سیمای زنی در جدال برای زندگی

نویسنده


مازیار رادمنش

روز سی تیر خبر مرگ سیمین دانشور از طریق رسانه های مختلف و نه چندان رسمی اعلام شد. خبر آنقدر قوی بود که بلافاصله گروهی از دوستداران بزرگترین داستان نویس زن ایران، در وصف او سوگنامه نوشتند. گفته می شود که سیمین دانشور که در حال حاضر در بیمارستان پارس بستری است، از مشکلات جدی تنفسی ریه و کبد رنج می برد. با اعلام این خبر برخی از شاعران و نویسندگان در بیمارستان حاضر شدند و خبر زنده بودن سیمین دانشور را به مردم دادند. پزشکان گفته اند که حال سیمین دانشور خوب نیست و نسبت به دو سه روز گذشته چندان تغییر نکرده است.

سیمین دانشور کیست؟

سیمین دانشور، رمان نویس و مترجم ایرانی و همسر جلال آل احمد، متفکر و نویسنده ایرانی که در دهه چهل درگذشته است، در 8 اردیبهشت سال 1300 خورشیدی در شهر شیراز به دنیا آمد. وی فرزند پزشکی به نام محمد علی دانشور است. مادرش قمرالسلطنه حکمت نیز از زنان پیشرو زمان خود بود. زنی نقاش که مدیریت هنرستان دخترانه شیراز را برعهده داشت. سیمین دانشور تحصیلات ابتدایی و دبیرستان را در مدرسه انگلیسی مهرآئین انجام داد و در امتحانات دیپلم شاگرد اول کل کشور شد. وی که از دوران دبیرستان به ادبیات علاقه داشت، برای ادامه تحصیل به دانشکده ادبیات دانشگاه تهران رفت و در رشته ادبیات فارسی به تحصیل پرداخت. سیمین دانشور در سن بیست سالگی پدرش را از دست داد. و چندی پس از آن با نام مستعار “شیرازی بی نام” که در آن روزها چنین نام های مستعاری رایج بود، شروع به نوشتن مقاله برای رادیو ایران و روزنامه ایران کرد.

