مطلب احمدپورنجاتی در “دلتا” در خصوص دولتی که بیشتر سخن می گوید تا عمل کند، اینگونه آغاز می شود:
خطابههای آتشین، سربستهگوییهای پچپچانگیز، خط و نشان کشیدنهای پایانناپذیر، همراه با چاشنی هورا کشیدن و افشا طلبیدن؛ این است کلیشه تخطیناپذیر و تکرارشونده “دولت سخنرانی”! “ملکول” دولت سخنرانی، بستگی تمامعیار به “عنصر” سخنرانی دارد و بی آن، انگار هیچ نیست جز چند قطره آب یا چند حباب، گاز!
به لحاظ تحلیل روانشناسانه، شخصیت “دولت سخنرانی” آگراندیسمان شده شخصیت دوران کودکی اوست اما دورانی سرشار از خواستههای فروکوفته و بیپاسخ مانده و گاه تحقیر شده و از بازی محروم مانده! این شخصیت، در بزرگسالی به جبران آن کودکی حرمانزده، میکوشد و مهمترین انگیزهاش بازتولید آن دوران است اما در راستایی معکوس.
شما مشکلت این است که خارج از دایره هستی
علیرضا احمدی نژاد که پسر رئیس جمهور است، وبلاگی با نام پر مسمای “ آقازاده” را منتشر می کند. در آخرین پست این وبلاگ آمده است:
”احمدی نژاد در سال 1392: من نه استاندار بودم نه شهردار بودم و نه رئیس جمهور بودم من هیچ کدام از این ها نبودم من فقط اشتباهی بودم؟!“
فکر می کنم پس ازپایان سریال مرد هزار چهره اولین پیامک طنزی که برام اومد همین بالایی بود. از این دست پیامک ها کم به دست من نمی رسد و من هم مثل بقیه می خندم و برای دوستام می فرستم. اما نمی دونم این آخری چرا یه جورایی من رو به فکر واداشت. “من اشتباهی بودم”. چند وقت پیش بابام (دکتر احمدی نژاد) تعریف می کرد که یکی از این آقایون بهش گفته بود که می دونی مشکل شما چیه؟ و بعد ادامه داده بود که مشکل شما اینه که خارج از دایره هستی برای همین هم هست که چپ و راست، اصولگرا و اصلاح طلب (داخل دایره ای ها!) باهات این طوری برخورد میکنن.
اگر سردار، رئیس پلیس نمی شد!
حاشیه “محمد قائد” بر ماجرای سرداری که خوبرویان را به صف کرده و… چنان خواندنی است که پایان اش را باید نقل کرد:
در پاتوق کاترین دونوو حتماً به سردار خوش میگذشت. میگویند نیم دوجین سیمینتن ِ برهنه را به صف میکرده و به سوی عبادت و رحمت بیکران الهی میرانده است. شاید فرمانده حتی در بزمگه نیز باید آهوان یا، اگر نشد، بزغالههایی را چوپانوار هدایت کند. شاید هم این شایعات زاییده تخیل آدمهایی باشد که احساس میکنند در مرغزارهای سرسبز تشنهکام ماندهاند.
درهرحال، معاشرت با اهل تخصص در خواهشهای تن تجربهای است که ادراک افرادی را دگرگون میکند. در ابتدای جوانی میفهمد که آهان، پس این طور. در بحران میانسالی، برخورداری از تنعمات هارونالرشید به او نیرو میبخشد و به ادامه زندگی امیدوار میکند. سردار اگر رئیس پلیس نمیشد و به برکاتی ممنوع ورای خیال دست نمییافت، کل عمر خاکستریاش در تولید ِ مثل و روزمرّگی فنا بود.
باربی چشم و گوش سارا را باز کرده است!
”عبدالقادر بلوچ” در حاشیه اعلام خطر دادستان کل کشور در خصوص ورود بی رویه اسباب بازی به کشور نوشته است:
دادستان کل کشور عروسک “باربی” را برای فرهنگ و اجتماع ما خطرناک اعلام کرد. فرهنگ و اجتماع ما تازه هزار و چهارصد سال ناقابل است که با اسلام آشنا شده. گیرم سی سالش را دو تنوره و پر دم رفته باشد باز هم توان این را که با لنگ و پاچهی باربی در بیفتد ندارد. حالا عروسک دارا و سارا با حجاب اسلامی یک چیزی، اما این عروسک با آن دامن کوتاه و پیراهن یقه باز، اندامش نه تنها عرض اندام از عروسک سارا میگیرد بلکه چشم و گوش عروسک دارا را هم باز میکند. باربی تنهایی آمده بود میشد از دری نجفآبادی خواهش کرد او را به صیغهی عروسک دارا در بیاورد، اما این عروسک مسلمان و آن حجةالاسلام دادستان با قلچماقهایی مثل بتمن و اسپایدر من و هری پاتر میتوانند در بیفتند؟
بساط مافیا در دوران اصلاحات برجیده شده
پاسخ عباس عبدی در “آینده” به این پرسش که آیا مافیا در ایران وجود دارد یا خیر چنین است:
به معنای مرسوم مافیا، چنین چیزی را شاید نداریم و اگر هم باشد، باید آثار تشکیلاتی آن را دید. از این رو بکار بردن این اصطلاح در ایران با مسامحه صورت میگیرد. بعلاوه توجه کنیم که اگر چنین تشکیلاتی وجود داشته باشد، بیش از مافیا، کلیت سیستم سیاسی محکوم میشود. همچنان که در ایتالیا هم چنین بود، زیرا تشکیلات مافیا بدون همراهی سیستم سیاسی و اطلاعاتی و پلیس و دادگاه نمیتواند به حیات خود ادامه دهد.
