نمایش روز♦ تئاتر ایران

نویسنده
مهیار رحمانی

همکاران هنر روز دو نمایش روز تهران را مورد بررسی قرار داده اند.

ماه در آب: جمشید کمالی

رویای خیس

نویسنده و کارگردان:محمد یعقوبی- طراح صحنه: منوچهر شجاع- طراح لباس: فیروزه منجمی - بازیگران: آیدا کیخایی، سعید چنگیزیان، فهیمه امن زاده، امیر حسین حسینی، علی سرابی و…

1.jpg

خلاصه داستان: داستان در این نمایش از دو منظر موازی روایت می شود. یکی از طریق صدا و دیگری تصویر. صدا داستان دختری را روایت می کند که پس از مرگ مادرش به ایران بازگشته و خاطرات او را جست و جو می کند. تصویر و آنچه را هم می بینیم، داستان زندگی آی سودا مادر همان صاحب صداست.

محمد یعقوبی اندک اندک می رود تا نام خود را به عنوان یکی از درام نویسان مطرح معاصر ثبت کند. او در واقع همواره کوشیده با اتکا به ذات هنر نمایش با نگاهی کاملا اجتماعی به مسائل جامعه واکنش نشان دهد. هنوز یادمان نرفته که مهمترین نمایشی که درباره قتل های زنجیره ای در ایران ساخته شد و روی صحنه رفت، یعنی تئاتر یک دقیقه سکوت را، او نوشت و اجرا کرد. یکی از مهمترین خصوصیت های آثار او سادگی است. او استاد خلق درام از پس لحظات ساده است. به طور مثال چنان گفت و گوی دو نفر را که سر آب و هوا با هم صحبت می کنند دراماتیزه می نماید که گویی آنها مشغول صحبت در باره مهمترین مسائل دنیا هستند.

نمی توان گفت نمایش های یعقوبی کاملا مینی مالیستی هستند، اما رگه هایی از نمایش های مینی مال را با خود به همراه دارند.

در نمایش ماه در آب یعقوبی در روایت دست به ریسکس بزرگ زده است. او بنای روایت خود را به دو شیوه کاملا مجزا طراحی می کند. ما بوسیله صدا ابتدا یکبار داستان را از انتها به ابتدا می شنویم وخود اجرای صحنه به شیوه معمول داستان را سر راست برای ما روایت می کند.

داستان نمایش ماه در آب داستان فروپاشی یک خانواده است. خانواده ای از طبقه متوسط که بسیار سعی می کنند زندگی نیمه ویران خود را حفظ کنند. اما در نهایت به حکم تقدیر آنچه نصیبشان می شود حرمان است. آنها در انتها می پذیرند از ابتدا اشتباه کرده اند و می بایست از همان زمان شکست را می پذیرفته اند. ما در خانواده آی سودا علاوه بر خود او با مادرش آشنا می شویم که دچار نصیان است. شوهر آی سودا سال ها قبل ترکش کرده و یک دختر از او به یادگار مانده است. آی سودا هم با برادر همسر سابق ازدواج کرده است و زندگی خوبی دارند.

