چشم در برابر پروستات

ابراهیم نبوی
ابراهیم نبوی

معمولا وقتی یک عضو بدن مشکل پیدا می‌کند و ضعیف می‌شود، که آدم از آن زیاد استفاده کرده باشد. تا حالا شنیدید که یک ورزشکار حرفه‌ای عمر طولانی داشته باشد؟ از بس از بدن‌شان زیادی کار می‌کشند. یا سیگاریهایی که بخاطر استفاده زیاد از شش‌شان به جای اینکه شش‌شان حال بیاید، سرطان می‌گیرند. یا خانم‌هایی که هی فرت و فرت کرم و پودر به پوست‌شان می‌مالند و در فاصله پنجاه تا شصت سالگی پوست‌شان بدون اتو صاف نمی‌شود و هی باید بروند بکشند و اینقدر هم می‌کشند که سوراخ گوششان می‌رود پشت گردن‌شان.

برای همین است که در ده سال گذشته یکی از مهم ترین دلایل مرگ و میر ایرانیان سکته قلبی است و بخش مهمی از مردم دچار بیماری‌های عصبی هستند. به این دلیل که دائم یا اضطراب دارند، یا دائم در فکر آینده مبهم هستند، یا دائم در میان ترس و امید دست و پا می‌زنند. وگرنه تا حالا شنیده‌اید یکی از علمای اسلام ناراحتی عصبی و روانی داشته باشد؟ لامروت‌ها سیستم عصبی‌شان هشتاد سال دست نمی‌خورد. اصلا مشکل قلبی پیدا نمی‌کنند، برای اینکه هشتاد سال می‌گذرد، نه عاشق می‌شوند و نه فارغ، نه غصه می‌خورند و نه خوشحال می‌شوند، نه نگرانی آینده دارند و نه دلهره حال. قلب‌شان فقط زمانی از کار می‌افتد که از فرط چربی گرفتن کار نکند. آن هم که به چاقی مربوط است، وگرنه قلب‌شان دست نخورده و مثل روز ولادت سالم سالم است، از بس کار نکرده.

به دنبال جراحی هفته قبل آیت الله خامنه‌ای، دیروز میرحسین موسوی رهبر جنبش سبز اعتراضی مردم ایران، به بیمارستان رفت و چشمش را عمل کردند. طبیعی است آدمی که نقاشی کرده و چشم‌اش به عنوان یکی از اعضای شریف بدنش سالها کار کرده و واقعیت‌ها را دیده و کارش درست نگاه کردن است، نیاز به جراحی چشم پیدا کند. همین می‌شود تفاوت آدمی مثل میرحسین موسوی با خامنه‌ای که از بس استفاده ابزاری از ماجرای مذکور می‌کند، آخرش دچار پروستات می‌شود. یا بقیه علمای اسلام که غالبا به دلیل “سندروم بواسیر” زیر تیغ جراحی می‌روند. لامروت‌ها از بس که از فلان جای‌شان برای گند زدن به زندگی مردم استفاده می‌کنند. بابا! اینقدر نرین توی خیابان‌های کشور، اینقدر نرین توی زندگی خصوصی مردم.

 

تهرانجلس، نبش سر لوس آنجلس

در هفته گذشته یک گروه به دولت ایالتی کالیفرنیا فشار آورده که تابلوهای فارسی در محله ایرانی نشین وست وود برداشته شود و کسی حق نداشته باشد از تابلوی فارسی بر سردر مغازه‌اش استفاده کند. ظاهرا این گروه گفته که با حمایت کلیمیان ایرانی قصد چنین کاری را دارد، در حالی که کلیمیان ایرانی نه فقط در وست وود لوس آنجلس، بلکه در خود تل آویو هم از تابلوی فارسی استفاده می‌کنند و بخش مهمی از فروشگاههای وست وود که تابلوی سردرشان به فارسی است مثل فروشگاه شهرکتاب مالک‌اش از یهودیان فرهنگی است که سالها برای فرهنگ ایرانی و زبان فارسی تلاش کرده است. و بی هیچ شکی بخش بزرگی از کسانی که موسیقی ایرانی، ادبیات فارسی، تاریخ ایران، نشر کتاب در ایران، هنر ایرانی را در همه این سالها زنده نگه داشتند، کلیمیان ایران، در خارج و داخل کشور هستند.