در ایران وجود شبکه غیر رسمی و غیر تشکیلاتی که در پی دستیابی به منافع اقتصادی هستند و در تشکیلات دولتی هم نفوذ دارند را مسامحتاً مافیا میگویند. البته در مقاطعی و در اوایل دهه هفتاد که برخی دستگاههای مهم هم وارد این معاملات شده بودند، نوعی مافیای رقیق شکل گرفته بود که با آمدن اصلاحات بساط آن برچیده شد، و اکنون هم این احتمال وجود دارد که به نحو دیگری درصدد بازسازی خود باشند.
ما هم اجازه نظرسنجی مشابهی داریم؟!
“مهجاد” می گوید یک بام و دو هوا نمی شود. اگر خبر نظرسنجی سی ان ان در مورد محبوبیت پرزیدنت بوش را خبر یک مان می کنیم، باید اجازه بدهیم در داخل کشورهم نظر سنجی مشابهی صورت بگیرد:
خبرگزاری فارس خبری به دست آورده و ذوق زده این خبر را به عنوان خبر اول خود بر روی سایتش قرار داده که در نگاه اول به ضرر جرج بوش رئیس جمهور امریکا جلوه می کند. به نوشته خبرگزاری فارس نتایج یک نظرسنجی برای شبکه تلویزیونی CNN نشان داد که بوش منفورترین رئیس جمهور آمریکا است.
کاری به صحت و سقم این نظر سنجی و شیوه نمونه گیری آن ندارم. برایم فقط یک سوال پیش آمده و این که آیا تصورش ممکن است در ایران هم شبکه خبر مثل CNN حاضر شود درباره میزان محبوبیت احمدی نژاد اظهار نظر کند؟ اصلا شبکه خبر هیچ، آیا هیچ یک از روزنامه های مستقل یا اصلاح طلب اساسا اجازه دارند درباره میزان محبوبیت نفر اول دولت نظر سنجی کنند و در صورت منفی بودن نتایج اقدام به چاپ آن کنند؟
روابط فامیلی، پایه قراردادهای مالی
”بابک 197” قرارداد اخیر میان آموزش و پرورش و سایپا را مشکوک می داند:
وزارت آموزش و پرورش با شرکت سایپا برای فروش ۴۷ هزار دستگاه خودروی پراید با تسهیلات ویژه برای فرهنگیان قرار داد بست. به به چه دولت خدمتگذار مامانیی هست این دولت نهم ها! عجب به فکر این دوستان فرهنگی هستن. هی می خوان به یه طریقی کمک شون کنن دستشون درد نکنه.
راستی وزیر جدید آموزش پرورش اسمش احمدی نبود؟ همون که قبلا رئیس دانشگاه پیام نور بود یه چیزایی داره یاده میاد. با یه نفرم فامیل بود ها از نوع نزدیک… بذرپاش داماد کیه؟ شما می دونین؟یادم میاد پدر زنش احمدی نامی بود. رئیس دانشگاه پیام نور. که شد وزیر آموزش پرورش دولت نهم! این مسایل اصلا به هم ربط ندارنا خودتونو زحمت ندید.
از راهروهای کنگره امریکا
”چی فکر می کنین” عنوان وبلاگ وفا مستقیم مجری تلویزیون صدای امریکاست که این وبلاگ را برای مطلع شدن از نظرات بینندگان برنامه اش راه اندازی کرده است. در آخرین پست، وفا مستقیم از راه اندازی وبلاگ تازه ای توسط سیامک دهقانپور به نام “ از راهروهای کنگره” خبر داده است. برای کسانی که مشتاق پیگیری سیاست خارجی ایالات متحده و یا اخبار دقیق انتخابات ریاست جمهوری این کشورهستند، این وبلاگ مرجع معتبری خواهد بود. دهقانپور در تازه ترین پست این وبلاگ نوشته است:
یکشنبه صبح برای پوشش خبری یکی از حساس ترین مراحل دور آخر انتخابات مقدماتی ریاست جمهوری آمریکا میان کاندیداهای دموکرات هیلاری کلینتون و رقیبش براک اوباما در ایندیانا و کارولاینای شمالی به ایندیاناپولیس می روم. یکشنبه شب کلینتون و اوبا در یک میهمانی به همت حزب دموکرات در ایندیانا سخنرانی خواهند کرد. این مهمترین اتفاق پیش از انتخابات سه شنبه است. سعی می کنم لحظه به لحظه شما را در جریان تحولات بگذارم. با من در تماس باشید و سوالات و نقطه نظرات خود را در میان بگذارید.
