- چیکار داری می کنی؟
- مگه کوری؟ دارم چیز میزامو جمع می کنم برم… بروکنار
- کجا بری؟
- جهنم… بروکنار
- خب همین جا بمون. چه فرقی می کنه؟
- ببین حوصله ندارم همچی با پشت دست می زنم تو …
- اووووه… به من چه اصلا… بیا بروووو
- یعنی واقعا نمی خوای جلوی منو بگیری؟
- نه. هر جهنمی دلت می خواد بیا برو
- یعنی واقعا هیچ تلاشی نمی خوای برای توقف من بکنی؟
- نخیر. مگه غنی سازی اورانیومی که برای توقفت تلاش بکنم؟ بیا برو هر غلطی می خوای بکنی بکن
- یعنی واقعا برات مهم نیست من از اینجا برم؟
- ای بابا! نه آقا، واقعا برام مهم نیست از اینجا بری. واقعا هیچ تلاشی برای توقف تو نمی کنم، واقعا جلوت رو نمی گیرم. بیا هر جهنمی دلت می خواد بری برووووو
- الان از دست من ناراحتی. من می دونم
- اصلا و ابدا. من هیچ ناراحتی از تو ندارم، اتفاقا خیلی هم خوشحالم. بیا برو
- چرا. چون من گفتم با پشت دست می زنم تو دهنت. الان از دست من عصبانی هستی
- نیستم. نه عصبانی هستم، نه ناراحت …حالا بیا برووووو
- نه. من می دونم تو الان حواست نیست، وگرنه اصلا دلت نمی خواد من برم
- عجب گیری افتادیما! آقا جان، شما مگه نمی خواستی بری جهنم؟ خب بیا برو خبر مرگت
- دیدی؟ دیدی از دست من عصبانی هستی؟ تو هیچوقت با من اینطوری حرف نمی زدی
- ای خدا! آره، تو راس می گی. من خیلی از دستت عصبانی هستم. حالا بیا بروووووو
- نه دیگه. من که اینجوری نمی تونم برم. باید قبلش از دلت در بیارم
- خب بیا در بیار. ولی قول بده بعدش حتما بری
- وایسا ببینم… اصلا تو چرا اینقد اصرار داری من برم؟ مگه جای تو رو تنگ کردم مرد حسابی؟
- من کجا اصرار دارم تو بری؟ تو خودت می خواستی بری. منم می گم برو
- نه.کاملا مشخصه. تو اصرار داری من برم. حتما یه چیزی هست
- چرا چرت و پرت می گی؟ چه چیزی هست؟ من …
- انکار نکن دیگه. شجاعت داشته باش اعتراف کن که اصرار داری من برم
- شجاعت چیه؟ اعتراف کدومه ؟ تو خودت می خواستی بری. بیا نگاه کن. خودت از اول گفتی” دارم چیز میزامو جمع می کنم برم”…
- از کجا معلوم اینارو من گفتم
- از کجا معلوم چیه. دیالوگای خودته. اینجا هم نوشته. زیرش که نمی تونی بزنی
- خب اصلا فرض کنیم تو درست می گی. چرا جلوی منو نگرفتی؟
- فرض کنیم چیه؟ تو خودت گفتی دیگه. ایناهااااااا. مدرکش موجوده
- ببین هی گفتی گفتی و بگم بگم و مدرکش موجوده راه ننداز. با اینکارا نمی تونی صورت مساله رو پاک کنی. من می گم تو چرا جلوی منو نمی گیری؟
- آهان! الان صورت مسئله اینه که چرا من جلوی تورو نمی گیرم ، آره؟
- دقیقا. چرا نمی گیری؟
- باشه آقا، اصلا من الان تصمیم گرفتم جلوی تو رو بگیرم. چیکار باید بکنم؟
- بیخود. اصلا به تو چه ربطی داره؟ تو برای چی می خوای جلوی منو بگیری؟ شاید من ….
