رفتی و نرفته ای ز یادم

مسعود بهنود
مسعود بهنود

» در یکمین سالمرگ دکتر فریدون آدمیت

جمعه آخرین روز تعطیلات نوروزی به همتی که هنوز در رگ شهر هست، کمی بالاتر از تقاطع خیابان ولیعصر با یکی از گذرگاه های سه گانه تپه یوسف آباد، همان جائی که سه دهه یک شیر در قفس بود، مردمی از تبار قلم جمع شدند تا نام مردی را بزرگ دارند که ایرانیان شناخت شناسنامه ملی خود را از وی دارند، اولین سالگرد خاموشی دکتر فریدون آدمیت بود.

 من جای خود را آن جا می دیدم تا به احترام او ساکت دمی بایستم که به قاعده باید همه اهل تاریخ و شناخت به احترام وی بایستند که کم کسی نبود یگانه دوران.

 وقتی از همین راه دور از علی دهباشی سراغ گرفتم که با همه نحیفی در این امور پیشقدم است گزارشی داد و شادمان بود که مجلس درخور دکتر برپا بوده است. به گزارشش سیدعبدالله انوار، محمود دولت آبادی، محمد علی سپانلو، شهلا لاهیجی، جواد مجابی، حسن کامشاد و گروهی از نویسندگان و اهل تاریخ و فلسفه بوده اند و چهار ساعتی به گوش و ثناگوی مرد.

 علی دهباشی  از سوی  خانم شهین دخت، همسر دکتر آدمیت خیرمقدم گفته تا آن جا که  “آدمیت” شبیه کسی نبود. خلقیات و سلوک ویژة خودش را داشت. واقعاً شبیه او را ندیدم. انسانی بود که واقعاً “آدمیت” برازنده اش بود. اکنون پس از گذشت یکسال تازه جامعة فرهنگی ما بیدار شده است و به تدریج درک می کند چه گوهر گرانبهایی را از دست داده ایم.

 دهباشی آنگاه نکته ای گفته که از او بر می آید گفتنش که از معدودی بود که به خلوت آدمیت راه داشت. به تاکید وی دکتر نسبت به جریانات روشنفکری منتقد اول بود. به علت همین اعتقادات صریح و روشنش بود که او را در محاق قرار دادند.

 ”دفاع از منافع ملی” شعاری بود که او همواره بدان عمل می کرد. بارها در زمان عضویتش در هیات نمایندگی ایران در سازمان ملل و دوران سفارتش در هلند به مواردی برمی خوریم که شجاعانه در مقابل آنها قصد تضیع حقوق ملت ایران را داشتند برمی خیزد. و این زمانی است که او دل خوشی از حکومت ندارد.

 به زنجیرکشیدگان

دیگر سخنگوی شیرین سخن این جمع سید عبدالله انوار با ذکرخاطراتی از دکتر آدمیت و مراجعه ایشان به کتابخانه ملی از زمانی گفته که از وی پرسیده چه چیز سبب شده تا رایحه پاک آزادی که امروز مشام کشورهای مستعمره افریقایی را معطّر کرده، درین کشور باستانی تا حال که به حدود شصت سال از تکوین قوانین اساسی ایران می‏گذرد که مالامال از نکات آزادی است نسیمی از آن به مشام ایرانی نرسیده بلکه هر روز که می‏گذرد دست پلیس گشاده‏تر و در به زیر زنجیر کشیدن آزادگان و وطن‏خواهان بیشتر می‏شود.”

 جواد مجابی قبل از خواندن متن سخنرانی محمود دولت آبادی در گفتاری کوتاه خاطره ای بیان کرده است از  دکتر آدمیت و تاریخ نگاران را به سه دسته تقسیم کرده  تاریخ نگار، تاریخ نگر و  تاریخ انگار.