اولین زن داستان نویس

اگر چه در سالهای دهه بیست سیاست با جدیت تمام توسط روشنفکران کشور دنبال می شد و در حقیقت حزب توده موفق به جذب مهم ترین نویسندگان و هنرمندان کشور شده بود، اما توجه به هنر و ادبیات مدرن که چندی بود در حوزه تولید و ترجمه وارد کشور شده بود، بسیار فراوان بود. آن روزها نامهایی مانند جلال آل احمد و صادق هدایت در محافل روشنفکری زنده کشور شنیده می شد و فضای روشنفکری ایران از شخصیت این دو که هرکدام گرایشی متفاوت داشتند، متاثر بود. فاطمه سیاح به عنوان استاد راهنمای سیمین دانشور و صادق هدایت و جلال آل احمد اولین کسانی بودند که مشوق بانوی جوانی شدند که ادبیات داستانی را جدی گرفته بود. سیمین دانشور اولین زن ایرانی است که آثار داستانی خود را در ادبیات مدرن چاپ کرده است. وی در سال 1327 مجموعه داستان “آتش خاموش” را به عنوان اولین مجموعه داستان کوتاه که توسط یک زن ایرانی نوشته شده است، به چاپ رساند. بعدها جلال آل احمد که در جریان سفری به شیراز دلبسته دختر نه چندان زیبا اما با نمک شیرازی شده بود، شد و با او ازدواج کرد. سیمین دانشور در سال 1328 مدرک دکتری ادبیات فارسی خود را از دانشگاه تهران گرفت. فاطمه سیاح و استاد بدیع الزمان فروزانفر به عنوان استاد راهنمای او رساله او را با عنوان “علم الجمال و جمال در ادبیات فارسی قرن هفتم” تائید کردند. سیمین دانشور درباره وضع خودش در دانشگاه تهران گفته است: “ما اساتیدی چون فروزان فر، بهار، خانلری و… داشتیم. در دوره ما کلاس خاصی برای دیپلمه ها گذاشتند تا برای دوره لیسانس ادبیات آماده شوند. در آن دوره و در دوره بعد ما اساتید بزرگی را درک کردیم مثل دکتر معین، اما اینکه چرا من به سمت گرایش های ادبی آنها نرفتم چند دلیل دارد؛ اول اینکه ما همسایه نیما بودیم. من نیما را می شناختم. صبح ها می آمد دنبال من و می رفتیم از دشتبان سیب زمینی می گرفتیم. نیما زغال هم می آورد زمین را گود می کرد و سیب زمینی تنوری درست می کرد و بعد هم بر روی تخته سنگ عظیمی که آنجا بود می نشستیم. نیما بسیاری از اشعارش را در حضور من سرود مثل شعر آب در خوابگه مورچگان که عیناً در حضور من گفت. پس آشنایی من با نیما بسیار اثرگذار بود. نکته بعد آشنایی ام با خانم سیاح بود و رساله ام ابتدا به راهنمایی او بود. او فارسی زیاد نمی دانست اما انگلیسی اش خوب بود و من برایش ترجمه می کردم. گفت رساله ام را که درباره استتیک بود با او بگذرانم. او مفاهیم مدرنیته را به من آموخت، من می نوشتم و می رفتیم خانه خانم سیاح و فصل به فصل با او پیش می رفتم. برایم پیانو می زد. او دکترایش را از روسیه گرفته بود و چخوف را او به من شناساند. او تاثیر زیادی بر من گذاشت تا دچار تحجر دانشگاه نشوم. نکته سوم هم حضور جلال بود و این خانه که مرکز رفت و آمد نویسندگان و شاعران جدید بود؛ آدم هایی مثل براهنی، ساعدی، شاملو، شاهرودی، اخوان و… در هر حال در مقابل این وضعیت دانشگاه و متحجرانی بودند که اصلاً شعر نو را قبول نداشتند. درس فارسی عمومی داشتم. رفتم سر کلاس گفتم شما چه مرگتان است که هیچ مرده شویی از پس تان برنمی آید! دانشجوها خندیدند و گفتند ما دوست داریم از ادبیات معاصر بگویید. من هم قرار گذاشتم تا کتاب های درسی را زودتر بخوانند تا من هم در ساعت های تفریح برایشان از شعر نو بگویم. روزی فروزان فر به من گفت: دوشیزه مشکین شیرازی شنیده ام بحر طویل درس می دهی. (شعر نو را او بحر طویل می دانست) گفتم استاد این طور نیست و چند شعر از نیما خواندم. گفت: اگر تو می گویی پس حتماً چیزکی هست. اما در هر حال شعر نو را قبول نکرد. اما خانلری تا حدودی این قالب را پذیرفت. به هر حال من در حال پایان رساله بودم که خانم سیاح مرد و من مجبور شدم ادامه آن را با استاد فروزان فر بگذرانم. او هم گفت: باید برای این مسائل مصادیق ایرانی و فارسی پیدا کنی. گفتم استاد اینکه می شود دو رساله. گفت: اصلاً هر کاری می خواهی بکن. فروزان فر هیچ کمکی نکرد. نه منابع می داد نه کتاب معرفی می کرد. درحالی که خانم سیاح برعکس او بود و من در واقع دو رساله نوشتم.”

