جشنواره ♦ تئاتر ایران

نویسنده
جمشید کمالی

بیست وپنجمین جشنواره جهانی تئاتر فجر روزهای سوم، چهارم و پنجم را هم در یخبندان کامل پشت سر گذاشت و سرو صدای روزنامه های دولتی را هم از خالی بود ن سالن هائی که کمترین امکا نات را ندارند وبی برنامگی جشنواره را در آورد.

یخبندان ادامه دارد

داد دولتی ها هم در آمد

سومین روز جشنواره را هم آرام پشت سر گذاشتیم. در این روز نمایش های پائین گذر سقاخانه (هادی مرزبان)، مرد نیک (امیر دژاکام)، قصه تلخ طلا(بهروز غریب پور)، سیاه چال(آرش محمدی)، عروسی خین(حسن حاجت پور)، امشب دیگر مهره های پشتم نی لبک می زنند(زری اماد)، جولیوس سزار(مسعود دلخواه)، اسب جادویی(ایرنا دراگان) و افسون معبد سوخته(امیر بدر طالعی) به همراه چند نمایش خیابانی روی صحنه رفتند.

kamaliyb.jpg

در این چند روز همه دل به اجراهای شهرستانی بسته بودند که مگر فرجی شود و بار تکراری بودن از جشنواره رخت بر بندد. بسیاری معتقدند که کار های خوبی از اجراهای طول سال برای جشنواره امسال انتخاب نشده و عموم اجراها از بین کارهای متوسط برگزیده شده اند. کارهای شهرستانی هم متاسفانه چنگی به دل نمی زند خلاصه همه چیز معمولی است. در این میان کار مسعود دلخواه بارقه هایی را با خود به همراه داشت.

تکرار تاریخ

مسعود دلخواه مدت زیادی نیست که از امریکا به ایران بازگشته است. او دکترای تئاتر دارد و این دومین نمایشی است که در ایران کارگردانی می کند. ظاهرا او نمایش جولیوس سزار را چند سال پیش به همین شکل در امریکا روی صحنه برده است. دلخواه باز خوانی جالبی از این نمایشنامه ویلیام شکسپیر انجام داده که جزو چند نمایش مطرح این نویسنده به شمار می آید. نمایشنامه جولیوس سزار درباره تاریخ و قدرت است. این اثر در ژرف ساخت خود به دموکراسی و استبداد طلبی هم اشاراتی دارد.

دلخواه آدم ها را از نظر پوشش به دو قسمت مجزا تقسیم می کند. آدم هایی که به شیوه سنتی لباس می پوشند و جنس بازیشان کلاسیک است و آدم هایی که به شکل امروزی لباس پوشیده اند و چندان در بازی هایشان غلو بازی های آرکائیک را ندارند. دلخواه با این تقسیم بندی نمایشنامه شکسپیر را تا امروز امتداد می دهد و خود به عنوان کارگردان ریشه های امروزین آن را در نمایش به بحث می نشیند. اینجاست که نمایش و متن از هم جدا می شوند. دلخواه چند کار ترکیبی و جالب توجه دیگری را هم انجام می دهد. او هر کجا شخصیت ها و اتفاقات با دیگر آثار شکسپیر همنشینی پیدا می کنند آنها را وارد دنیای نمایش جولیوس سزار می کند. به طور مثال در این نمایش همسر سزار شباهت جالب و عجیبی با لیدی مکبث دارد. در این نمایش پورشیا همچون لیدی مکبث کارش به جنون کشیده و خود را می کشد. همین همسان سازی سبب شده که شخصیت پورشیا ابعادی فراتر از آنچه در نمایشنامه شکسپیر وجود دارد پیدا کند.

کار مسعود دلخواه نشان می دهد که برای جشنواره های بین المللی نمایش هایی لازم است که زبانی جهانی داشته باشند.