 تاریخ نگاران به دستور قدرت حاکم تاریخ می نویسند، درست یا غلط و این تاریخ نگر است که ما کم داریم و با یک بینش فلسفی تاریخی به تاریخ نگاه می کند. من فکر می کنم دکتر آدمیت آغازگر این جریان بودند و امیدوارم پیروان ایشان حرکت او را دنبال کنند.

و دستة سوم که تاریخ انگاران هستند که به خودشان به مثابة تاریخ نگاه می کنند و فکر می کنند که تاریخ را می شود جعل کرد و خودشان را به نوعی تاریخ می دانند.

 متن ادبی دولت ابادی

 اما متن محمود دولت به احترام بانو شهین دخت آدمیت، یک متن ادبی بود: “اگر چه من آدمی هستم که بیشتر در ذهنم زندگی می کنم و انسان هایی را که دوست داریم بدید و نابدید در ذهنم مرور می کنم و به آن ها مهر می ورزم، اما چه بگویم در حالی که حتی یک بار شرف درک محضر فریدون آدمیت را نیافتم؟ بله، حتی یک لحظه. به این ترتیب چه بگویم مگر از زبان پرنده ای کوچک در کناره های خرمنگاه دانش و تجربه، کوشش و بینش شخصیتی که فریدون آدمیت بود.انسانی که در تاریخ فرهنگ عصر ما کوشید که به این پرندگان کوچک که ما بودیم بفهماند که «که و چه» بوده ایم و برای «چه» هستیم؟”

 دولت آبادی در ادامه می نویسد “آدمیت مهم ترین و دهشتبارترین حفره از روحیات و خصوصیات ملی ما را به دقت دیده و بازجسته بود و همة عمر به ترمیم و بازسازی و درمان آن کوشید؛ آن حفره که شاید بتوان آن را در عبارت کوتاه “فراموشی تاریخی” به عنوان آورد. بله، ما مردمانی هستیم دچار آسیب فراموشی و آدمیت کوشید تا به دور از عبارات پرطنطنة فخرآمیز و خیال انگیز گذشته گرایی باستان، هم به دور از تیره اندیشی روزمره گی  روشنفکری گونه، بینشی خردورانه را به ما مردمی که گرفتار دوران عدم تعادل هستیم هدیه کند و هدیه کرد. اما براستی ـ ما مردم ـ اعم از دولت و ملت، و حتی ناشران او ـ قدر و اهمیت آن چه را او می بخشید درک کرده بودیم و درک کردیم؟ این رابطة ارائة اندیشه و دریافت آن با دهلیزهایی که پیموده می شوند در آن حد فاصل خلق اثر و رسیدن به مخاطب یکی از مهمترین مقولات است در حوزة علم ارتباط و اخلاق اجتماعی و نقش دولت ها و ملت که آسیب شناسی آن در عهده و توان من نیست. اما یک نکتة ظریف و مویین را می توانم بفهمم و بیان کنم در مفهوم معیار دربیان و فکر، یاد آنچه نوشته ها و گفته ها و سروده ها را منش و هویت می بخشد. در این زمینه که می اندیشیم درمی یابیم فریدون آدمیت ذهن و جان و عمر خود را در عرصه ای عجیب دشوار و صعب به کار انداخته بوده است.”

 و سرانجام  محمد علی سپانلو به عنوان آخرین سخنران گفته است “آقای آدمیت یک پدیدة منحصر به فرد بیداری ایرانیان است گرچه این اسم به دوران مشروطیت برمی گردد. او کسی است که یک نظرگاه به تاریخ بیداری و دوران مشروطیت داشت و آنها را در کتاب هایش توضیح داد. او در بخشی از آثارش جریان تاریخی را بحث می کند و در بخشی دیگر به افراد و جزییات آنها می پردازد، از طالبوف تا میرزا آقا خان کرمانی و… این مجموعه برای من جانشین ناپذیر است.

