ابزار جدید ارتباط و حوصله ی مخاطب…
هنگامی که سخن از تئاتر تجربی به میان میآید بحث از یک شیوه یا سبک مشخص با قاعدهمندیهای همیشگی نیست؛ چرا که ذات تئاتر تجربی بر شکستن قاعدهها استوار است بر چهارچوب ناپذیری و یک آنارشی دلپذیر و دوست داشتنی.
پس به همان میزان که تئاتری مبتنی بر تصویر در محدوده تئاتر تجربی قرار میگیرد تئاتری بر پایه کلام نیز میتواند در همان محدوده جا گیرد. همان گونه که تئاتری تکنولوژیک و چند رسانهای به عنوان اثری تجربی محسوب میشود تئاتری ساده و بیپیرایه متکی به عناصر بنیادین تئاتر نیز در همین طبقهبندی میگنجد و تاریخ تئاتر تجربی حداقل در نیمه دوم قرن بیستم با نامهای بیشماری که هر کدام فضایی جداگانه و متفاوت خلق کردهاند این نکته را به ما اثبات میکند در غیر این صورت چگونه میتوان نامهایی چون رابرت ویلسون، یرژی گروتفسکی و یا رابرت لوپاژ را در کنار یکدیگر و در یک مجموعه قرار داد، نامهایی که هر یک چه به لحاظ جغرافیایی فیزیکی و چه به لحاظ جغرافیایی ذهنی در فضایی مجزا و جداگانه قرار دارند.
17 دی کجا بودی “یکی از نمایشهایی است که با نگاهی غیررئالیستی و در قالب نمادها و نشانههای ضمنی موضوع و مضمونی اجتماعی را در پس یک موقعیت بحرانی به روایت میگذارد و در عین حال تلاش دارد تا با اجرایی غیر واقعگرایانه، واقعیتهای اجتماعیاش را بیان کند.
نگاه امیررضا کوهستانی به موضوع فشارهای اخلاقی و انسانی در فرد و تعمیم دادن آن به گسترهای وسیعتر ـ اجتماع ـ را البته نمیتوان نگاهی جدید و تازه دانست. کوهستانی با یک رویکرد کلی محتوایی قصد دارد تا انسان آرمانی را در جامعه منتخبش در تقابل با رویدادهای اجتماعی به چالش بگذارد.
کارگردان اما این باربرخلاف نمایش های قبلی خود دراستفاده از تکنولوژی چرخشی در زاویه اجرا دارد وتکنولوژی صدا را برتصویر وتلویزیون جایگزین تجربه پیشین خود قرار می دهد.کوهستانی درروایت داستان خود برپایه عنصر ارتباطی همچون “تلفن”دست می گذارد وابزار تجربه خود را با چنین روشی پوشش می دهد.اما به نظر می رسد این نوع شکل اجرایی برای نمایشی با مدت زمان بلند پاسخ های دراماتیکی به اجرای نمایش نمی دهد بنابراین کارگردان با پیش روی قرار دادن داستانی جنایی تلاش می کند تا جبران مافات وتکرارها را درزیرنقاب روایتی جنایی – پلیسی قرار دهد.
نمایشنامه “17دی کجا بودی” از دو منظر قابل نقد وبررسی است.اول اینکه موقعیت پرداخته شده به آن با موضوعی روبروست که برای تماشاگر سرگرم کننده اما درایده ی کشمش ها وطرفندهای پلیسی به شدت ضعیف عمل می کند وتماشاگر از همان ابتدا می تواند داستان را تفصیل نماید.
دوماً این که قالب های به وجودآمده درجهت شکل دهی به گره وگره گشایی هیچ گاه به صورت روشن و معلوم، آن چنان که در ساختار و محتوای درام به آن نیاز هست، مطرح نمیشود. در واقع به همین دلیل هم هست که داستان، ناچار به رجوع به گذشته میشود. خاطرات را نقل میکند و ناگریز وارد ساختار روایی میشود. روایت در بیشتر فصول”17 دی کجا بودی؟” جای عمل دراماتیک را میگیرد و چالش میان کلیت ایدئولوژیک و نقد کلینگر اجتماعی به جای عمل مشخص و تاثیرگذار دراماتیک مینشیند.
اما نمایش در همین شکل تعیین شده نسبتا موفق است وبرای تماشاگر ایرانی که کمتر با گونه اجرایی ملاقات داشته جذاب است ولی ای کاش جذابیت و حساسیت دراماتیک را که وابسته به رسیدن به مرحله انفجار بحران است، بدون ضرورت استفاده از روایت و نقل خاطرات و تعریف گذشته در معرض اجرا بگذارد. همین وابستگی به دیالوگ نویسی اگر باز هم داستانی و دراماتیک میشد یا دست کم در قالب عمل دراماتیک در نمایش قرار میگرفت، مسلماً بر شدت و کیفیت تاثیر بحران میافزود و حتماً گرایشهای مختصر نمایش به شعار و زیادهگویی و مونولوگهای طولانی را هم کاهش میداد.