- ببین. یک کلمه دیگه حرف بزنی همچی با پشت دست می زنم
- چرا عصبانی می شی حالا؟
- مرد حسابی پونصد و پنجاه کلمه حرف زدیم، هنوز یه قدم نرفتیم جلو. خب خبر مرگت بگو من چیکار باید بکنم؟
- آهان! ازون لحاظ. خب باید بامن بحث اقناعی بکنی؟
- بحث چی چی؟
- اقناعی. یعنی باید منو قانع کنی که از اینجا نرم. برای همینم اول باید از من بپرسی چرا می خوام از اینجا برم؟
- خیلی خب. تو چرا می خوای گورتو از اینجا گم کنی بری ؟
- نه دیگه. بحث اقناعی که اینطوری نمی شه. باید مودبانه بپرسی. حالا مهم نیست، من جواب می دم
- خب جواب بده دیگه
- تو که هنوز مودبانه نپرسیدی
- خودت گفتی “مهم نیست… من جواب می دم”
- آهان. راست می گی. خب، من برای این می خوام برم که اینجا دیگه جای زندگی نیست.
- چرا اونوقت؟ یعنی منظورم اینه که چرا دقیقا الان به این نتیجه رسیدی؟ مگه قبلا جای زندگی بود؟
- اولا اینکه به تو مربوط نیست. دوما اینکه چون دلم می خواد. سوما به دلیل نزدیکی به انتخابات. چهارما چون احتمالا جلیلی رئیس جمهور می شه
- الان لازم بود اون دو تای اولی رو حتما بگی ؟
- خیلی لازم بود. می خواستم حساب کار دستت بیاد. حالا سعی کن منو قانع کنی که دارم اشتباه می کنم
- بی خیال بابا! این که دیگه از احمدی نژاد بدتر نیست، هشت سال با اون ساختیم، هشت سالم با این می سازیم. بمون همین جا دور هم یه کاریش می کنیم
- اتفاقا خیلی هم از احمدی نژاد بدتره
- نه بابا. مگه می شه؟ مادر نزائیده هنوز
- اتفاقا زائیده ، دو قلو هم زائیده. نگاه کن . گفته: ایران در نقطه اقتدار قرار دارد، پشت خیمههای دشمن هستیم نه در شعب ابیطالب”
- یعنی چی؟ اقتدارمون کجا بوووود؟ اقتدار داشتیم که شصت میلیارد دلارمون دست هند و چین نبود. پشت خیمه های دشمن چیکار داریم؟ بابا این دیوانه س
- صب کن حالا. گفته” ایران نه تنها یک قدرت منطقهای بلکه یک نیروی هماورد با ابرقدرتها در صحنههای بین المللی است و این مهم در سایه اندیشه دینی و ملتی معتقد حاصل شده است.”
- در صحنه های بین المللی که همش تحریممون می کنن. هماوردی چیه؟ این عشق کاترین کورش کرده، می خواد ما رو به خاک سیاه بشونه. من می دونم.
- صب کن حالا. گفته” زمانی میتوان عدالت را در اندیشه دینی محقق ساخت که درک صحیحی از معرفت دینی داشته باشیم و وقتی این اندیشه محقق میشود که التزام به فقه و فقاهت و در راس آنها ولایت فقیه به طور کامل وجود داشته باشد.”
- اوه اوه. عدالت قبلی که محقق شد سه هزار میلیارد خرج برداشت، این یکی حتما می خواد شش هزار میلیاردیش رو محقق کنه یه لیوان آبم روش
- صب کن حالا. گفته” اگر حوزه و دولت در یک تعامل نهادینه و مستمر قرار گیرند میتوانند نوید تمدن اسلامی را به جهانیان بدهند.”
- آقا این جدی جدی توهم زده. حالش خوب نیست
- صب کن حالا. گفته” آیتالله مصباح نورافشانی میکند”
- مگه مصباح برای اینم خواب دیده؟
- خواب که ندیده هنوز. ولی گفته” بعد از آقای باقری لنکرانی همه دوستان ما تشخیص دادند که اصلح آقای جلیلی است”
- دوستانش کین؟
- دوستاش دیگه. صادق محصولی و حمید رسایی و مهدی کوچک زاده و محمد علی رامین و محمد حسینی و سلیمی نمین و یوسف میر شکاک و … تازه این آخری براش شعر هم گفته. می خوای برات بخونم.
- نه آقا نمی خوام. فقط یه دو دقیقه صب کن
- چیکار داری؟ من تازه می خواستم سابقه ش رو برات بگم
- دستت درد نکنه. تا همین جا کفایت می کنه. دو دقیقه صبر کنی برگشتم
- برای چی؟…
- برم وسائلمو جمع کنم دیگه. منم باهات می آم
- تو قرار بود منو اقناع کنی نرم. منم باهات می آم چیه؟
- برو بابا. کار از اقناع و اغماء و مرگ مغزی و فلج اطفال و این چیزا گذشته. دو دقیقه صب کنی اومدم