند»!… «یک خبر موثق حاکی از آن است که فلانی و فلانی با رئیس جمهور ‏شرط کرده اند که فقط در صورت توافق آقا حاضرند به عنوان وزیر معرفی شوند»! …«آقای فلانی با دو ‏گوش خود شنیده است که فلانی بعد از اشاره آقا و با اعلام نظر مثبت ایشان حاضر به پذیرش پست وزارت ‏شده است»! و…‏

کسانی که حوصله کرده یا وقت آن را داشته اند که سرمقاله ی شریعتمداری را در شماره سه شنبه 15/5/87 ‏کیهان مطالعه کنند، متوجه شده اند که منظور او این است که شرایط ایران به جایی رسیده است که هرکسی ‏می تواند از رسانه ی “شایعه” یا پخش اخبار “درگوشی” استفاده کند و تا نقل قول ها و مستنداتی را حتی تا حد ‏رهبری نظام بیان کند و همچون مدیران بخت برگشته ی مطبوعات، با اتهام هایی چون “نشر اکاذیب”، ‏تشویش اذهان عمومی” که از موارد رایج برای توقیف مطبوعات و دستگیری روزنامه نگاران است، مواجه ‏نشود! ‏

جالب این است که شریعتمداری فردای روز رای گیری سه وزیرمعرفی شده به مجلس، در یادداشت دیگری ‏در شماره چهارشنبه 16/5/87 اشاره ی صریح دارد که یکی از اصلی ترین شایعه پراکنان شخص رئیس ‏جمهور بوده است. او حتی تا مرز نسبت دادن “جعل خبر” و “دروغگویی” به احمدی نژاد پیش می رود- ‏اتهامی که در سطح و اندازه های کوچک تر حتی روزنامه ای همچون همشهری را نیز دچار دردسر می سازد ‏و تا یک قدمی تعطیل شدن- گیریم که به خطا همشهری عصر- می کشاند.‏

بحث من اکنون این بعد مسئله نیست و یا حتی قصد ریشه یابی این موضوع را ندارم که آمران و عاملان سوق ‏دادن جامعه به این سمت و سو چه کس یا کسانی بوده اند و چه جریان هایی خواسته یا ناخواسته مروج آن شده ‏اند. بحث من این است که چه تغییر و تحولی بنیانی در جامعه ای چون ایران می تواند رخ دهد که رهبر یک ‏کشور در کانون ماجرای شایعه سازی و شایعه پراکنی قرار گیرد، تا حدی که مسئله در سطح عموم و لایه ‏های مختلف جامعه نیز به صورت علنی طرح شود.‏

بحث این است که رهبر جمهوری اسلامی، اطرافیان و بیت او چه راهبردی را اتخاذ کرده و چه راهکارها و ‏شیوه هایی را برای مملکت داری برگزیده اند که وی مجبوراست هر روز در جزیی ترین امور از استمهال ‏زمان معرفی وزرا به مجلس گرفته تا نامزد شدن یا نشدن دیگران دخالت مستقیم کند. یا حتی در خانه ملت یا ‏سطح جامعه طرح شود که در مورد یک وزیر یا مسئول کشور نظر ایشان مثبت است، یا نه برعکس رای ‏رهبر برای تصدی فلان پست توسط فلان شخص منفی است. ‏

کافی است که به سخنان شخص محمد خاتمی در مورد تنگناهای گزینش وزرا و تنزل رتبه برخی از وزرا تا ‏رده ی دهم توجه شود، یا ماجراهایی که احمدی نژاد در زمان معرفی اعضای دولت خود به مجلس یا زمان ‏ترمیم وزرا، راست یا دروغ، گفته است، مرور شود.‏

مسئله این است که وقتی افرادی مانند آقای شریعتمداری که به “حکم حکومتی” اعتقاد و التزام دارند، تاکید می ‏کنند که “قول و نظر رهبر معظم انقلاب اگرچه از هر دو زاویه قانون و شرع، لازم الاجراست و هرجا ‏کمترین تمایلی به انجام کاری نشان بدهند، از ایشان به یک «اشاره» و از ملت «به سر دویدن است»”، باید ‏پذیرای آثار و پیامدهای این نوع از “حکومت اسلامی” را که در آن رهبر جمهوری اسلامی “آمر” و ‏‏”مسئول” کوچکترین امور کشور است، نیز باشند.‏