سیمین دانشور و هدایت

سیمین دانشور از کسانی است که هدایت را از نزدیک می شناخت، با این وجود و با این که کار او را تحسین می کرد، اما کارش مستقل از شیوه و سبک و نگاه هدایت بود. سیمین دانشور درباره هدایت می گوید: “از دانشور درباره صادق هدایت می پرسم و اینکه او چطور هیچ گاه تحت تاثیر نگاه هدایت در ادبیات قرار نگرفت.” او می گوید: “صادق هیچگاه عروسی نمی رفت، اصلاً اعتقاد به این مراسم نداشت. اما عروسی من و جلال را آمد. دکتر کریم هدایت در شیراز زندگی می کرد. او پسرعموی صادق هدایت بود و در ضمن من چند کتاب از هدایت را در همان نوجوانی خوانده بودم و در عین حال انشای خوبی هم داشتم. در هر حال روزی دکتر کریم هدایت به خانه ما تلفن کرد و گفت صادق هدایت در شیراز است و می خواهد جاهایی را ببیند که ما نه بلدیم و نه سر درمی آوریم تو حاضری راهنمای او باشی؟ گفتم با کمال میل. صادق خان تا من را دید گفت خود تو را در این قهوه خانه ها و جاهایی که من می خواهم ببینم راه می دهند. گفتم دختر دکتر دانشور را همه جا راه می دهند! آن زمان شیراز کوچک بود و مکان های محدودی داشت. با هم به قهوه خانه رفتیم. من در حال چای خوردن بودم که دیدم بلند شد و رفت سر یک میز دیگر، بعدها فهمیدم داش آکل و کاکارستم را آنجا پیدا کرده است. بعد رفتیم قهوه خانه ای که برای کارگران بود و آنجا هم آدم هایی را پیدا کرد که نمی دانم آیا از آنها نوشت یا خیر.بنابراین هدایت تا درک و تجربه شخصی نداشت نمی نوشت. به هند رفت و برگشت تا بوف کور را بنویسد. هدایت هیچ گاه خیالی کار نکرد.او بزرگترین نویسنده ایران است. اما ما همه از زیر شنل هدایت بیرون آمده ایم. آثارش از من هم بیشتر ترجمه شده و حتی به زبان چینی هم درآمده است. من از هدایت خیلی استفاده کردم و تا وقتی ایران بود هرچه می نوشتم می دادم تا بخواند. در تهران هم همسایه بودیم. می رفتیم روی بام و او هم می آمد روی بام خانه اش و با هم حرف می زدیم. این قضیه هیچ وقت یادم نمی رود که وقتی من زن جلال شدم زیاد به خانه ما می آمد. چون گیاه خوار بود زیاد دعوتش می کردیم و او می آمد و غذاهایی مثل گل کلم، نخود فرنگی، هویج پخته و… می خورد. یک بار ما خانه نبودیم. هدایت آمده بود و با در بسته روبه رو شده بود. روی کاغذی نوشته بود: رفتیم و دل شما را شکستیم، فلنگ را بستیم و شما بمانید با زندگی های توسری خورده تان. وقتی این جمله را خواندم، گفتم این می خواهد بلایی سر خودش بیاورد. سه، چهار هفته بعد بود که خبر خودکشی اش را شنیدیم. او نویسنده بزرگی بود. او اولین کسی بود که به اهمیت ادبیات عامیانه واقف شد و بوف کوری نوشت فوق العاده، خدای من! او با سایه اش حرف می زد و من این کتاب را بارها و بارها بلعیده ام.”

آشنایی با جلال و ازدواج

جلال آل احمد آن روزها نامی معتبر و شناخته شده برای اهل سیاست، ادب و روشنفکران کشور بود. بسیاری معتقدند جلال از نخستین کسانی بود که اندیشه ایرانی را تولید کرد. شخصیت جلال آل احمد در آن روزها به عنوان مرد اول روشنفکری ایران مطرح بود. و چندان غریب نبود اگر همسفری سیمین و جلال در سال 1329 در اتوبوسی که به سمت شیراز می رفت، به آشنایی سریع و ازدواجی در همان سال منجر شود. عمق و تفکر چیزی بود که از بخش مردانه زندگی مشترک خانواده جدید به سیمین راه یافت و تعمق در ادبیات و روی آوردن به قصه و داستان چیزی بود که از سوی سیمین وارد شخصیت جلال شد. سیمین دانشور در سال 1331 بورس تحصیلی دانشگاه استنفورد را دریافت کرد و در آنجا به مدت دو سال در رشته زیبایی شناسی به تحصیل پرداخت. وی در این دانشگاه به آموزش داستان نویسی نزد والاس استنگر و آموزش نمایشنامه نویسی نزد فیل پریک پرداخت. در این دوره دو داستان کوتاه سیمین دانشور که به زبان انگلیسی نوشته بود، در آمریکا چاپ شد.

