اگر این جمعه بیاید آقا....

ابراهیم نبوی
ابراهیم نبوی

-      چیکار داری می کنی؟

-      مگه کوری؟ دارم چیز میزامو جمع می کنم برم… بروکنار

-      کجا بری؟

-      خب همین جا بمون. چه فرقی می کنه؟

-      ببین حوصله ندارم همچی با پشت دست می زنم تو …

-      اووووه… به من چه اصلا… بیا بروووو

-      یعنی واقعا نمی خوای جلوی منو بگیری؟

-      نه. هر جهنمی دلت می خواد بیا برو

-      یعنی واقعا هیچ تلاشی نمی خوای برای توقف من بکنی؟

-      نخیر. مگه غنی سازی اورانیومی که برای توقفت تلاش بکنم؟ بیا برو هر غلطی می خوای بکنی بکن

-      یعنی واقعا برات مهم نیست من از اینجا برم؟

-      ای بابا! نه آقا، واقعا برام مهم نیست از اینجا بری. واقعا هیچ تلاشی برای توقف تو نمی کنم، واقعا جلوت رو نمی گیرم. بیا هر جهنمی دلت می خواد بری برووووو

-      الان از دست من ناراحتی. من می دونم

-      اصلا و ابدا. من هیچ ناراحتی از تو ندارم، اتفاقا خیلی هم خوشحالم. بیا برو

-      چرا. چون من گفتم با پشت دست می زنم تو دهنت. الان از دست من عصبانی هستی

-      نیستم. نه عصبانی هستم، نه ناراحت …حالا بیا برووووو

-      نه. من می دونم تو الان حواست نیست، وگرنه اصلا دلت نمی خواد من برم

-      عجب گیری افتادیما! آقا جان، شما مگه نمی خواستی بری جهنم؟ خب بیا برو خبر مرگت

-      دیدی؟ دیدی از دست من عصبانی هستی؟ تو هیچوقت با من اینطوری حرف نمی زدی

-      ای خدا! آره، تو راس می گی. من خیلی از دستت عصبانی هستم. حالا بیا بروووووو

-      نه دیگه. من که اینجوری نمی تونم برم. باید قبلش از دلت در بیارم

-      خب بیا در بیار. ولی قول بده بعدش حتما بری

-      وایسا ببینم… اصلا تو چرا اینقد اصرار داری من برم؟ مگه جای تو رو تنگ کردم مرد حسابی؟

-      من کجا اصرار دارم تو بری؟ تو خودت می خواستی بری. منم می گم برو

-      نه.کاملا مشخصه. تو اصرار داری من برم. حتما یه چیزی هست

-      چرا چرت و پرت می گی؟ چه چیزی هست؟ من …

-      انکار نکن دیگه. شجاعت داشته باش اعتراف کن که اصرار داری من برم

-      شجاعت چیه؟ اعتراف کدومه ؟ تو خودت می خواستی بری. بیا نگاه کن. خودت از اول گفتی” دارم چیز میزامو جمع می کنم برم”…

-      از کجا معلوم اینارو من گفتم

-      از کجا معلوم چیه. دیالوگای خودته. اینجا هم نوشته. زیرش که نمی تونی بزنی

-      خب اصلا فرض کنیم تو درست می گی. چرا جلوی منو نگرفتی؟

-      فرض کنیم چیه؟ تو خودت گفتی دیگه. ایناهااااااا. مدرکش موجوده

-      ببین هی گفتی گفتی و بگم بگم و مدرکش موجوده  راه ننداز. با اینکارا نمی تونی صورت مساله رو پاک کنی. من می گم تو چرا جلوی منو نمی گیری؟

-      آهان! الان صورت مسئله اینه که چرا من جلوی تورو نمی گیرم ، آره؟

-      دقیقا. چرا نمی گیری؟

-      باشه آقا، اصلا من الان تصمیم گرفتم جلوی تو رو بگیرم. چیکار باید بکنم؟

-      بیخود. اصلا به تو چه ربطی داره؟ تو برای چی می خوای جلوی منو بگیری؟ شاید من ….