آنان وقتی باب این مسئله را گشودند و پذیرفتند که رهبر- یا اعضای بیت رهبری- با برداشتن گوشی تلفن یا ‏نوشتن چند خط پیام می تواند جریان امری را متوقف یا آن را در مسیر دیگری بیاندازد، نامزدی وزیری را ‏وتو کند یا زمینه ی رای آوری او را فراهم نماید و در این امور نیز از کلیه ی ابزار و لوازم، از جمله توصیه ‏های شخصی یا دستورهای نانوشته استفاده کند و به اصطلاح در حرکتی فراقانونی، قوانین کشور را حتی در ‏سطح قانون اساسی، به صورت غیرعلنی یا غیررسمی، مکتوب یا غیرمکتوب دور بزند، آنگاه طبیعی است ‏که هر کدام از این موارد می تواند بحث و حدیث های مفصل خود را داشته باشد و مبنای سوءاستفاده از جمله ‏‏”دروغ پردازی” و “شایعه سازی و شایعه پراکنی” قرار گیرد.‏

البته این نیز امری عادی است که گزاره هایی که عنوان شده است با تاکیدهایی خاص مانند «البته پیش ‏خودمان بماند»! «مصلحت نیست به کسی گفته شود»! «نگو که من گفته ام»! “به صورت درگوشی، ارسال ‏پیامک، پچ پچ در محافل چندنفره و…. میان این و آن رد و بدل شود”، در رده های پائین تر و در سطح جامعه ‏نیز حالت یک کلاغ و چهل کلاغ به خود گیرد. و طبیعی تر این است که بازار “جعل خبر” و “جنگ ‏روانی” و… نیز در نبود نشریات مستقل هر روز گرم تر شود.‏

‏ وقتی چرخ کشور بر این محور می چرخد، زمانی که طرفداران “ولایت مطلقه فقیه” میثاق ملی کشور، ‏قانون اساسی ایران، را کاغذ پاره ای بیش نمی دانند و هر جا که به نفعشان باشد و مصلحت شان اقتضا کند، ‏قانون را به نفع خود تفسیر و تعبیر می کنند و حتی طرح بحث ضرورت محدود بودن “وظایف و مسئولیت ‏های رهبر” را سخن و اقدامی “ضد دین و آئین اسلام” می خوانند و از آن مهمتر “جمهوری اسلامی” را ‏امری “تزئینی” و “مصلحتی” در برابر “حکومت اسلامی” می دانند، طبیعی است که رهبر بی خیال ‏محدودیت های قانون، هر اقدامی که دلش می خواهد انجام دهد. در این شرایط هر کسی انتظار دارد که “ولی ‏امر مسلمین جهان” مختار باشد هر کاری که اراده اش بر آن میل کرد بکند؛ از تعیین و تغییر وزیر و نامزد ‏وزارت گرفته تا صدور حکم یا اعلام رای در مورد نام یک خودرو تولید شرکت های داخلی یا شکل و شمایل ‏پلاک خودروهای در حال چرخش و گردش در خیابان های ایران!‏

‏ در این فضاست که رهبر کشور هر کلامش امری صحیح و قدسی تلقی شده و هر دستورش امری درست و ‏قطعی معرفی می گردد. در نتیجه، او نه مسئول مشکلات و معضلات کشور است، و نه پاسخگوی مصائب و ‏بحران ها. سکه ی هر امر نیکی به نام او زده می شود، اما رواج سکه های تقلبی از ساحت ایشان پاک می ‏گردد، چون پیش بینی وقوع چنین اموری را از پیش می کرده، و ته قلبش با این مسائل مخالف بوده است! تا ‏آن حد که نماینده ولی فقیه در کیهان در این باره چنین تبلیغ می کند: “موارد فراوانی را می توان آدرس داد که ‏حضرتش علی رغم میل باطنی خود و با وجود اقتدار قانونی و شرعی خویش، اجرای امور از مجاری تعریف ‏شده در قانون را بر اعمال نظر مبارک خویش ترجیح داده اند… تاکید می شود که در تمامی موارد و بدون ‏استثناء- نشان داده است که حق با ایشان بوده است”.‏

بر مبنای این نگاه به قانون و این نظر به حکومتداری است که در تفسیر اصل صد و ده قانون اساسی وقتی ‏سخن از”وظایف و اختیارات رهبر” به میان می آید و 11 مورد مختلف هم ردیف می گردد، گفته می شود که ‏ایشان در هر زمانی مکلف به انجام این امور نیست و مسئولیتی در قبال این “وظایف” ندارد، بلکه “اختیار” ‏دارد که هر چه خود تشخیص داد بکند یا نکند، پس هرچه انجام داد و فرمان داد بی چون و چرا و بدون برو و ‏برگرد، به “مصلحت ملت” است و در جهت “منافع ملی”.‏