اصلا اگر خط و زبان فارسی قرار است در کشوری مثل آمریکا ممنوع باشد، برای چه هر سال اوباما به زبان فارسی تبریک نوروز می‌گوید و آلن ایر سخنگوی فارسی زبان وزارت خارجه آمریکاست. اصلا چرا شبکه تلویزیونی صدای آمریکا به زبان فارسی و با تیتراژ فارسی برنامه پخش می‌کند؟ مگر این شبکه کار اصلی‌اش اطلاع رسانی به ایرانیان مقیم ایالات متحده نیست؟ اصلا برای چی وزارت خارجه آمریکا به زبان فارسی صفحه دارد؟ اصلا چرا وزارت خارجه اسرائیل به زبان فارسی صفحه دارد؟ اصلا چرا سی آی ا به زبان فارسی وب سایت دارد؟ اصلا چرا در کالیفرنیا امتحان رانندگی به زبان فارسی هم برگزار می‌شود؟

به نظرم این اتفاق نیازمند یک واکنش جدی از سوی ایرانیان است. همه کشورهای متمدن جهان می‌دانند که مهاجران به یک کشور زمانی ثبات دارند که دو فرهنگی باشند. کشوری مانند سوئد رسما برای حفظ فرهنگ مهاجران هزینه می‌کند و تلاش می‌کند مهاجر دو فرهنگی زندگی کند تا تعادل بیشتری در مهاجرت داشته باشد. مساله این است که ایرانیانی که سالها در آمریکا زندگی کردند از این لوس بازیها خوششان نمی‌آید، این مشکل فقط ویژه افرادی است که در پانزده سال اخیر سعی کردند از سیاست برای نان خوردن استفاده کنند. غالبا هم وابسته به نئوکان‌های تندروی دیوانه و روانی آمریکایی هستند که مشکل‌شان زبان فارسی نیست، مشکل‌شان کل کشور ایران است. این افراد هم قصدشان مبارزه برای آزادی ایران نیست، قصدشان این است که دکان چهارنبش براندازی را پررونق نگه دارند که جنس‌شان جور باشد. به نظرم یک حال گیری جدی در یک واکنش در رسانه‌های مجازی لازم دارند.

 

والیبال ایران ششمین سکوی جهانی

جدا و جدا و جدا که بچه‌ها مچکریم. تیم والیبال ایران در بازیهای جام جهانی والیبال مردان جهان روی سکوی ششم ایستاد. این پرافتخارترین نتیجه بازهای گروهی تاریخ ایران است. شاید اگر تیم خیلی محکم تر بود، می‌توانست تا مقام چهارم هم بالا بیاید، اما زیادی هم نباید رویایی فکر کنیم. اول اینکه برای اولین بار یک گروه ایرانی در چند بازی، بعد از اینکه عقب افتادند، توانستند روحیه‌شان را حفظ کنند و مقاومت کنند، در بازی‌های ایران با لهستان و بازی دوم با فرانسه این اتفاق افتاد و خوب هم افتاد. برای اولین بار هم تیم ایران موفق شد که از قدرت حریف نترسد و در مقابل هر حریفی خوب بازی کند. و برای اولین بار یک گروه ایرانی در یک دوره بازی به جای درگیر شدن در حاشیه اتفاقات، کار خودش را کرد و درگیر حواشی بیهوده نشد. تیم ایران کاملا حرفه‌ای بود، یعنی به تیم‌هایی باخت که بسیار قدرتمند تر و پر سابقه تر بودند. در اغلب مسابقات اگر ما پیروز می‌شدیم نتیجه یک حادثه بود. حتی از تیم‌های بزرگی مانند آمریکا، ایتالیا، صربستان و بلژیک بردیم که سطح فوتبال‌شان اصلا معمولی و متوسط نیست، همه غولهای والیبال هستند. یادمان باشد که بعد از پنجاه سال فوتبال حرفه‌ای هنوز رفتن تیم ملی فوتبال در محله دوم یعنی جزو شانزده تیم برای ما رویاست، حالا تیم والیبال ایران روی سکوی ششم ایستاده است.