فعالیت دانشگاهی و روشنفکری

سیمین دانشور پس از بازگشت به ایران، در هنرستان هنرهای زیبا به تدریس پرداخت و چندی بعد، در سال 1338 استاد دانشگاه تهران در رشته باستان شناسی و تاریخ هنر شد. دانشور شاگردان بسیاری تربیت کرد و در کنار کار آموزشی به کار ادبی و همچنین فعالیت در حوزه روشنفکری پرداخت. مهم ترین رمان سیمین دانشور با نام “سو و شون” اندکی قبل از مرگ جلال آل احمد در سال 1348 منتشر شد و سووشون( عزاداری) جلال مصادف شد با انتشار سووشون سیمین دانشور. رمان سووشون یکی از مهم ترین رمان ها و تقریبا پرفروش ترین رمان فارسی زبان است. سووشون به 17 زبان تا به امروز ترجمه شده است. سیمین دانشور یک سال پس از انقلاب در سال 1358 از دانشگاه تهران بازنشسته شد. وی همچنین عضو و نخستین رئیس کانون نویسندگان ایران بوده است. سیمین دانشور در مورد انتخاب شدنش به عنوان رئیس کانون و مسائلی که در آن دوران می گذشت چنین گفته است: « بله، من بیشترین رای را آوردم. علت آن هم این بود که اگر آل احمد را رئیس می کردند، چپ ها قبول نمی کردند. جلال و به آذین با هم مشکل داشتند و اگر به آذین رئیس می شد، جلال قبول نمی کرد. بنابراین وقتی من رئیس شدم، بی طرفی رعایت شد و من موضع بی طرفی داشتم. نه توده ای بودم و نه خط وربط دیگری داشتم. جلسات کانون هم بیشتر یا همین جا و یا خانه داریوش آشوری تشکیل می شد. به هر حال من، جلال، به آذین و چند نفر دیگر کاندیدا بودیم. من انتخاب شدم. در جلسات عمومی گاهی جلال زیاده روی می کرد و با به آذین درگیر می شد البته به آذین هم مانیفست حزب توده را می خواند و می خواست آن نگاه را حاکم کند. به هر حال روزی جلال بدجور به به آذین حمله کرد. من برگشتم و گفتم: “آقای آل احمد اینجا جلسه حزبی نیست، خواهش می کنم این دعوا را قطع کنید! آقای به آذین شما هم این قدر مانیفست ندهید! من مجبور بودم قلدری کنم وگرنه این دو بدجوری درگیر می شدند. جلال هم مجبور بود حرف من را قبول کند. من در دوره خودم خیلی کار کردم. برای ثبت کانون. با اینکه برادرم سرلشگر بود و توصیه من را به سرهنگی که مسئول این کار بود کرده بود، او مرا در دفتر خودش نپذیرفت. روی پله ها با من حرف زد و گفت نمی شود. ما هم مبارزه مکتوب را شروع کردیم. به هر حال کانون هنوز هم ثبت نشده است و هنوز هم به آن مجوز تشکیل مجمع عمومی نمی دهند. اگر کانون ثبت می شد خیلی کارها بود که می شد انجام داد.”

از سووشون تا جزیره سرگردانی

اگرچه داستانهای کوتاه سیمین دانشور، بخصوص در “به کی سلام کنم؟” آثاری برجسته و همواره ماندنی است، اما شاید قدر و منزلت او در ترجمه های بی نظیری است که از داستانهای کوتاه و رمان کرده است. ترجمه “دشمنان” خود یک اثر ادبی مهم و ترجمه داستانهایی مانند “ماه عسل آفتابی” آلبرتو موراویا، جز آنکه از نظر نحوه انتخاب داستان ارزشمند است، شیوه ترجمه آن نیز قابل توجه است. اما آنچه سیمین دانشور را به هویتی که از او می شناسیم بدل کرده است، سووشون و جزیره سرگردانی، دو رمان مهم اوست. “سووشون” داستانی است که به روایت وقایع پس از روی کارآمدن محمد رضا پهلوی می پردازد. ماجرای رمان در شیراز و در سال 1322 رخ می دهد، اما به نوعی به سقوط حکومت ملی دکتر مصدق اشاره می کند. رمان سووشون مانند ماه عسل آفتابی موراویا روایت زندگی موازی عاطفه و سیاست را دنبال می کند، موضوعی که بارها در آثار سیمین دانشور، چه در انتخاب ترجمه و چه در آثار خودش آمده است. سیمین دانشور، روایت خود را از زمانه خود در “جزیره سرگردانی” و “ساربان سرگردان” ادامه می دهد و به وقایعی که به انقلاب ایران منجر شد و باعث اتفاقات پس از آن شد، می پردازد. سیمین دانشور در مورد سه گانه پس از انقلابش می گوید: “جالب این است که بدانید جلد سوم جور دیگری است. من در کوه سرگردان بیشتر درباره موعود نوشته ام. زیبایی مذهب شیعه امام زمان (عج) و موعود آن است. حضرت مهدی (عج) و معنای ظهور او فوق العاده است. امیدوارم ایشان ظهور کنند و دنیای ما را نجات دهند. ظهور ایشان لازم است تا بوش دیوانه را سر جای خودش بنشاند.”

