اکران سینماهای دنیا پس از سه حادثه مهم سینمایی امسال-مراسم سزار، جشنواره برلین و مراسم اسکار- در حال دورخیز برای نمایش برگزیده های این سه واقعه است. این هفته به سراغ آثاری چون لارس و دختر واقعی یا 12 اخرین ساخته نیکیتا میخالکف رفته ایم، که نصیب چندانی از رقابت های اسکار نبردند. و در کنار آنها فیلم های از کشورهای اروپایی که تماشای آنها لطف خاص خود را دارد….
فیلم های روز سینمای جهان
لارس و دختر واقعی Lars and the Real Girl
کارگردان: کریگ گیلسپای. فیلمنامه: نانسی الیور. موسیقی: دیوید تورن. مدیر فیلمبرداری: آدام کیمل. تدوین: تاتیانا اس. ریگل. طراح صحنه: ارویندر گره وال. بازیگران: رایان گازلینگ[لارس لیندستروم]، امیلی مورتیمر[کارین]، پل اشنایدر[گاس]، پاتریشیا کلارکسون[داگمار]، کلی گارنر[مارگو]، نانسی بیتی[خانم گرونر]، کارن رابینسون[سیندی]. 106 دقیقه. محصول 2007 کانادا. نامزد اسکار بهترین فیلمنامه اصیل، نامزد جایزه بهترین بازیگر و بهترین فیلمنامه از انجمن منتقدان رسانه ای، نامزد جایزه بهترین بازیگر و فیلمساز خوش آتیه از مراسم انجمن منتقدان فیلم شیکاگو، نامزد جایزه گولدن گلاب بهترین بازیگر، برنده جایزه بهترین فیلمنامه از انجمن ملی منتقدان آمریکا، برنده جایزه ساتلایت بهترین بازیگر مرد و نامزد جوایز بهترین بازیگر زن نقش اصلی/امیلی مورتیمر-بهترین فیلم و بهترین فیلمنامه، نامزد جایزه بهترین بازیگر مرد از مراسم اتحادیه بازیگران، نامز جایزه بهترین فیلمنامه از اتحادیه نویسندگان آمریکا.
لارس جوانی دست و پا چلفتی، مومن و به شدت خجالتی است که در شهر کوچکی زندگی می کند. او سرانجام موفق می شود دوست دختر رویاهایش را به خانه ای که در آن به همراه برادر و زن برادرش زندگی می کند، بیاورد. تنها مشکل اینجاست که این دختر واقعی نیست، بلکه عروسک سکسی پلاستیکی است که لارس آن را از روی اینترنت خریداری کرده است. اما سکس چیزی نیست که دهن لارس را به خود مشغول کرده، او به دنبال یک رابطه عمیق احساسی با این عروسک-او را بیانکا می نامند- است. زن برادرش از این که می بیند لارس با این عروسک همچون انسانی واقعی رفتار می کند نگران است، برادرش فکر می کند که لارس خل شده، اما اهالی شهر کوچک تصمیم دارند بر خلاف آن دو از خیالات پسر خوش طینت شهرشان که همیشه او را دوست داشته اند، حمایت کنند….
چرا باید دید؟
کریک گیلسپای سابقه ای طولانی حدود یک دهه و نیم در ساختن آگهی های تلویزیونی دارد و چندین بار از سوی اتحادیه کارگردان های آمریکا برای ساخت آگهی های Citibank و Holiday Inn Express برنده و نامزد دریافت جایزه بوده و تحسین شده است. لارس و دختر واقعی اولین فیلم اوست که با فاصله ای اندک از دومین فیلمش آقای وودکاک به نمایش در آمده و در جشنواره شیکاگو نیز خوش درخشیده است. یک درام کمیک و ملایم که از بازی خوب بازیگرانی شناخته شده بهره می جوید و با وجود آشنا بودن محتوایش-چگونگی رشد کاراکتر های اطراف شخصیت اصلی که در عین کمک به او برای گذار از بحرانش، خودشان نیز تکامل می یابند-سوژه غیرعادی آن می تواند فیلم را به یک اثر هنری ماندگار تبدیل کند.