امیدوارم که این تیم درگیر پورشه و بزن بزن‌های فوتبالی مزخرف فعلی کشور نشود، امیدوارم مسئولان کشور از تیم والیبال حمایت نکنند و بگذارند این تیم سالم بماند و بیخودی هر روز با والیبالیست‌ها عکس نگیرند، امیدوارم این تیم هر روز درگیر مصاحبه‌های تبلیغاتی نشود، امیدوارم که مدیران سیاسی کشور تلاش نکنند که روی تیم ملی والیبال سرمایه گذاری کنند، و امیدوارم که هیچ ستاره‌ای در تیم ملی آنقدر ندرخشد که فردا اعضای تیم والیبال روی حسادت و تنگ چشمی مثل علی دائی و درخشان و مایلی کهن و غیره، موضوع روزنامه‌های زرد بشوند. هر چه دولت و رسانه ملی بیخیال تیم ملی والیبال شود، مطمئنا آینده بهتری خواهد داشت. مرسی معروف، مرسی موسوی، مرسی غفور، مرسی ظریف، مرسی فیاضی، مرسی قائمی، مرسی میرزاجانپور، مرررررسی، همه بچه‌های تیم خوب والیبال ایران. بچه‌ها! مچکریم اساسی.

 

ایران و آمریکا، پاندول سیاسی

بیست سال ما و آمریکا “گیس و گیس کشی” کردیم، ده سال “قهر و قهر کشی” کردیم، حالا هم پنج سال است داریم “ناز و ناز کشی” می‌کنیم. همین هفته قبل هم طرف ایرانی اعلام کرد که رسیدن به توافق تقریبا بعید است، هم طرف آمریکایی و بخصوص خانم شرمن اعلام کرد که احتمال توافق خیلی کم است، هم آژانس انرژی اتمی اعلام کرد که ایران به تعهداتش عمل نمی‌کند. حالا از دو روز گذشته عروس و داماد که یک هفته از زیر میز با لگد همدیگر را می‌زدند، ملاقه ملاقه دارند عسل توی دهان هم می‌گذارند و برای همه عشوه شتری می‌آیند. همین دو روز قبل هیات مذاکره ایرانی اعلام کرده که مذاکرات به خوبی پیش می‌رود و به نتیجه می‌رسد. وزارت خارجه آمریکا هم با یک ملاقه پر از عسل اعلام کرد مذاکرات به خوبی پیش می‌رود. آژانس بین المللی انرژی اتمی هم با یک سطل عسل در دست اعلام کرد “ایران در جهت مفاد توافق گام برمی‌دارد.” البته وزیرخارجه آلمان خودش را لوس کرده و گفته که “ایران دیگر فرصتی برای وقت کشی ندارد.”

از آن طرف ایران و آمریکا مثل دو تا بچه ننر و قهرو و لوس که می‌خواهند در شکلات هم شریک شوند ولی با هم دعوا می‌کنند و بعد از دعوا هی علامت می‌دهند که بیا با من آشتی کن، هفته قبل هر دوشان اعلام کردند که بر سر مسئله داعش همکاری نمی‌کنند. هی روسای جمهور دو طرف گفتند همکاری با طرف مقابل ممکن نیست، بعد وزرای خارجه همین را تکرار کردند، بعد فرماندهان نظامی همین را تکرار کردند، آخرش هم وقتی ایران برای تصمیم گیری در مورد داعش به پاریس دعوت نشد، مسئولان ایرانی گفتند: “البته ما که دعوت نشده بودیم، ولی اگر اقدس خانوم از ما دعوت کرده بود هم نمی‌رفتیم” بعد هم پشت چشم نازک کردند و در حالی که سینه جلو می‌دادند، گفتند: “طلا که پاکه، چه منتش به خاکه” جان کری هم بعد از اینکه هزار تا دلیل آورد که اصلا لازم نکرده حسن آقا اینا بیان خونه ما بریم جنگ با داعش، همین دیروز اعلام کرد که “ایران می‌تواند در اقدام جهانی علیه داعش نقش داشته باشد.”