جلال و سیمین و سنگی و گوری

چرخش های جلال آل احمد در طول سالهای طولانی فعالیت سیاسی اش از عضویت حزب توده و سپس چرخش او علیه حزب توده که باعث شد تا سالها توسط گروه فراوانی از شبکه طرفداران حزب توده در میان روشنفکران بایکوت شود و از سوی دیگر گرایش او در دهه چهل به دکتر احمد فردید در جلسات خانه جهانبگلو که منجر به نوشتن و انتشار اثر پرجنجال “غرب زدگی” در ابتدا و اثر جنجالی تر “در حدمت و خیانت روشنفکران” پس از آن شد، از جلال آل احمد چهره ای ساخت که از یک سو اهل ادبیات بود، از طرف دیگر ریشه در اندیشه های سوسیالیستی داشت و در پایان به آنجا رسید که روحانیت را مهم ترین عامل استقلال کشور در مقابل بیگانگان بداند. این چرخش علیرغم اینکه در سالهایی طولانی رخ داد، اما دامنه اش چنان گسترده بود که طیف وسیعی از مخالفان و موافقان را برای او بوجود آورد. جلال پس از انقلاب به یکی از چهره های محبوب تفکر انقلاب اسلامی تبدیل شد، اگرچه “سنگی بر گوری” هرگز اجازه چاپ نگرفت. از این محبوبیت شمس آل احمد، برادر جلال بهره برد و چندی به عنوان چهره روشنفکر طرفدار حکومت به تکرار گفته های سالهای پایانی جلال پرداخت، اما سیمین دانشور، همان بود که بود. او تلاش کرد تا جلال آل احمد را چنان روایت کند که بود. سیمین دانشور شایعه به قتل رسیدن جلال توسط ساواک را انکار کرد و واقعیت مرگ او را گفت. میان سیمین و شمس آل احمد روابط تیره شد و این دو همیشه با هم فاصله گرفتند. سیمین دانشور همان بود که می نمود و شمس چیزی دیگر بود و چهره ای دیگر نشان می داد. چاپ کتاب “سنگی بر گوری” که روایت بسیار خصوصی زندگی مشترک جلال و سیمین درباره بی فرزند بودن و تلاش های آنها برای حل این مساله بود، با مخالفت بسیاری که چاپ این کتاب را لکه ای بر چهره قدسی جلال می دیدند، مواجه شد و کتاب پس از چندی جمع آوری شد و دیگر به چاپخانه نرفت. سیمین دانشور درباره جلال می گوید: “سال ۴۸ جلال مرده و من ۳۶ سال است که بیوه و تنهایم. خودم تنهایی را لمس کرده ام که خیلی سخت است. البته کسی که با خدا است تنها نیست. من عاشق خدا هستم. من مدیتیشن می کنم و مدام به خدا می اندیشم. خدا گسترده بر کل کائنات است. اما در هر حال من عملاً تنهایی را لمس کرده ام. جلال که مرد خیلی خواستگار داشتم اما هنوز حلقه جلال در دستم است. بعد از جلال من هنوز جوان بودم. هم مشهور بودم، هم خانه داشتم، هم استاد دانشگاه بودم اما به هیچ کدام از خواستگاران جواب مثبت ندادم و به قول پرویز داریوش سر همه شان را خوردم و آنها مردند! به هر حال من تنهایی را درک کرده ام اما در مراقبه خودم خدا را به صورت نور می بینم. من مدیتیشن و یوگا را در آمریکا آموختم و با وجود این مراقبه ها باز هم از تنهایی گریزی نداشته ام. در عین حال تنهایی صفت خدا است و ما نمی توانیم با آن کنار بیاییم. چرا مردها و زن ها ازدواج می کنند، بچه دار می شوند و… تازه ما بچه هم نداشتیم.” با همه این احوال به نظر می رسد اگرچه سایه جلال بسیار سنگین بود، اما وزنه ادبی و فرهنگی سیمین نیز آنقدر سنگین بود که مستقل از شوهر از دنیا رفته داستان خود را بگوید.

آثار سیمین دانشور

آتش خاموش، مجموعه داستان کوتاه، اردی بهشت 1327

شهری چون بهشت، رمان، دی ماه 1340

سرباز شکلاتی، ترجمه آثاری از جرج برنارد شاو، 1328

دشمنان، ترجمه مجموعه داستانهای کوتاه آنتوان چخوف، 1328

بنال وطن، ترجمه رمانی از آلن پیتون

داغ ننگ، ترجمه رمانی از ناتانیل هاثورن

چهل طوطی، مجموعه داستانهای فولکلوریک، همراه با جلال آل احمد

به کی سلام کنم؟ مجموعه داستان کوتاه، 1359

ماه عسل آفتابی، ترجمه مجموعه داستان کوتاه، 1362

غروب جلال، اثری غیر داستانی درباره جلال آل احمد، 1360

شاهکارهای فرش ایران

راهنمای صنایع ایران

ذن بودیسم

مقالاتی تحت عنوان « مبانی استتیک» که درروزنامه مهرگان چاپ شد.

جزیره سرگردانی، رمان، 1372

ساربان سرگردان، رمان