باربد کاوه
تحلیل گران، سیاست جدید آمریکا در خاورمیانه را ایجاد دشمنی بین اعراب و ایرانی ها عنوان کرده اند. در این باره با فیاض زاهد، فعال سیاسی و کارشناس مسایل خاورمیانه گفت و گو کرده ایم. وی معتقد است اعراب از یک سو مایل نیستند رابطه ایران و آمریکا بهبود یابد و از طرف دیگر با مسئله اسراییل روبه رو هستند؛ یک موقعیت متناقض.
نظر شما درباره سیاست جدید آمریکا در خاورمیانه چیست؟
با توجه به گرایش های مختلف فکری که در وزارت امور خارجه امریکا و شورای روابط خارجی در سنا و کنگره وجود دارد، و همچنین تحولات عراق و تاثیرات آن بر انتخابات کنگره آمریکا، دولت جمهوری خواه جرج بوش به دنبال آن است که در این دو سال باقی مانده طراحی نوینی از استراتژی هایش در خاورمیانه اعمال کند تا حداقل دومینوی جمهوری خواهان را به وضعیت بهتری تبدیل کند. ضمن آنکه آمریکا هم بتواند موقعیت استراتژیک مورد نظرش را در خاورمیانه به دست بیاورد، بحران عراق را کنترل کند، با رژیم هایی مثل ایران و سوریه مرزبندی جدیدی تنظیم کند و از طرف دیگر با بهره گیری از شرایط موجود، بحران فلسطین و لبنان را سامان دهد. نهایتا هم به عنوان نکته پایانی، نتیجه انتخابات بعدی ریاست جمهوری را به نفع خود تغییر دهد. بر این اساس من فکر می کنم دولت آمریکا در دو سطح، تحلیل شرایط موجود را انجام می دهد. یکی سطح ظاهری و نمادین آن ـ شبیه کاری که همیلتون و بیکر انجام دادند که گزارششان رسما منتشر شد و سطح دیگر لابی ها و مشاوره های پشت صحنه که در سطح منطقه و تحت رهبری امریکا در حال انجام است. در مجموع می شود اینگونه ارزیابی کرد که سال 2007 برای دولت امریکا سال اتخاذ استراتژی جدید در مورد مساله خاورمیانه است.
یکی از این سیاست ها مقابل هم قرار دادن اعراب و ایرانی هاست. موضع اعراب درباره ایران چیست؟
طبیعی است که اعراب وضعیت بسیار بغرنجی در خاورمیانه دارند. آنها به صورت سنتی ایران را رقیب بالقوه و بالفعل خود می دانند. متاسفانه تفاوت های قومی و مذهبی و تاریخی هم در منطقه ریشه دار است و اعراب هیچگاه با ایرانی ها احساس یگانگی نکرده اند. آنها با ایران احساس رقابت دارند. آنها 20 واحد عددی را تشکیل می دهند در مورد یک واحد ایران. ایران بیشترین مرز آبی را با خلیج فارس و دریای عمان دارد، همچنین توان و نیروی انسانی قابل ملاحظه ای دارد و از نظر فکری هم یکی از قطب های جهان اسلام است. لذا همواره چنین پارادکسی در مناسبات اعراب با ایران وجود دارد.در مقابل نوع ارتباط اعراب با امریکا، مساله اسرائیل را در دل خود دارد. به عبارتی اعراب نمی توانند در مناسباتشان با آمریکا و غرب، اسرائیل را نادیده بگیرند. اعراب از سوی دیگر نگران این هستند که هژمونی آمریکا در خاورمیانه موجب بی ثباتی رژیم های سیاسی آنها هم بشود. یادمان باشد که دو سال قبل امریکایی ها سخن از تغییر رژیم های سیاسی اعراب می کردند، ولی وقتی دو سال پیش اوضاع در افغانستان و عراق برای آنها بحرانی شد، به این نتیجه رسیدند که تحمل حکومت های سنتی عربی بهتر از آن است که به انتخاباتی تن دهند که معلوم نیست در آنها کدام گروه های افراطی اسلامی سر کار خواهند آمد. حالا در مجموع اعراب از یک سو هژمونی امریکا در منطقه برایشان نگران کننده است و از سوی دیگر استراتژِی قطعی شان این است که تحت هیچ شرایطی اجازه ندهند ایرانی ها و آمریکایی ها به یکدیگر نزدیک شوند. سود اعراب در این است که تنازع ایران و امریکا تداوم پیدا کند تاایران به عنوان یک رقیب قدرتمند در کنارشان قرار نگیرد.