البته این بازیها نخ نما و تکراری شده است. همیشه وقتی دو کشور در حال مذاکره هستند، یکی‌شان مثل داش علی پروستات می‌شود شمر و عصب می‌زند و می‌گوید نه، ما نمی‌خواهیم، یکی دیگر مثل حسن و جواد می‌شوند امام حسین و در جلسه خصوصی مذاکره می‌گویند: “ببین! جان! اگر به من امتیاز ندی و باهام کنار نیای، علی آقا منو جر می‌ده، گفتم که بدونی” جان کری هم می‌گوید: “آخه جواد جون! کف دستی که مو نداره، چه جوری بکنم؟ من و حسین دست مون زیر سنگ مجلس سناست، فردا روز اگه ما نباشیم، این جمهوریخواها می‌آن می‌زنن پک و پوزتونو جروواجر می‌کنن، من به فکر شمام، وگرنه ما که خودمون احتیاجی نداریم.” فعلا خاله زنک بازی موضوع اصلی مذاکره است و هر دو طرف توافق‌شان را کردند، دولت‌های متقابل و رهبران و حکومت هم مشکلی ندارند، مشکل اصلی این است که اگر دعوای ایران و آمریکا به پایان برسد، نه حکومت ایران می‌تواند برای مردم توضیح بدهد که حالا که با آمریکا دوست شدیم، شما از فردا به کی باید فحش بدهید و پرچم کی را آتش بزنید، و نه آمریکا می‌تواند توضیح بدهد که تحریم‌ها علیه ایران تا حالا برای چی بوده. البته باز وضع آمریکا بهتر است. از همه اینها گذشته جمله طلایی را حسین موسویان همین دو روز قبل گفت که “رابطه با آمریکا دیگر گزینه نیست، ضرورت است.”

 

هپی‌ها، زندان و ۹۱ ضربه شلاق

بچه باحال‌های گروه هپی به زندان و ۹۱ ضربه شلاق محکوم شدند. البته وکلای گروه به این حکم اعتراض کردند، باید هم اعتراض کنند. اما آنچه مهم است، این که این گروه و گروههایی شبیه این توانستند و می‌توانند با ساختن کارهای جدید علیرغم هزینه‌هایی که دارد، فضای تولید نوعی پاپ ایرانی که به نظرم با سوسن خانم جدی شد، پیش ببرند و حفظ کنند. ساسی مانکن هم دارد کار می‌کند و خیلی هم خوب کار می‌کند، البته من سلیقه‌ام با این نوع موسیقی جور نیست و جز در مواقع شاد و شنگولی نمی‌توانم پاپ گوش کنم، ولی اقبال گسترده مردم به موسیقی‌های پاپ داخل که برخلاف موسیقی پاپ لوس آنجلسی خلاق و زنده و پر از شور و تازگی است، باعث می‌شود این نوع موسیقی زنده و سرحال باشد. در واقع موسیقی زیرزمینی ایران الآن این نوع موسیقی است که وجود دارد ولی قانونی نیست. مثل زندگی عادی مردم که وجود دارد، ولی تقریبا هر چیزی که باعث شادی و خوشحالی شود، براساس قانون جرم است. یعنی اگر نیروی انتظامی خیلی تصادفی وارد خانه مردم شود و همین جوری خانه را بازرسی کند، هر ایرانی به اندازه ده سال مدارک جرمی مثل موسیقی، مشروب، عکس مهمانی، ورود به اینترنت، کتاب ممنوعه، لباس ممنوعه، و زندگی ممنوعه دارد. البته علت اینکه نیروی انتظامی همه خانه‌ها را بازرسی نمی‌کند این نیست که دلش نمی‌خواهد، این است که فرصت نمی‌کند.