-      ببین. یک کلمه دیگه حرف بزنی همچی با پشت دست می زنم

-      چرا عصبانی می شی حالا؟

-      مرد حسابی پونصد و پنجاه کلمه حرف زدیم، هنوز یه قدم نرفتیم جلو. خب خبر مرگت بگو من چیکار باید بکنم؟

-      آهان! ازون لحاظ. خب باید بامن بحث اقناعی بکنی؟

-      بحث چی چی؟

-      اقناعی. یعنی باید منو قانع کنی که از اینجا نرم. برای همینم اول باید از من بپرسی چرا می خوام از اینجا برم؟

-      خیلی خب. تو چرا می خوای گورتو از اینجا گم کنی بری ؟

-      نه دیگه. بحث اقناعی که اینطوری نمی شه. باید مودبانه بپرسی. حالا مهم نیست، من جواب می دم

-      خب جواب بده دیگه

-      تو که هنوز مودبانه نپرسیدی

-      خودت گفتی “مهم نیست… من جواب می دم”

-      آهان. راست می گی. خب، من برای این می خوام برم که اینجا دیگه جای زندگی نیست.

-      چرا اونوقت؟ یعنی منظورم اینه که چرا دقیقا الان به این نتیجه رسیدی؟ مگه قبلا جای زندگی بود؟

-      اولا اینکه به تو مربوط نیست. دوما اینکه چون دلم می خواد. سوما به دلیل نزدیکی به انتخابات. چهارما چون احتمالا جلیلی رئیس جمهور می شه

-      الان لازم بود اون دو تای اولی رو حتما بگی ؟

-      خیلی لازم بود. می خواستم حساب کار دستت بیاد. حالا سعی کن منو قانع کنی که دارم اشتباه می کنم

-      بی خیال بابا! این که دیگه از احمدی نژاد بدتر نیست، هشت سال با اون ساختیم، هشت سالم با این می سازیم. بمون همین جا دور هم یه کاریش می کنیم

-      اتفاقا خیلی هم از احمدی نژاد بدتره

-      نه بابا. مگه می شه؟ مادر نزائیده هنوز

-      اتفاقا زائیده ، دو قلو هم زائیده. نگاه کن . گفته: ایران ‌در نقطه اقتدار قرار دار‌د، پشت خیمه‌های دشمن هستیم نه در شعب ابیطالب‌”

-      یعنی چی؟ اقتدارمون کجا بوووود؟ اقتدار داشتیم که شصت میلیارد دلارمون دست هند و چین نبود. پشت خیمه های دشمن چیکار داریم؟ بابا این دیوانه س

-      صب کن حالا. گفته” ایران نه تنها یک قدرت منطقه‌ای بلکه یک نیروی هماورد با ابرقدرت‌ها در صحنه‌های بین المللی است و این مهم در سایه اندیشه دینی و ملتی معتقد حاصل شده است.”

-      در صحنه های بین المللی که همش تحریممون می کنن. هماوردی چیه؟ این عشق کاترین کورش کرده، می خواد ما رو به خاک سیاه بشونه. من می دونم.

-      صب کن حالا. گفته” زمانی می‌توان عدالت را در اندیشه دینی محقق ساخت که درک صحیحی از معرفت دینی داشته باشیم و وقتی این اندیشه محقق می‌شود که التزام به فقه و فقاهت و در راس آنها ولایت فقیه به طور کامل وجود داشته باشد.”

-      اوه اوه. عدالت قبلی که محقق شد سه هزار میلیارد خرج برداشت، این یکی حتما می خواد شش هزار میلیاردیش رو محقق کنه یه لیوان آبم روش

-      صب کن حالا. گفته” اگر حوزه و دولت در یک تعامل نهادینه و مستمر قرار گیرند می‌توانند نوید تمدن اسلامی را به جهانیان بدهند.”

-      آقا این جدی جدی توهم زده. حالش خوب نیست

-      صب کن حالا. گفته” ‌آیت‌الله مصباح ‌‌‌نورافشانی می‌کند”

-      مگه مصباح برای اینم خواب دیده؟

-      خواب که ندیده هنوز. ولی گفته” بعد از آقای باقری لنکرانی همه دوستان ما تشخیص دادند که اصلح آقای جلیلی است”

-      دوستانش کین؟

-      دوستاش دیگه. صادق محصولی و حمید رسایی و مهدی کوچک زاده و محمد علی رامین و محمد حسینی و سلیمی نمین و یوسف میر شکاک و … تازه این آخری براش شعر هم گفته. می خوای برات بخونم.

-      نه آقا نمی خوام. فقط یه دو دقیقه صب کن

-      چیکار داری؟ من تازه می خواستم سابقه ش رو برات بگم

-      دستت درد نکنه. تا همین جا کفایت می کنه. دو دقیقه صبر کنی برگشتم

-      برای چی؟…

-      برم وسائلمو جمع کنم دیگه. منم باهات می آم

-      تو قرار بود منو اقناع کنی نرم. منم باهات می آم چیه؟

-      برو بابا. کار از اقناع و اغماء و مرگ مغزی و فلج اطفال و این چیزا گذشته. دو دقیقه صب کنی اومدم