دستگاه قضایی جمهوری اسلامی به ضرب و شتم و بدرفتاری با زندهیاد ستار بهشتی اعتراف میکند، و فرمانده نیروی انتظامی، رییس پلیس فتا را معزول میسازد. ممنوع الخروجی مهراوه، دختر نسرین ستوده منتفی میشود و وکیل مدافع حقوق بشر به اعتصاب غذای خود پایان میدهد.
مثل هر پدیدهی اجتماعی دیگر، عوامل موثر در چنین رویدادهایی متعدد و گوناگوناند. بیگمان، گام نخست یا یک عامل مهم در هر دو رخداد، متعلق به صاحبان اصلی خبر و بانیان آن است. خانوادهی ستار بهشتی سکوت نمیکنند و خواهر، داماد، و مادر آن کارگر آزاده، پیگیر فاجعهای میشوند که در آن، جان خویشاوند عزیزشان بهگونهای ضدانسانی و غیرقانونی ستانده شده است. اینچنین است جسارت و پیگیری و شهامت و صبوری نسرین ستوده که از زندگی خویش برای دفاع از حق قانونی دختر نوجوانش، مایه میگذارد و اعتصاب غذای اعتراضی را کلید میزند.
در گامهای بعد اما، پای عواملی دیگر در میان است؛ این مولفههای دخیل در عقبنشینی حاکمان سرکوبگر و اقتدارگرا، کم نیستند. رسانههای مستقل و افکار عمومی در این میان نقشی ویژه ایفا میکنند. فشار افکار عمومی در خارج از ایران، در کشورهای مختلف، و همچنین نقش تاکیدات و پیگیریهای برخی دولتها و نهادهای بینالمللی در هر دو موضوع نیز، قابل صرفنظر کردن نیست. اما در این مکتوب اولویت و موضوعیت ندارد و محور سخن، نقش ویژهی افکار عمومی است.
مراد از «افکار عمومی» در اینجا، معنا و مضمونی است که به اجمال میان اندیشمندان علوم سیاسی در مورد آن اتفاق نظر وجود دارد؛ نوعی تجمع یا انباشت افکار فردی دربارهی مسائل و موضوعات سیاسی که قادر به تأثیرگذاشتن بر رفتار فردی و گروهی و نیز بر اعمال و کردار و کنشهای زمامداران و حاکمان و حکومتهاست.
افکار عمومی به آرا و باورهای فعال در قلمرو «سپهر عمومی» مربوط و منتسب میشود. به باور یورگن هابرماس اندیشمند شهره، افکار عمومی بهمثابهی یکی از ابزارهای اساسی تجلی عینی و عملی سپهر عمومی قابل ارزیابی است. از نظر هابرماس، افکار عمومی زمانی شکل میگیرد که شهروندان بتوانند در مورد مسائل مورد علاقه عمومی و منافع عمومی، بهگونهای آزاد و بدون قید و بند و مشکل و مانع، با یکدیگر مشورت و تبادل نظر کنند. به عقیدهی هابرماس در این قلمروها (سپهر عمومی مانند محافل و مجامع سیاسی، مطبوعات و وبلاگها و شبکهها و سایتهای اینترنتی) و در جریان گفتوگوها در مورد مصالح عمومی است که افکار عمومی سامان مییابد و متحقق میشود.
در شرایطی که اعمال اقتدار عمومی بهطور حقیقی در راستای منافع دموکراتیک جامعه و منافع عمومی صورت بگیرد و بلوک قدرت در عمل تابع افکار عمومی و پیگیر علائق و خواستههای آن باشد، میتوان ادعا کرد که «افکار عمومی» و «سپهر عمومی» توانسته بر دولت اثر گذارد و مطالبات و مطلوبهای خود را در ساخت قدرت ـ و نهادهای مرتبط با آن ـ اعمال و متبلور کند.
اینجا، در دو مورد اشاره شده (نسرین و ستار)، به هر علت و دلیل (ازجمله مظلومیت کارگری وبلاگنویس که بر اثر شکنجه به قتل میرسد، یا دختر نوجوان ممنوع الخروج شده و مادر اعتصاب کرده)، و متاثر از نقش ویژهی رسانههای مستقل و شبکههای اجتماعی حقیقی و مجازی، افکار عمومی پیگیر حقوق اساسی و شهروندی ستوده و بهشتی شد. در مورد زندهیاد ستار بهشتی کار بدانجا رسید که یکی از نمایندگان اصولگرا در جلسهی علنی مجلس گفت: «در خیابان و دانشگاهها مردم دارند در مورد مرگ ستار بهشتی حرف میزنند و من باید تذکر بدهم.» و در مورد مهرآوه ستوده و اعتصاب غذای مادرش در زندان نیز وضع چنان ویژه شد که بحث پیگیری برخی نمایندگان مجلس و بازدید آنان از اوین و دیدار محتملشان با نسرین ستوده مطرح گردید.
پیروزی افکار عمومی و کامیابی نیروی اجتماعی در دو ماجرای پیش گفته، شاهدانی ارزشمند از این مهم است که اگر ارادهای باشد و بسیج نیرو و تصمیمی، قدرت حاکمیت را با قدرت جامعه مدنی میتوان مهار و وادار به عقبنشینی کرد. اگر حاکمان اقتدارگرا مسلح به قدرت سختافزاری (سلاح و سرکوب و سلول انفرادی)اند، جامعه مدنی و سپهر عمومی نیز با قدرت افکار عمومی و به پشتوانهی نیروی اجتماعی، میتواند مطالبات انسانی و قانونی و اساسی خویش را تعقیب و متحقق کند.
البته در هر موضوع/پرونده، حاکمیت سیاسی مواجههای ویژه دارد، و قدرتی مخصوص باید گرد آورد. شاید اقتدارگرایان حاکم رفع ممنوعالخروجی مهرآوه یا اعلام شکنجه علیه ستار و برکنار کردن رییس پلیس فتا را موجب خدشهای در ساحت اقتدار غیردموکراتیک خود ندانند؛ اما آنجا که پای محتوای «نظام» در میان است، «حفظ نظام اوجب واجبات» میشود، و هر خشونتی مجاز؛ چنانکه در سرکوبهای خونین پس از کودتای انتخاباتی 1388 شاهد آن بودیم. اینگونه، گذار به دموکراسی، و نیل به انتخاباتی آزاد، سالم و عادلانه نیازمند عزم و اراده و صبوری و امید و تلاشی دیگر و ویژه است.
«قدرت مطلقه» محدود و مشروط نمیشود، مگر با فشار سازمانیافتهی اجتماعی؛ و امتیازگیری از استبداد و پیشبرد دموکراتیزاسیون نیازمند پشتیبانی نیروی اجتماعی است. از همین منظر، تا اطلاع ثانوی، همهی راههای اصلاحات حقیقی در ایران، به «جنبش سبز» بهمثابهی عینیترین، محوریترین و مهمترین جنبش اجتماعی ایران امروز ختم میشود. جنبشی که دهها «ستار» برایش جان داده، و «نسرین»های پرشمار برایش هزینه کردهاند.