از دیگر سو خواهر آی سودا به تازگی سرنوشتی مشابه خواهر پیدا کرده و به آنان پناه آورده است. پس ظاهرا این دور و تسلسل تباهی در خانواده آنان ادامه دارد. یعقوبی با وارد کردن خواهر بد بخت به داستان و مادر نصیان زده نشان می دهد این خانواده هیچگاه روی خوشی را نخواهند دید. پس شخصیت ها و داستان های فرعی آنان تا حدود زیادی اتمسفر کلی اثر را برای مخاطب ترسیم می کنند. اگر بخواهیم گام به گام با نمایش همراه شویم، نکته بعدی که به آن می رسیم دیالوگ های کار است. شخصیت های نمایش دائم با هم حرف می زنند. گاهی این سخنرانی ها آنان را به پوچی می رساند. اما دائم حرف می زنند تا شاید از میان این دیالوگ ها راهی به بیرون از این بن بست پیدا کنند. یکی از این محاوره ها زمانی رخ می دهد که برادر آی سودا به منزل آنان می آید و با خواهرش در باره ازدواج صحبت می کند. او آنقدر با اعتماد به نفس سخن می گوید که گویی دانای کل است. اما در عمل به بن بست می رسد. تنها آدمی که از بیرون می آید و علی رغم تفکر همه شخصیت های دیگر را در بحث شکست می دهد و در واقع دایره بسته خانواده را می شکند، مازیار همسر سابق آی سوداست. در فصل های قبل یعقوبی از روی صحنه ها به سرعت می گذشت. صحنه ها با چند دیالوگ کوتاه اما کار آمد قطع می شدند. اما تمام نفس نمایش جمع شده تا چونان یک فنر خود را در صحنه دیدار مازیار و آی سودا خود را رها کند و به نقطه عطف نمایش بدل شود.

مازیار شخصیت منفی نمایش است. روشنفکری حق به جانب که دوست دارد جای همه تصمیم بگیرد. آی سودا و بهرام همسر جدیدش هم می کوشند او را در بحث شکست دهند. آنها بسیار از موضع بالا با مازیار برخورد می کنند. مازیار هم خیلی آرام به آنها گوش می دهد. اما در نهایت به آنها می فهماند که برای رهایی از موقعیت فعلی چاره ای ندارند جز اینکه آینده خود، باران فرزند آی سودا، را به او بسپارند تا برای زندگی به خارج از کشور ببرد.

یعقوبی در این کار به نو آوری های دیگری نیز دست یافته است. در هنگامه گفت و گو ها ناگهان صدای شخصیت های اصلی صحنه قطع می شود و شخصیت سوم با صدای بلند فکر های خود را بیان می کند. این مسئله سبب شده تماشاگر بتواند در انتها با قضاوتی صحیح سالن را ترک کند.

طراحی صحنه کار نیز کارآمد به نظر می رسد. یک اتاق اصلی در میانه صحنه طراحی شده و اطراف آن را دو اتاق خواب فرا گرفته است. این شکل وقتی از بالا و جایگاه تماشاگر نگریسته می شود به جزیره هایی تک افتاده می مانند که تنهایی شخصیت ها را کامل می کنند.

همه را گفتیم الا یک نکته و آن اینکه ای کاش یعقوبی در انتهای اثر خود شخصیت هایش را قضاوت نمی کرد. اسباب این قضاوت در طول اثر برای مخاطب مهیاست. اما یعقوبی ترجیح می دهد یکبار هم در قالب چند دیالوگ آنها را بیان کند.

namayesh-_ask2.jpg

اکبر آقا آکتور تئاتر: بهرام تشکر

پیروزی: خنداندن مرد م غمگین

اکبرآقااکتورتیاتر- نوشته عظیم موسوی - کارگردان اکبرعبدی- طراح صحنه: مجید میرفخرایی - طراح لباس: مجید میرفخرایی - موسیقی: زهره عشقی - طراح پوستر: حسین خسروجردی - بازیگران: اکبر عبدی، محمود راسخ‌فر، هاشم روحانی، دانیال عبدی، علی شریفی، محسن افشار و…

شهریور، مهر، آبان 85 تالار سنگلج ساعت20

در سرزمینی که لحظه های شاد زندگی اکثریتش انگشت شمار است، نمایش مضحک اگرهم هست عقده داراست. مضحکه ای که هست برای جبران هرچه بیشترلحظه های تلخ هرچه بیشترخودرابه لاقیدی وبی بندوباری می زند واین راهی به زیاده روی است. ازطرفی درچنین محیط، محیط عدم اختیار، اگرعامی بخواهد حرفی درباره محیطش بزند ناچاراست چهره معترض خودرا باصورتک مضحکه بپوشاند. “اینجا شوخی ومضحکه اغلب وسیله ای ظریف برای تلطیف زندگانی نیست، به عکس یک حربه است ؛وسیله ایست کینه جویانه برعلیه لحظه های ثابت و ساکن و راکد و تلخ، و سرپوشی است برای انتقادها ونیشخندهای تند و زمخت و گاه مستهجن. ” بهر ام بیضایی