جوان 27 ساله ای که توسط پدری بسیار کم حرف پرورش یافته و مادرش را نیز در هنگام تولد از دست داده، با مشکلات احساسی بزرگی روبروست: از ارتباط با انسانها گریزان است، و تماس بدنی را نمی تواند تحمل کند. لارس در گاراژی پشت منزل کودکی اش به سر می برد؛ منزلی که اکنون توسط برادر بزرگش گاس و همسر آبستنش کارین اشغال شده. لارس سعی می کند که دعوت های مداوم این زوج متأهل را نادیده بگیرد. زندگی اجتماعی اش شامل رفتن به کلیسا و گوش دادن به فانتزی های جنسی یکی از همکارانش می شود.البته همکاری به نام مارگو هم هست که سعی داد دل او را به دست بیاورد.
بارداری کارین ظاهراً ترسی ریشه دار در وجود لارس ایجاد می کند و این ترس، تبیین خود را در واقعیت بخشیدن به یک دوست دختر به نام بیانکا باز می یابد. لارس از برادر و زن برادرش می خواهد که میزبان دوست دخترش باشند. ولی گاس و کارین، وحشت زده از مهمان تازه خانه و نیز جنون مشهود لارس، او را نزد دکتر داگمار می برند. دکتر داگمار بر این باور است که لارس با این کارش دارد تلاش سازنده ای می کند، و از خانواده لارس می خواهد که نگران نباشند و بگذارند موضوع جریان خودش را طی کند.
گیلسپی هرگز به سطح شوخی های ساده تنزل نمی کند، چرا که نقاط ضعف انسانی را با لطافت و همراه شوخی های بصری ملایم به تصویر می کشد، درست همانطور که دیالوگ های پر مغز نانسی اولیور، مانع خنده ای آشکار می شود. به عنوان نمونه صحنه ای که لارس خیالاتی برای بیانکای غیر واقعی ماجراهای خیالاتی مشهور تاریخ ادبیات-دن کیشوت- را می خواند. بازی ها همه خوب هستند. شخصیت کمیک گازلینگ در این نقش که با کارهای گذشته اش تفاوت دارد، همدردی برانگیز است. اشنایدر، مورتیمر، و کلارکسون سه بعد تاثیرگذار هستند. در میان نقش های جانبی، نانسی بیتی به عنوان همسایه ای ساده و نیز کارین رابینسون در نقش سیندی، مسئول پذیرش اداره به خوبی ظاهر می شوند.
ژانر: کمدی، درام.
اسلیپ استریم Slipstream
نویسنده و کارگردان: آنتونی هاپکینز. موسیقی: آنتونی هاپکینز. مدیر فیلمبرداری: دانته اسپینوتی. تدوین: مایکل آر. میلر. طراح صحنه: اسماعیل کارده ناس. بازیگران: آنتونی هاپکینز[فلیکس بونهافر]، استلا آرویو[جینا]، لانا آنتونووا[لیلی]، جین بورکن[مل]، مایکل کلارک دانکن[مارت]، فیونلا فلانگان[بت لاستیگ]، جنیفر آن فراتنکلین[شلی]، مونیکا گارسیا[مونیکا]، گاوین گریزر[گاوین]، کریستوفر لافورد[لارس]، ویلیام لاکین[کارآگاه باز لارابی]، جنیفر مان[جوآنی]، کریستین اسلیتر[ری]، جان تورتورو[تهیه کننده]، جین تامپسون[مارشا]، جفری تامبور[گیک/جفری/دکتر گیکمن]، لیزا پپر[تریسی]، اپیتا مرکرسون[بانی]، کن میلن[دکتر استو کوهن] و کوین مک کارتی به نقش خودش. 96 دقیقه. محصول 2007 آمریکا. نام دیگر: Slipstream Dream. برنده جایزه داوران جوان و نامزد یوزپلنگ طلایی جشنواره لوکارنو.