در همین دیروز که حکم اولیه دادگاه بروبکس هپی اعلام شد، محسنی اژه‌ای به وزارت اطلاعات اولتیماتوم داد که تا یک ماه دیگر “واتس آپ، تانگو و وایبر فیلتر شوند.” البته توضیح نداد که چنین کاری یعنی سیاستگذاری و این کار وظیفه قوه قضائیه نیست. اگر قرار است چنین تصمیمی قانونی بشود، یا باید مجلس تصویب کند، یا دولت تصمیم بگیرد. وگرنه قاضی را چه به این معلق بازی‌ها؟

 

امر به معروف با اسپری بیهوش کننده

یعنی اگر خدا زنده بود و می‌شنید که قرار است عده‌ای برای امر به معروف و نهی از منکر از اسپری بیهوش کننده و گاز فلفل و شوکر استفاده کنند، قاه قاه می‌خندید. با توجه به اینکه می‌دانم افرادی که امر به معروف و نهی از منکر می‌کنند، خبری از اینکه این دوعمل معنایش چیست ندارند، شرایط امر به معروف را جهت اطلاع اسگل‌های عزیز می‌نویسم.

اول اینکه کسی که امر و نهی می‌کند باید معروف و منکر را بشناسد و مطمئن باشد که چیست. یعنی بداند که خدا گفته روسری کوتاه نگذارید، یا شلوار پاره نپوشید، یا آرایش نکنید. اصلا خدا چکار به شلوار لی دارد؟ اصلا خدا چکار دارد که شلوار لی باید برود روی چکمه یا باید توی چکمه باشد؟

دومین شرط این است که کسی که امر به معروف و نهی از منکر می‌کند، بداند که این کارش اثر دارد، اگر مطمئن نباشد اثر دارد، این کار واجب نیست. حالا اینکه سی سال است که این مجانین هی به دختران و پسران و زنان و مردان می‌گویند اینطوری لباس نپوش و آنطوری آرایش نکن و هر سال بدتر می‌شود و یک نفر ده بار مورد تذکر قرار می‌گیرد، خودش یعنی اینکه امر به معروف و نهی از منکر تاثیر ندارد. یعنی اگر کسی یا بار دستگیر شد و دفعه دوم همان عمل را تکرار کرد، دیگر نباید به او تذکر داد، چون دفعه قبل تاثیر نداشته.

سوم اینکه فردی که منکری را انجام می‌دهد خودش بداند کارش منکر است، یعنی کسی که آرایش می‌کند و یا بدحجاب است خودش معتقد باشد کاری که انجام داده حرام و قبیح است، نه اینکه خودش معتقد باشد کار خوبی می‌کند، ولی کسی که امر به معروف می‌کند معتقد باشد که کار او قبیح است. اگر کسی فکر کند پوشیدن لباس‌اش یا آرایش کردنش خیلی هم خوب است و هیچ اشکالی ندارد، امر به معروف و نهی از منکر او حرام است.

چهارمین شرطی که دارد این است که انجام امر به معروف و نهی از منکر ضرر و مفسده‌ای نداشته باشد. مثلا مردم را به دین بدبین نکند، یا امنیت مردم را به هم نریزد. که این کاری که برادران اهل عمل می‌کنند، همه‌اش ضرر و مفسده است.

البته من که مطمئنم که این افراد نه دین دارند و نه به چیزی معتقدند. البته من هم به دین معتقد نیستم، ولی دلیل نمی‌شود که بروم توی خیابان و مثل وحوش به دختر و پسر و زن و مرد حمله کنم.