‏ بر اساس این باور است که اوامر و عملکرد رهبر نظارت پذیر نیست، و اگر در شرایطی هم که خود مستثنی ‏است، تنها اجازه ی بررسی و بازرسی نهادی های عریض و طویل زیر نظر خود را داد، “نه از سر وظیفه ‏که از راه لطف و مرحمت ویژه ایشان است”!‏

بدیهی است تا وقتی که در بر همین پاشنه می چرخد و “وظیفه”‌ ی رهبر از “تعیین سیاست های کلی نظام”- ‏آن هم پس از مشورت با مجمع تشخیص مصلحت- و “نظارت بر حسن اجرای سیاست های نظام”، تنزل ‏جایگاه می یابد، و تا سطح مواردی چون “اختیار” رهبر در “تعیین این شخص یا آن شخص توسط رئیس ‏دولت یا تصویب این قانون یا آن قانون توسط نمایندگان ملت” - آن هم بر مبنای سلیقه ی شخصی و حکم ‏حکومتی- و “دخالت در کلیه امور نظام”، سقوط می کند.‏

در این فضای “فعال ما یشاء بودن”‌ رهبر است که انجام هیچ فعل و عملی و صدور هیچ حکم و دستوری از ‏جانب ایشان- به صورت شفاهی و کتبی- بعید و دور از انتظار نیست و هر حرف و حدیثی بر اساس آن می ‏تواند مبنای “جعل خبر” و “پخش شایعه” قرار گیرد.‏

در این شرایط طبیعی است که نمایندگانی که در این گونه موارد هیچ رای و اراده ای از جانب خود ندارند و ‏به جای “وکیل الرعایا” یا “وکیل المله” بودن، به “وکیل الحکام” یا “وکیل الدوله” تبدیل شده اند، به قول آقای ‏شریعتمداری “تعهد و پای بندی آنان به منویات رهبر معظم انقلاب” تا حدی خدشه ناپذیر است که “در تأمل و ‏درنگ آنان درباره صحت و سقم این شایعات بی تاثیر نبوده است و بیم آن داشته اند که مبادا مخالف نظر آن ‏بزرگوار اقدامی کرده باشند”.‏

آنان در این اوضاع کاری بیش از این ندارند که هر روز آنتن های و گیرنده های قوی تری نصب کنند و ‏دنبال کسب آخرین حرف ها و حدیث ها باشند. فرقی هم نمی کند که “به صورت درگوشی، ارسال پیامک، پچ ‏پچ در محافل چندنفره و…” کار کند یا برخلاف مصالح ملت. آنان در این چهار سال باید کار “اصلی” ‏خودشان را بکنند و تائید استصوابی شان را در دور آینده، به زعم خویش، تضمین شده بیابند. چه اهمیتی دارد ‏که در این میان با انتخاب این وزیر یا آن وکیل و با اجرای این طرح یا آن لایحه چه به سر ملت و بیت المال ‏می آید!‏

مگر نه این بود که بر اساس همین شایعات عصر روز سه شنبه هر سه وزیر معرفی شده توسط احمدی نژاد، ‏با تمام حرف و حدیث هایی که پشت سرشان زده می شد و یا حتی در صحن علنی مجلس جلوی رویشان گفته ‏شد، با اکثریت بالایی رای آوردند؟ تنها با این تفصیل که اکنون این سوال در میان ملت مطرح است که این ‏رای دادن چگونه بود؛ با اجازه یا بی اجازه “آقا”؟!‏

حتی ورود دفتر آیت الله خامنه ای به ماجرا، در جریان چالش بین احمدی نژاد و شریعتمداری برای تحلیل و ‏تفسیر مفهموم نقل قول های بیان شده از سوی رهبری- که اقدامی بی نظیر در تاریخ ایران به حساب می آید- ‏در اصل ماجرا، و امکان تکرار آن در آینده، چندان مشکلی را حل نمی کند.‏

کنون دیگر کاملا مشخص شده است که ظاهرا گزینه ی شماره یک مطرح شده توسط شریعتمداری که «شنیده ‏شده که آقا در جلسه سران قوا با ایشان فرموده اند بهتر است مجلس هشتم برای نشان دادن تعامل سازنده خود ‏با دولت به هر سه وزیر پیشنهادی رأی بالایی بدهد» از ابتدا درست بوده است! در این میان اکثر نمایندگان ‏نیز در زمان ریختن آرای خود به درون گلدان ها “بیم آن داشته اند که مبادا مخالف نظر آن بزرگوار اقدامی ‏انجام دهند” و دنیا و آخرتشان خراب شود!‏

‏ در این میان چه فرق می کند که مصالح ملت چیست و منافع ملی کدام است؟