نمونه های زیادی از دشمنی اعراب با ایران وجود دارد. حتی صدام حسین هنگام مرگش ایران را دشمن اعراب خواند، یا کشورهای عربی در بیشتر نقشه های معتبر دنیا خلیج فارس را به خلیج العرب برگردانده اند و ماجراهای مشابه. آیا آمریکا نمی تواند با استفاده از این دشمنی ها اعراب را در مقابل ایران قرار دهد؟
وجود چنین نشانه هایی شاید چیز جدیدی نباشد، چون این نشانه ها نمی توانند عواملی قطعی برای تحلیل ما در اینگونه مناسبات باشند. امادر هر صورت اگر چه اعراب از برتری طلبی و هژمونی ایران در منطقه خاورمیانه استقبال نمی کنند اما به طور قطع به درگیری و جنگ با ایران هم علاقمند نیستند و مطمئنا در هیچ پیمان آشکاری علیه ایران مشارکت نخواهند کرد. برای اینکه حفظ این وضعیت و حل نشدن منازعه بین ایران و امریکا به نفع عرب ها است. یادتان باشد وقتی مساله مک فارلین آشکار شد وزیر خارجه وقت عربستان گفت آمریکایی ها در دو راهی انتخاب بین روابطشان با ایران و عرب ها، همواره ایرانی ها را انتخاب کرده اند. البته این گفته کمی اغراق آمیز است اما نشان از نگرانی دائمی عرب ها دارد مبنی بر اینکه امریکایی ها از اقلیت نژادی فرهنگی و تاریخی خاص ایرانی در منطقه خاورمیانه برای توازن سیاست های خود استفاده می کنند، آنگونه که در زمان رژیم پهلوی از آن استفاده کردند.
دلیلش چیست؟
دلیلش این است که بنیادگرایی موجود در منطقه آمریکایی ها را نگران می کند. زیرا تروریسم متاثر از بنیادگرایی منطقه بیش از آنکه ریشه در شیعه داشته باشد در آموزه های وهابی اهل سنت ریشه دارد که شامل بخش اعظم جهان سنت است. این خاستگاه از یمن آغاز می شود و به شمال آفریقا در الجزایر و تونس می رسد و از آنجا به آسیای جنوب شرقی در اندونزی تداوم پیدا می کند. در حالیکه سنت سیاسی شیعه، سنت مذاکره و دوری از بنیادگرایی است. نمونه های آن را آمریکایی ها هم در رفتار سید حسن نصرالله در لبنان و در رفتار آیت الله سیستانی در عراق دیده اند و هم نمونه هایی مثل سیدمحمد خاتمی یا روحانیون اصلاح طلبی را که داخل ایران هستند. یادتان باشد واعظ گفت و گوی تمدن ها یعنی آقای خاتمی، یک روحانی شیعه است.
اما سیدحسن نصرالله و حزب الله لبنان از نیروهای بنیادگرا محسوب می شوند. در عراق هم بنیادگرای شیعی به نام مقتدی صدر وجود دارد. آمریکا این نیروها را هم دیده که درخصوص هلال شیعه احساس خطر می کند.
این طرح هلال شیعه بیش از آنکه مبتنی بر واقعیت های منطقه باشد، یک نگرانی سیاسی است و بیشتر از سوی رقبای سنی مطرح می شود و آقای ملک عبدالله، پادشاه اردن از آن یاد کرده بود اما این چندان واقعی نیست. شما می بینید دولت مصالحه جوی شیعه عراق که متحد و دوست آمریکاست استقرار یافته. در لبنان سید حسن نصرالله و حزب الله علی رغم تعارض های جدی با اسرائیل از روش های مدنی برای مبارزه استفاده می کنند نه از روش های خشونت آمیز. در ایران هم وجود یک دولت شیعه معتدل برای آمریکا یک مزیت است. به همین دلیل است که در عراق یک دولت شیعه سرکار می آید.
اما بنیادگرایان شیعی هم در عراق وجود دارند که دست به ترور می زنند.
