تحقیری به نام زن بودن؟

فریبا داوودی مهاجر
فریبا داوودی مهاجر

اخیرا نیروی انتظامی برخورد جدیدی را با”ارازل و اوباش” محلات آغاز کرده که عبارت است از اینکه لباس ‏زنانه بر تن آنها کرده و سپس برای تحقیر در شهر می گرداند. به این ترتیب، لباس زنانه هم عرض “آفتابه” برای ‏تحقیر ارازل و اوباش در نظر گرفته شده است!‏

این نمایش قرار است تهدیدی باشد برای مردمی بود که شاهد این ماجرا هستند، حاوی این پیام که اگر شما هم ‏مرتکب چنین اعمالی شوید لباس زنانه بر تنتان می کنیم تا دیگران بر شما بخندند. ‏

من نمی دانم مردانی که چنین صحنه ای را به تماشا می ایستند، آیا به مادری که در دامانش متولد شده و بالیده اند ‏فکر می کنند؟ من نمی دانم ماموری که مجرمان را با این لباس در شهر می گرداند، به زنی که فرزندش در ‏آغوش او بزرگ می شود نیز اندیشیده است؟

‏ اما می دانم که بسیاری از زنهایی که این صحنه را تماشا کرده اند، نه احتمالا به چنین مردانی با این تفکرات ‏ریشخند زده و به حالشان افسوس خورده اند. زنان، نه تنها از لباسی که بر تن می کنند خجالت نمی کشند، که از ‏این که لباس مردان متحجر را بر تن ندارند مفتخر و خوشحالند. ‏

آقای احمدی نژاد که در صحبت اخیر خود در وصف کارنامه دولت خود به سخنرانی پرداخته و خود را مظلوم ‏ترین رئیس جمهور بعد از انقلاب دانسته، آیا در صحبت های خود اشاره ای به چنین برخوردهایی با زنان که در ‏دوران ریاست جمهوری ایشان معمول شده، و اظهار نظرهای زن ستیزانه مردان هم عقیده و هم مسلک خود کرده ‏است؟ تا افکار عمومی بدانند که دراین سالها زنها هم “طاعون” شده اند و هم “خفاشان شب و گرگان درنده روز”، ‏یا عده ای “بیمار روانی” و هیجانی، یا افرادی که از خارجی پول می گیرند تا به طور سازمان یافته خود را ‏آرایش کنند و مردان را وسوسه نمایند، یا عده ای منحرف که برای پیدا بودن اندک موهایشان در کوچه و خیابان ‏بازداشت می شوند و با برخورد “رحیمانه” نیروی انتظامی خون از سر وصورتشان جاری می شود…‏

آقای احمدی نژاد که در اظهار نظر قبل از ریاست جمهوری اش پرداختن به مساله پوشش و مو را کسر شان دولت ‏آینده می دانست و با این شعارها دست به فریب ملت ایران برای کسب رای زد، آیا امروز در خصوص آنچه به ‏زنان می رود حاظر به پاسخگویی هست؟ ‏

در شرایط حاکمیت چنین تفکری است که پدر به دلیل شک، دخترش را سنگسار می کند ویا حکومت اساسا ‏سنگسار را از مصادیق شکنجه نمی داند و آن را نوعی تنبیه تلقی می کند. در چنین شرایطی است که پدری سر ‏دختر 9 ساله اش را می برد و به سه سال زندان محکوم می شود. در این حال و اوضاع است که مرد می تواند به ‏عنوان رئیس خانواده از ده ها حق ناعادلانه به صورت قانونی بهره مند شود و حکومت هم آن را عین عدالت می ‏داند. یا زن جوانی که همسرش را به دلیل رابطه با زن به قتل رسانده اعدام می شود و مرد در جرم مشابهی به ‏عنوان یک مرد غیرتمند از مجازات رهایی می یابد… و دولت و مجلس و قوه قضاییه و صدا و سیما و آموزش ‏عمومی و تبلیغات و منبر ها و مساجد نیز به چنین رابطه نابرابر و زن ستیزانه ای صحه نهاده و آن را تبلیغ می ‏کنند. ‏

اما آنها از یک نکته بی خبرند. آن هم این که، علی رغم تمام این برخوردها، زنانی ایرانی نه تنها خودرا تحت ‏سلطه و یا جنس دوم نمی دانند، بلکه خود را پیشگام در کلیه حرکتهای عدالتخواهانه و مبتنی بر اصول حقوق بشر ‏می شمرند. ‏

زنان ایرانی، برای کسب فرصت های برابر که به ناحق از آنها گرفته شده است کوشش می کنند، با این باور که ‏هیچ حرکت دموکراسی خواهانه ای بدون حضور زنان محقق نخواهد شد. حتی محافظه کاران می دانند که بدون ‏رای زنان صاحب قدرت نخواهند شد و امروز که زنان سهم خود و دیگر اقشار جامعه را از حکومت می خواهند، ‏رسانه های حاکمیت و دستگاههای اطلاعاتی و قضایی بر آن شده اند تا به روشهای مختلف از تهدید و تکفیر گرفته ‏تا زندان و حذف، حتی سیاست نفوذ، از همگرایی زنان جلوگیری کرده و از حرکت پویای فعالان جنبش زنان در ‏ایران جلوگیری نمایند. ‏

در چنین شرایطی، تنها هوشیاری زنان برای وحدت هرچه بیشترو پافشاری بر استقلال است که توانسته این کشتی ‏را در دریای طوفان زده ایران حفظ نماید و به سوی ساحل نجات براند… ‏