اکبر عبدی مدتی طولانی است نمایش خود را در سالن سنگلج که یاد آور دوران طلائی ئتاتر ایران است بر صحنه برده است. او با تیکه بر روانشناسی مخاطب توانسته است نگاه های زیادی را پس از مدتها به این سالن معطوف سازد.

دستمایه قراردادن رویدادهای زندگی یک هنرمند بازیگری درداستان نمایش آنهم به مانند اکبرعبدی که ازموفق ترین چهره های کمدی سینما وتئاترایران است، برای مخاطبانی که به تالارنمایش مراجعه می کنند جالب ودیدنی است. عظیم موسوی ازنمایشنامه نویسان وکارگردانان تئاتر است که در ارائه تجارب نو موفق جلوه کند.

نویسنده “اکبرآقا آکتورتیاتر” در اکثرکارهای خود با استفاده از عنصر زبان و قراردادن بستر کلی نمایش در قالب آن رویدادهای نمایشش را به صحنه می آورد. آفرینش موقعیت طنز از طرف نویسنده به همراه قراردادن دیالوگهای کوچه بازاری وکلمه ها وجملاتی که شاید مدتها پیش درفرهنگ ما به دست فراموشی سپرده شده است چیزی است که موسوی به زیبایی از پس آن برآمده است. این نمایش هم به مانند همه قالبهای اینچنینی دارای ویژگیهای خاص خوداست. خنداندن تماشاگر ازطریق کلمات طنز والبته بیشتر بداهه، میزانسنهای تکراری ومدور، بازیهایی که به سمت اغراقی می رودکه اندازه آن معلوم ودرست است و… موضوع نمایش هم داستانی کلیشه ای دارد وحول وحوش جریان خواستگاری است که داستان وحوادث شیرینی در آن اتفاق می افتد. اکبرعبدی وگروهش برای به نمایش درآوردن این موضوع می کوشند مخاطبان امروز خود را نسبت به آنچه که دراین مراسمها پیش پاافتاده وکوته بینانه است بازبانی شوخ طبعانه بیان کنند. گروه تلاش می کند با بهره گیری ازفرهنگ عامیانه وانتخاب زبان مردم پسند روایت خویش را با جذابیتهای تصویری و اجرایی به نمایش در بیاورد. آهنگین بودن وموزون بودن کلام وکاربرد ازآن مهمترین ویژگیهای بیانی انسانهای این نمایش است که هر یک بر اساس و فراخور کاراکتر و منش خویش، کلمات وعبارات خاص خود را به کارمی برند. بهره گیری ازاین زبان به نوعی سبب می شود تاه رچه داستان نمایش جلوترمی رود، تیپ سازی آدمها کامل ترشودوهرچه اززمان اجرای اثر می گذرد، تماشاگربه لذت بیشتری رسیده وکلیت ماجرابرایش باورپذیروملموس تر می شود.

کارگردان با استفاده از زبان و فضا تحلیل خویش را از اوضاع معاصر ارائه می دهد. در واقع آنچه باعث می شود که نمایش اکبر آقا را درحیطه “نمایشهای خنده آور”قراردهیم همین انتخاب عناصربیانی، تصویری و داستانی است که ویژگیهای دیگر این نوع نمایش یعنی پایان خوش را دارا است.