شاعر و ادیب سپانلو سپس طعنه ای زده است به کتابی درباره مشروطه  و بالاخره به آن جا رسیده که “به عنوان جوان آن دوره بگویم که ما چیزی از تداوم تاریخ نمی دانستیم و از کتاب های او آموختیم. ادبیات نیز به نوعی تداوم تحولات اجتماعی است و در حقیقت آدمیت نیز این تداوم را جستجو می کند. او پیش از دورة عباس میرزا و حتی خود عباس میرزا را بررسی می کند؛ اندیشة قانون، اندیشة حکومت مردم و بررسی اینکه چگونه بوسیلة گروه ممتازی از روشنفکران برخی از اندیشه ها وارد شد و تأثیر گذاشت، در واقع او این داستان تاریخی را روایت می کند. این تحولات اجتماعی خوب و بد دارند اما اثرشان را در تاریخ می گذارند و باید نوشته شوند و به نظر من فریدون آدمیت اینها را بیان کرد و این در تاریخ فکر ما ارزش دارد.

    عده ای می گویند او در اواخر عمر عصبی بود و گوشه گیر و… می شود گفت که البته اینها تأثیر شرایط است اما مجموع کارهای او آثاری است متین. در آثار او همة مقدمات فراهم می شود که به یک استنتاج منطقی می رسد اما حکمی صادر نمی شود و در آثار او بیان می شود که ما به سادگی به اینجا نرسیده ایم و این میراث مردان و زنانی است که این مسیر را طی کرده اند.

 اما من

 اما من که شاگرد کوچک و ریزه خوار خوان علم دکتر آدمیت باشم و درجاهای بسیار نوشته ام که اگر او فقط امیرکبیر و ایران را نوشته بود که شصت و اندی پیش شخصیتی مانند امیر را از زیر خاکستر فراموشی بیرون کشید و قهرمانی چنان را به جامعه تقدیم کرد، با همان یک اثر بزرگ و تاثیر گذار بسیار تا بسیار بیشتر از کسانی بود که کلمه ای بدخوانده را یافته و از آن قبای استادی برای خود دوخته اند.

 سال پیش در همین روزها کوتاهی نوشتم که اگر جمعه  بختم یار بود و در مجلس یادبود در خانه او بودم همان را می خواندم. در بخشی از آن وجیزه آورده بودم:

 http://masoudbehnoud.com/2008/03/blog-post_6973.html

 ”کارها باید کرد تا نسل آینده بداند، آن ها که قهرمانان بزرگ ملت را چنان که هستند به آن ها نشان می دهند و می شناسانند، کارشان کم از قهرمانی نیست. فریدون آدمیت این مرد مغرور و دیررام معامله نمی کرد. چنان که در مخالفت با استقلال بحرین نامه ها نوشت که موجب شد از مقامات عالی که در زمان پادشاهی داشت معزول شود، و پس از نظام پادشاهی هم نامه ها نوشت در تطبیق نداشتن قانون اساسی جمهوری اسلامی با دموکراسی و با خواست یک صد ساله مردم ایران. اما در عین حال همه مغروری، افتادگی علمی داشت.”

اگر بودم و نگاهم به پنجره اش به صندلی اش و به کتاب های بود می گفتم “روزی در خانه اش، چون از اهمیت و ارزش امیرکبیر و ایران می گفتم، که به باورم بیش از تاریخ مشروطیت کسروی و میراث خوار استعمار دکتر مهدی بهار بر روشنی فکر ایرانیان اثر گذاشته است، گفت نه، روزگار عوض شده بود اگر من هم نمی کردم، بزودی چنین کاری به ذهن دیگری می زد و می نوشت.  شاید هم بهتر.” اما بهتر و دقیق تر و راهنما تر از آن چه آدمیت در باب ریشه های اصلاح طلب، تفکر مدرن، جنبش مشروطه و زمینه های آن نوشته، نوشته ای در زبان فارسی نیست. نامش بزرگ باد.