طنز تلخ یا کمدی سبک

به طور حتم بین یک طنز تلخ اجتماعی و یک کار سبک کمدی تفاوت های بسیاری وجود دارد که پرداختن به آنها از حوصله این مقال خارج است. مرد نیک به کارگردانی امیر دژاکام فضایی میانه را بین دو جنس خنده گرفتن از تماشاگر را پیش می گیرد. در برخی فصل ها جنس شوخی ها بسیار سبک از کار در آمده و برخی صحنه ها نیز ارجاعات فرامتنی دارد و تماشاگر را به خنده وا می دارد. نمایش مرد نیک یکی از بزرگترین لطمه های اساسی خود را از جانب نمایشنامه می خورد. این نمایش تعداد زیادی شخصیت دارد که این شخصیت ها به جزماندگار و نصرت شخصیت پردازی دقیقی ندارند. به همین دلیل زمانیکه نمایش به پایان می رسد سرنوشت آنها در هاله ای از ابهام باقی می ماند. این شخصیت ها در برخی لحظات دست به کنش هایی می زنند و ما واکنش هایی را از شخصیت های مقابل آنها می بینیم که چون شناخت مناسبی از این شخصیت ها نداریم کمی دیر باورشان می کنیم. اما همانگونه که آمد نصرت به عنوان زنی مطیع و پذیرای تمکین و ماندگار در مقام زنی تنها و کم امید در کلیت نمایش پذیرفتنی تصویر می شوند. در این میان جالب توجه است که هیچیک از این دو شخصیت، آدم های صلی نمایش نیستند. شخصیت اول نمایش فردی است به نام لطیف. او دوست دارد در حالیکه خود بسیار فقیر است به دیگران کمک کند. تا انتهای نمایش مشخص نمی شود که او چرا این کار را انجام می دهد. آدمی که خود در تنگناست با چه تفکری دست به کمک به دیگران میزند؟

kamaliydb.jpg

کارگردان برای ایفای نقش اصلی کارش علیرضا خمسه را برای همکاری دعوت کرده است و چون نمایش باری کمیک دارد، حضور او می تواند پس از سال ها دوری از عالم نمایش انبساط خاطری را برای تماشاگران به همراه بیاورد. البته ناگفته نماند که بازی های محبوبه بیات، شهره سلطانی و خسرو احمدی نیز قابل قبول از آب در آمده اند. شاید بد نمی بود اگر دژاکام توانی را که بر بازی گیری و هندسه طراحی میزانسن های صحنه صرف کرده صرف بازنویسی نمایشنامه می کرد تا کار نمودی بهتر داشته باشد. طراحی صحنه کاربر اساس خطوط هندسی انجام شده که این طراحی نیز چندان کاری از پیش نمی برد. اما در کل همینکه خمسه را پس از مدت ها دوری از صحنه روی سن دیدیم همه مسائل را از یادمان می برد.

روز چهارم: کارهای تجربی

چهارمین روز جشنواره هم با اجرای 9 نمایش به پایان رسید. مسئولین جشنواره که از همه چیز راضی هستند. اما نظر واقعی را باید پیش از شروع نمایش ها از مخاطبان جدی تر نمایش ها جویا شد. آنها همه از کیفیت نمایش های جشنواره ناراضی هستند. آنها می گویند که مسئولین در تمام طول سال می دانند قرار است در طول سال چنین جشنواره ای برگزار شود، اما برنامه ریزی ها به دلیل نگرش های سیاسی دقیقه نود تعریف می شوند. بعضی کارها را در طول سال به خاطر اینکه صدای اهالی تئاتر در نیاید به نمایش می گذارند، اما از این نمایش ها در جشنواره که بر آیند کارنامه یکساله نمایش هاست خبری نیست.

در روز چهارم نمایش های پائین گذرسقاخانه(هادی مرزبان)، مرد نیک(امیر دژاکام)، تیغ و ماه(آتیلا پسیانی)، ددالوس و ایکاروس(همایون غنی زاده)، وهم سرخ(حسین احمدی نسب)، امشب دیگر مهره های پشتم نیلبک نمی زنند(زری اماد)، جولیوس سزار(مسعود دلخواه)، اسب جادویی(ایرنا دراگان)ومحال هم ممکن است(سیروس همتی) روی صحنه رفتند.