در این اجراعناصر بیانی و فیزیکی بازیگران به قدری زیبا به نمایش درمی آید که فراوانی تمرینات و تسلط گروه به اثر را هر چه بیشترنمود می بخشد. تکیه کلامها، مزاحها، نفرینها و… آنقدر از ظرافت لازم برخورداراست که هیچ سکته ای درطول نمایش ایجاد نمی شود. انتخاب واژه ها برای گفتگوها یادیالوگ هریک آدمها به درستی صورت گرفته است. به صورتی که هریک با توجه به خط درست دیالوگ نویسی درخدمت تیپهایی که ساخته اند دست به بداهه پردازیهای فراوان والبته درستی می زنند. استفاده از اسامی که برای مخاطب وجهه امروزی وقابل دسترسی دارد هم کمک فراوانی به ایجاد ارتباط بامخاطب کرده است. جریان اتحادیه اروپا، مارلون براندو، علی دایی، وزنه برداری رضا زاده و کلماتی ازاین دست به زیبایی نمایش یاری رسانده است. استفاده از معانی جدی دربستری کاملا طنز و به کاربردن ریشخندهای تند وتیز درمورد افرادی که هیچ وقت درطول نمایش به صورت مستقیم اسمی ازآنها آورده نمی شود هم امتیاز عبدی دراین نمایش است. در مواقع مختلفی موضوعاتی به میان می آید که کاملا بحث روز ودرتیتراخباردنیا قراردارد اماپرداخت به آن از طرف کارگردان جدی گرفته نمی شود و جوابی که تماشاگر به دنبال آن است رابه سمت و سوی شوخی و طنز می برد. ریتم نمایش هم قابل قبول و در حد معمول متن نمایش است.

مهمترین قسمت تدارک این نمایش انتخاب بازیگران آن است. در این میان ما صد البته شاهد بازیهای متفاوتی از همه بازیگران می شویم. محمورراسخ با کوله باری ازتجربه درکنار دیگران به درستی ژست ها و رفتار بیرونی نقشی که بازی می کند را شناخته و سازمان دهی کرده است. هاشم روحانی نیز به دلیل نقش مهم وکلیدی اش درنمایش تلاش فراوانی را متحمل شده ودربسیاری از قسمتهای نمایش که بازی ضعیف ازطرف این نقش می توانست کل نمایش راتحت تاثیر منفی خود قرار دهد با هوشیاری تمام ازپس اتفاقات ورویدادها ووظایفی که کارگردان بردوشش نهاده برآید. دانیال عبدی، ملیحه موسوی و… هم تلاش خودبرای ارائه شکلی درست ازنقش را می کنند. اما اکبرعبدی که مهم ترین ستاره این نمایش است وگذشته ازبازی زیبایش فقط نام او صدها نفررابه سالنهای تئاتر وسینما می کشاند هم طبق معمول همیشه با طراوت واستادی از پس اجرای سه نقش کاملا متفاوت برمی آید. استفاده ازبداهه های به موقع، شناخت صحیح ودرک منطقی واصولی از تیپ هایی که به نمایش گذاشت، بازی درسکوتهای دلنشین، ایجادارتباط قوی با بازیگر مقابل ودهها نکته بارز دیگردربازی عبدی باعث می شود که تماشاگر نمایشی سه ساعته رابه تماشا نشسته وازآن لذت کافی راببرد.

طاحی صحنه وموسیقی نمایش هم درجای خودقراردارند. طرح مجید میرفخرایی برای صحنه سنگلچ دردل نمایش عبدی وقالب آن است. ملودی وریتم موسیقی که زهره عشقی ساخته است برطراوت کار می افزاید.

اکبرعبدی وگروهش با اجرای این نمایش نشان دادند که به واقع مردم ما هنوز تئاتر راازیادها نبرده اند و اگر آثاری که تولید می شوند مردم پسند و به دور از معانی باشند که حداقل درفرهنگ ما غریبه و ناآشنا باشند سالنهای ما مثل نمایش عبدی چندین ماه وهرشب با دو اجرا به کارخودادامه می دهند.