پس تکلیف معلم های زن چی میشه؟!
علی نقوی در “گویای خموش” به مناسب روز معلم آورده است:
یادم میاد مدیرانی داشتیم که روز معلم و در بیان منزلت معلم می گفتند: هر فردی در زندگیش سه پدر داره، پدر واقعی، پدر زن (شوهر) و معلم ، اون موقع نمی دونستیم باید ازش بپرسیم : پس تکلیف معلم های زن چی میشه ؟ و چرا اینجا هم تفکیک جنسیتی قائلیم.
مصلایی برای جشنواره!
محمدعلی ابطحی در “وب نوشت ها” از روز نخست برگزاری نمایشگاه کتاب چنین گزارشی دارد:
امروز رفتم نمایشگاه کتاب. ورودی اش خیلی شلوغ بود. خوبه با این همه مخارج که برای مصلای تهران صرف کرده اند، و نماز جمعه در آن برگزار نمی کنند، اقلا نمایشگاه کتاب سالانه در آن برپا میشود. بخش کوچکی ازغرفه ها را دیدم. روز جمعه جلو غرفه ها به جای کتاب گردن وپشت مردم را فقط می شود دید.
دنبال سود و زیان کارهایت باش
”زن قد بلند” نوشته است نباید به سود و زیان رفتارهای مان بی توجه باشیم:
دیشب که داشتم برمیگشتم خونه ناگهان دیالوگ مادر ژان و مدیلیانی اومد توی ذهنم. اون قسمت از فیلم که مدیلیانی وارد خونه میشه و میبینه ژان سرش رو گذاشته روی میز و مادرش داره نوازشش میکنه. میپرسه: چی شده؟ مادر ژان جواب میده: او (یعنی پدر ژان) بچه ات رو به تامین اجتماعی سپرده. مدیلیانی میگه: چی؟ زن فریاد میزنه: بچه ات، دختر کوچولوی خوشگلت افتاده دست غریبه ها و همش به خاطر اینه که تو نمیتونی یه زندگی عادی داشته باشی، مثل همه ی کسان دیگه ای که در اطراف هستند.
زندگی عادی داشتن خیلی خوبه و مثل همه ی آدمهای معمولی بودن خیلی خوبتر. سر فرود آوردن در برابر همه ی بایدها و نبایدها اگرچه سخته اما آسون تره. اینکه تو دائم مشغول کارهایی باشی که ندونی آخر و عاقبتش چیه هیچ سودی نداره. اینکه دنبال سود و زیان نباشی هم خوب نیست. اینکه فکر کنی همه چیز آدم دلشه هم فکر احمقانه ایه. باید فکر کنی که بقیه در موردت چی فکر میکنن. بقیه چطوری فکر میکنن.
و عاقبت پرواز کرد
می خواهید آخرین نوشته “آزیتا” دختری سرطانی را بخوانید که چندی بعد در اثر این بیماری در روستایی کوچکی در شمال مرد؟ پس بخوانید:
وقتی تمام انرژی و توان آدم تموم میشه، وقتی تو حتی برای یه راه رفتن جزیی باید همه قدرت و تمرکز و مهارتت رو به کار ببری، آنوقت چطور میشه کار دیگهای کرد؟ من عین یه گنجشک بال زخمی که نمیتونه پرواز کنه، اینجا افتادم، از هراس خیلی چیزها قلبم تند تند میزنه و نفسم توی سینه حبس میشه، اما من چارهای جز تحمل ندارم و باید این شرایط رو بپذیرم تا یه روز اگه خدا خواست بالم خوب شه، آنوقت منتظر لحظهی فرار باشم. با خودم میگم آیا اون روز مییاد؟ آیا من یه بار دیگه، آره فقط یه بار دیگه میتونم تو آسمون آبی زندگی پرواز کنم؟ شایدم دیگه پیش نیاد.
کم جوک نساخته اند با این جملات قصار
احمد طالبی در “همینجوری” معتقد است جملات قصار چندان هم محتوای با ارزشی ندارند:
نمی دانم چه کسی به ما گفته که جمله های قصار، جمله های خیلی قشنگی هستند. هر جا را که نگاه می کنی یک جمله قصار نوشته اند. روی در و دیوار شهر، در سالمرگ آدمها و سالروز اتفاقات مهم و روزهای خاص، در ورودی سازمانها و نهادها، توی لوگوی سایت ها و وبلاگ ها و… خاصیت بزرگ جمله قصار به نظر من این است که معمولا به معنی اش فکر نمی کنند اما فکر می کنند که خیلی با معنی است. فکر می کنند یک دنیا مفهوم و معنا در این یک جمله شان نهفته است.