هجویه اسطوره ها

ددالوس و ایکاروس از اسطوره های یونان باستان هستند. در اساطیر یونان آمده است که‌”ددالوس” هنرور و مخترع دربار “مینوس شاه” برای زندانی کردن “مینوتور”- هیولایی که برخلاف دیگر “سانتورها” از نوک پا تا زیر گردن شمایلی انسانی داشت اما سر گاو نری روی شانه‌هایش بود ـ لابیرنتی طراحی کرد که هرکس وارد آن می شد نمی توانست از آن رها شود‌. تا آن که روزی‌ “تسیوس” که به عنوان قربانی وارد لابیرنت شده بود با یاری آریادنه ـ دختر مینوسی‌ای که دل باخته اش بود- توانست پس از نابودی مینوتور از لابیرنت فرار کرده و حاصل خلاقیت “ددالوس” را بی اعتبار کند‌. مینوس شاه نیز بر ددالوس خشم گرفت و قصد جان او را کرد‌. ‌ددالوس نیز که کشتی‌ها از سوار کردن او سر باز می‌زدند‌، با به هم بستن پرهای پرندگان به وسیله‌ی موم برای خود و پسرش ایکاروس دو جفت بال ساخت‌. ایکاروس در حین پرواز مغرور شد و با نزدیکی بیش از حد به خورشید بال‌های مومی‌اش را آب شده دید و در دریا فرو افتاد و غرق شد‌. اما ددالوس نجات پیدا کرد و با ترفندهایی مینوس شاه را نیز از میان برد.

همایون غنی زاده به مدد اشیائی که سازو کارهای جامعه مدرن به شمارمی آید این دو شخصیت اسطوره ای را به هجو می گیرد. ایکاروس که در نقد های اسطوره ای از او به عنوان نماد حقیقت جویی یاد می شود در کار غنی زاده بدل به یک انسان مایوس امروزین شده است. کارگردان ساخت دستگاه پرواز این دو شخصیت را آنقدر پیچیده نمایش می دهد که گویا این انسانها اگر قرار بود در عصر حاضر سودای قبل را در سر بپرورانند هدف را فراموش کرده و بیشتر درگیر اشیاء می شوند. ایکاروس در نمایش غنی زاده بیشتر به یک فرد پوچ گرا بدل شده که گویی هیچ هدف خاصی را در زندگی دنبال نمی کند. غنی زاده توانسته شخصیت های اسطوره ای را رنگ امروزین بزند و در این راستا نقدی از جامعه مدرن با همه سرگشتگی هایش ارائه دهد.

بازهم تجربه

آتیلا پسیانی همچنان به ارائه نمایش های تجربی پا فشاری می کند. این از طرفی بد نیست چون مخاطب تکلیفش را با این کارگردان می فهمد. اما از دیگر سو این کارگردان مروج نوعی تئاتر است که این تئاتر تقریبا هیچ ارزشی برای مخاطب خود قائل نیست. پسیانی اصرار دارد هرچه می گوید درست است و مخاطبی هم که کارهای او را نفهمد یا دوست نداشته باشد اصولا حق ندارد پا در هیچ سالن تئاتری بگذارد چون اصولا تئاتر را نمی فهمد.