فلیکس بونهافر، فیلمنامه نویس دچار حادثه شده و شخصیت های آخرین فیلمنامه اش به نام اسلیپ استریم. گروه سازنده فیلمی بر اساس آن وارد زندگی او می شوند.
چرا باید دید؟
یک نوآر کمدی از بازیگر بزرگ زمانه ما سر فیلیپ انتونی هاپکینز که بسیار دیر و با حضور در فیلمی آمریکای شناخته شد. یک هشت و نیم انگلیسی آمریکایی که در آن فیلمنامه نویسی نه چندان مشهور با سرنوشت، رویاها و واقعیت های پیرامونش برخورد می کند. اما آن چه مهم است نحوه کشف تمامی اینهاست. هاپکینز با استفاده از ایده های ادبیات اسلیپ استریم و آموزه های هندویسم[کارما] به نوع تازه ای از روایت تو در تو و سیال ذهنی دست پیدا می کند که نمونه های مشابهی در گذشته داشته است. شاید به همین خاطر تاکید او روی این نوع روایت تا نیمه فیلم چندان خوش آیند نباشد. اما با باز شدن گره های داستان و مشخص شدن جایگاه شخصیت ها در رویا و واقعیت فیلم شکل منسجم تری به خود می گیرد و دنبال کردن آن نیز برای تماشاگری که از ادبیات اسلیپ استریم زاده دوران New Age و کارما شناخت چندانی ندارد، راحت تر می شود. این سومین تجربه کارگردانی هاپکینز است و بر خلاف دو فیلم پیشین که کسی آنها را به یاد ندارد و شاید ندیده باشد، نشان از توانایی قصه گویی او در مقام کارگردان دارد.
می توانید فیلم را با مگنولیای پل تامس اندرسون نیز مقایسه کنید که زندگی را زنجیره ای از تصادف های صرف می داند، اما در یک کلمه باید گفت: توضیح فیلم چندان ساده نیست! هر کس می تواند تعابیر متفاوتی از فیلم داشته باشد. می شود آن را به عنوان هجویه ای از دنیای فیلمسازی دید. یا یک فیلم در فیلم با نگاهی فلسفی و… اما آنچه مسلم است لحن شوخ و گاه تلخ هاپکینز در کنار موسیقی بسیار زیبایی که برای فیلم تصنیف کرده، نشان از تولد یک فیلمساز دارد، هر چند این اتفاق اندکی دیر رخ داده است.
ژانر: کمدی، درام، فانتزی، علمی تخیلی.
جبرئیل Gabriel
کارگردان: شین ایبس. فیلمنامه: شین ایبس، مت هیلتن تاد. موسیقی: برایان کاچیا. مدیر فیلمبرداری: پیتر هولاند. تدوین: آدرین راستیرولا. طراح صحنه: ویکتور لام. بازیگران: اندی ویتفیلد[جبرئیل]، دواین استیونسون[شمائیل]، سامانتا نوبل[جید/آمیتیل]، اریکا هینتز[لیلیث]، مایکل پیکریلی[آسمودیوس]، هری پاولیدیس[اوریل]، جک کمپبل[رافائیل]، کوین کاپلند[اهریمن]، برندن کلیکین[بالان]، مت هیلتن تاد[ایتورئیل]، والنتینو دل تورو[بالیل]، گوران دی. کلوئت[مولوک]، امی متیوز[مگی]. 109 و 113 دقیقه. محصول 2007 استرالیا.
در شهری بی نام که گویی در برزخ قرار دارد، نبرد میان فرشتگان رانده شده از درگاه خداوند و ملک های مقرب ادامه دارد. آنها بر سر روح آدمیان می جنگندند و هدف به دست گرفتن کنترل این شهر است. آخرین بازمانده ملک های مقرب که جبرییل نام دارد وارد شهر که تاریکی بر آن مستولی شده، می شود تا با غلبه بر فرشتگان رانده شده به رهبر شمائیل نور و روشنایی را بار دیگر به شهر بازگرداند.