آنچه در عراق شاهدش هستیم وجود یک گروه اقلیت رادیکال است که بیشتر ریشه در بحران های اقتصادی دارد نه مذهبی. شما اگر گروه صدر و سپاه بدر مقتدی صدر را ملاک قرار دهید به روشنی جوابتان را می گیرید. مثلا مقتدی صدر یک شخصیت عالی رتبه مذهبی نیست و در مرکزیت شیعه جایی ندارد. ثانیا گروه هایی که او را حمایت می کنند، گروه های اجتماعی در حاشیه عراق هستند که بیش از آنکه تحت تاثیر مسایل مذهبی باشند تحت تاثیر اوضاع مالی و مشکلات اقتصادی هستند. اما اکثریت شیعه با حوزه نجف شناخته می شوند و سمبل این حوزه نیز آیت الله سیستانی است.
اما در ایران یک دولت بنیادگرا بر سرکار آمده که در این یک سال و نیم اخیر دنیا را با چالش مواجه کرده.
بی تردید دولت احمدی نژاد از مولفه های بنیادگرایی سود می برد اما علی رغم هژمونی طلبی احمدی نژاد و دولتش، آنها فرجام بخش نظام جمهوری اسلامی نیستند و در این نظام نیروهای متعادل کننده دیگری وجود دارند که شما نمی توانیداز آنها چشم بپوشید. ما در ایران با یک واحد سیاسی یکپارچه روبرو نیستیم. تعارضات، تنش ها و اختلافات در عالی ترین سطوح وجود دارد و کسی هم نمی تواند آن را پنهان کند. شما ببینید در همین کشور لزوما رهبری جمهوری اسلامی از تمام الگوهای محمود احمدی نژاد تبعیت و از ادبیات او بهره برداری نمی کند. نهادهایی هم که در ایران وجود دارند خصلت رادیکالی ندارند. من فکر می کنم آمریکایی ها هم از این ظرفیت ایران به خوبی آگاهی دارند.
به هرحال وجود این نمونه ها نشانه رشد بنیادگرایی شیعه است. آیا احتمال قوی تر شدن این ها در منطقه وجود ندارد؟
خب اگر اینگونه باشد که این خودش موجب وحدت ایران با جامعه عربی می شود و این کار را برای آمریکایی ها سخت تر می کند. اما من می گویم اعراب نمی توانند در مقابل ایران وارد یک درگیری خشونت آمیز شوند. اصلا بنیادگرایی شیعه، اتحاد با اعراب را تقویت می کند. به همین دلیل است که مردمان حاشیه شهرهای کشورهای مسلمان عربی از آقای احمدی نژاد تصویر خوبی در ذهن پیدا کرده اند. چون آحاد ملت مسلمان از سیاست های اسرائیل و آمریکا منزجر است و این روش ها و برخوردهای پوپولیستی و عوام گرایانه آقای احمدی نژاد، که چندان هم بنیادی نیست، موجب عصیان عقده های فروخفته مسلمانان می شود.
اصلا تقابل سنی ها و شیعیان در منطقه تا چه حد جدی است؟
من فکر می کنم هم بزرگان اهل سنت و هم شیعه اینقدر تدبیر و درد مشترک دارند که اجازه ندهند چنین بحرانی در منطقه به وجود بیاید. اما یادتان باشد که در طول تاریخ شیعه، همواره بین شیعیان افراطی و افراطیون سنی از جمله حلبی ها تنش هایی وجود داشته است.
ایران چطور می تواند جلوی اجماع اعراب را بگیرد؟
به نظر می رسد سیاست ایران در خصوص دولت های عربی می بایستی شفاف تر و صریح تر باشد. ایران و اعراب باید در زمینه هایی مثل دولت فلسطین، لبنان و عراق تعامل و همگرایی بیشتری داشته باشند. به نظر می رسد مدل رفتاری دولت های آقایان هاشمی و خاتمی که موجب همگرایی و اطمینان بین دولت های عربی و ایران شده بود می تواند الگوی دولت فعلی باشد. در زمان آقای خاتمی میزان تعامل کشورهای عربی با ایران به جایی رسید که دولت عربستان سعودی با جمهوری اسلامی ایران قراداد همکاری امنیتی امضا کرد. ما باید نگرانی ها را کاهش دهیم و بخصوص در پرونده هسته ای باید با مذاکرات و ملاقات های متعدد با کشورهای عربی دنبال متحدان موثری باشیم.