kamaliysb.jpg

بد نشد که کار تیغ و ماه را در کنار نمایش همایون غنی زاده بررسی می کنیم. ددالوس و ایکاروس اولین اثر غنی زاده است. او در حیطه ای دست به تجربه زده که تماشاگر پایه های اولیه آن را می شناسد. اما پسیانی یکسره کارش را از نماد هایی پر می کند که تماشاگر نمی تواند ما به ازای درستی را از آن در ذهنش تصویر کند. در این نمایش، وجود نشانه های فرعی بسیار، باعث می شود مخاطب قدرت تمایز میان نشانه های مهم و غیر مهم را به دست نیاورد. به عنوان مثال، بر روی شمع به همان میزان تاکید می شود که بر روی طرح ماهی که با شن در کف صحنه ایجاد می شود، از سوی دیگر در نقطه ای از نمایش ناگهان ارتباط مستقیمی با مخاطب رخ می دهد که هرگز تکرار نمی شود: مرد در حین جراحی پسر از مخاطب می خواهد که تکه ای از بدن او را ببلعد( تکه ای کالباس یا لواشک). مخاطب بدین ترتیب خود را برای ارتباط های وسیع تری آماده می سازد و منتظر است که این اتفاق رمزی باشد که باید با توجه به نشانه های دیگر اثر، رمزگشایی شود. اما هرگز ابزار رمزگشایی ـ حتی به صورت نسبی ـ در اختیار مخاطب قرار نمی گیرد. قرار ندادن اطلاعات کافی از رمزهای موجود مخاطب را به ورطه ی حدس و گمان می افکند.

پسیانی صحنه خود را بسیارعریض طراحی کرده است. این طراحی عریض به طور کامل ذهن مخاطب را مغشوش می کند و فرصت هرگونه تمرکزی را از او می گیرد.

پسیانی اندیشه های بدی در سر ندارد. اما نکته اینجاست که هیچ تلاشی را برای تفهیم این اندیشه ها به مخاطب نمی کند و همین کارش را با دشواری روبه رو می سازد.

روز پنجم : خارجی ها آمدند

روز پنجم هم یخ ها آب نشد. درحالیکه مسئولان اصرار دارند بگویند جشنواره پر رونق است، اما همشهری روزنامه صبح تهران بدجوری همه چیز را خراب کرد. این روزنامه در تیتر اصلی روز شنبه(دیروز) خود نوشت: روز های کم رونق جشنواره تئاتر. در این مطلب آمده است که صندلی ها خالی است و مردم استقبال چندانی از کارها نمی کنند. این برای اولین بار است که یکی از روزنامه های دولتی چنین بر جشنواره می شورد.

از دیگر اتفاقات این چند روز می توان به زمانی اشاره کرد که اکبر زنجانپور داور انجمن نمایش سالن اجرای تیغ و ماه را ترک گفت. در نقطه مقابل این عمل روبرتو چولی و چند مهمان خارجی پس از تماشای نمایش ددالوس و ایکاروس پشت صحنه رفتند و با کارگردان و دیگر اعضای گروه دیدار و گفت و گو کردند. با این ترتیب احتمالا سفر دور دنیای این گروه با این نمایش آغاز خواهد شد.

اما یک اتفاق دیگر تا برسیم به مرور نمایش ها. محمد رحمانیان که قرار است نمایش عشقه را در جشنواره امسال روی صحنه ببرد به ایسنا گفته برای اجرای این نمایش باسختی های فراوان روبه رو شده و حتی جایی برای تمرین کردن در اختیار ندارد. این کار را خود مرکز هنرهای نمایشی به او پیشنهاد داده است. گویا چند گروه هم او را تهدید کرده اند که اجرایش را به هم خواهند ریخت. این افراد از اینکه تنها کار تولیدی امسال را به رحمانیان سپرده اند و به جای آن بخش تجربی را حذف کرده اند ناراحت شده اند. به هرحال رحمانیان در جشنواره فقط یک اجرا خواهد داشت و گفته در روز اجرای نمایش همه حقیقت ها را با مردم درمیان خواهد گذاشت.

در روز پنجم جشنواره نمایش های مرگ دانتون(روبرتو چولی)، پائین گذر سقاخانه(رضا مولودی)، عذاب(ضیا عزیزی)، دیدار(فرشید گویلی)، وهم سرخ(حسین احمدی نسب)، بیژن و منیژه(محسن عرب امیری)، چگونه می توان یک قصه. . (محمد رضا رهبری)، اسب جادویی(ایرنا دراگان) و محال هم ممکن است(سیروس همتی) روی صحنه رفتند.

آئین واره ای نمایشی

نمایش عذاب را ضیا عزیزی کارگردان ایرانی الاصل مقیم اطریش کارگردانی کرده است. این نمایش به تکامل بشر می پردازد. انسانی را می بینیم که اندک اندک چهار مستطیل روی صحنه که نمایشگر قید و بند های مختلف اجتماعی است را از سر راه بر می دارد تا به مرگ برسد. این نمایش کلام ندارد و قرار است با کمک حرکت و تصویر هایی که بازیگر به مدد فیزیک خود می سازد معنا را به مخاطب انتقال دهد. بازیگر این نمایش با کمک اشیائی که در اختیار دارد برای تماشاگر مراحل مختلف زندگی را متصور می شود. نور هایی هم که روی صحنه پهن می شود معانی حرکات بازیگر را کامل می کند. این نمایش که در برخی لحظات شکل آیینی به خود می گیرد در بسیاری از فصل ها نیز قدرت درک را به ذهن مخاطب وا می گذارد. درمرحله نخست انسان تلاش می‌کند تا اصول بداهه پردازی و جوهره حرکات نمایشی را بشناسد. در این مرحله فرد می‌آموزد که چگونه بر درد، ترس، سردرگمی و جهل غلبه کند و در مرحله دوم، انسانی که به دنبال کشف حقیقت است در طی طریق خود از اسرار سحرآمیز خلقت پرده برمی دارد و در بخش سوم انسان هم موفق به کشف حقیقت می شود.

این نمایش نقطه قوت های زیادی دارد اما به هر حال چون تماشاگر ایرانی به قصه گویی عادت دارد با عناصر نمایشی این اثر ارتباط زیادی برقرار نمی کند.

سخنرانی به زبان آلمانی

مرگ دانتون را روبرتو چولی کارگردانی کرده که برای تماشاگران ایرانی نامی آشناست. او علاوه بر اینکه چندین نمایش را از آلمان به ایران آورده و در جشنواره مولهایم پذیرای چندین نمایش ایرانی بوده است، نمایش خانه برنارد آلبا نوشته فدریکو گارسیا لورکا را با بازیگران ایرانی در تئاتر شهر روی صحنه برده است.

نمایش مرگ دانتون به زندگی دانتون مبارز انقلابی فرانسه می پردازد. به طور حتم می دانید که دانتون و روبسپیر جزو انقلابیونی بودند که بر لویی شانزدهم پیروز شدند. اما پس از مدتی بین روبسپیر و دانتون اختلاف افتاد و روبسپیر دانتون را کشت. نمایش مرگ دانتون همین روایت را تصویر می کند و چندان میزانسن های پیچیده ای برای ساختار دراماتیک خود درنظر نمی گیرد. همانگونه که در تاریخ آمده دانتون بسیار فرد سخنوری بوده است. چولی نیز همین را مبنای نمایش قرار می دهد. ما تنها در فصل ابتدایی نمایش شاهد بازی های تئاتری و ابراز احساسات دانتون و همسرش هستیم. ادامه کار بر عکس این بخش ساختاری مبتنی بر سخنرانی دارند. بازیگران رو به تماشاگران و یا دیگر شخصیت های حاضر در صحنه قرار می گیرند و با ایراد سخنرانی انها را مخاطب قرار می دهند. در این ساختار کارگردان با اعتماد به نفس سراغ شخصیت هایش می رود و قضاوت خود را درباره آنان با قضاوتی شخصی بیان می دارد. چولی در واقع قصد دارد تماشاگرش را متقاعد کند که چرا با این دیدگاه سراغ این شخصیت تاریخی رفته است و تا حد زیادی هم موفق می شود.

با اجرای این دو نمایش کارهای خارجی وارد اجرای جدی خود شدند.