چرا باید دید؟
اکشن مذهبی استرالیایی که به خاطر هزینه اندک تولیدش باید به آن لقب فیلم بی هزینه داد[تنها 200 هزار دلار که در هفته اول نمایش اش در استرالیا سه بیش از سه برابر این مبلغ را به دست آورده] اولین فیلم شین جان ایبس در مقام نویسنده، تهیه کننده و کارگردان است که به شیوه HD فیلمبرداری شده است. یک محصول کلیشه ای و اندکی ماتریکس وار که همچون فیلم برادران واچووفسکی کهن الگوی نبرد میان خیر و شر را دیگر بار روایت می کند.
کارگردان جبرئیل کوشیده تا فضایی گوتیک خلق کرده و قصه فانتزی و علمی تخیلی اش را به شکلی خلاقانه سامان دهد، اما ضعف در بازی ها-مخصوصاً شخصیت شمائیل- و انتخاب بازیگران نامناسب- بدتر از همه سامانتا نوبل در دو نقش جید/آمیتیل- در کنار حرکت های سرسام آور دوربین در اطراف شخصیت ها باعث شده تا از قدرت کافی برخوردار نشود. با این حال دیدن ترکیب هوشمندانه ماتریکس، کلاغ و بلید رانر در یک محصول واقعاً کم هزینه- که باید به خاطر جلوه های ویژه بصری اش ستود- ارزش تماشای جبرئیل یا گابریل را دارد. حتی اگر تنها نقطه قوت فیلم تک سوال فلسفی شمائیل باشد که رنگی جدی بر فیلم می زند-این که چرا باید تا پاین عمر مطیع اوامر شخص یا چیزی به نام خدا بود؟
ژانر: اکشن، ترسناک.
سموم Semum
نویسنده و کارگردان: حسن کاراجاداغ. موسیقی: جاستین آر. دوربان. مدیر فیلمبرداری: سیهان بیلیر. طراح صحنه: کیوکو کی. یوومی. بازیگران: آیچا اینجی[جانان]، بوراک حاکی[ولکان]، نازلی جرن ارگون[بانو]، جم کورت اوغلو[میکاییل شیخ]، صفا زنگین[راجی]، باحتیار انگین[ماجیت]، لونت سولون[علی]، یلدیریم ئوجک[چنگیز، مشاور املاک]، حاکان مریچلیلر[دکتر اغوز]. 116 دقیقه. محصول 2008 ترکیه.
جانان و ولکان زوجی خوشبخت هستند، چون موفق شده اند پس از سال ها به خانه بزرگی که همواره در خیال آرزوی تصاحب آن را می پروراندند، خریداری کنند. همه چیز خوب و مرتب به نظر می رسد تا این که جانان یک روز پس از مستقر شدن در خانه جدید شروع به حرکاتی غریب می کند. حرکاتی که هیچ کس معنای آنها را نمی فهمد. او قادر به کنترل رفتار خود نیست و انگار از سوی شخص یا چیز دیگری به نام سموم کنترل می شود. چرا جانان هدف سموم قرار گرفته و چه بر سرش خواهد آمد؟ چگونه درهای دوزخ به روی آدمی معمولی گشوده می شود؟
چرا باید دید؟
نسخه ترکی جن گیر-فیلم محبوب تماشاگران ترکیه که در سال 1974 پلان به پلان بازسازی شده بود- و دومین فیلم بلند کاراجاداغ که در ادامه دابه الارض قرار است ژانر فیلم های ترسناک اسلامی را در سینمای این کشور پی افکند. سموم بر خلاف نقدهای نه چندان مثبتی که دریافته کرده، تا این لحظه فروش خوبی داشته که نشان از کار بلدی کارگردان در دومین قدم دارد. جلوه های ویژه آن در مقایسه با فیلم قبلی بسیار بهتر است و توانسته عنوان اولین فیلم ترسناکی که یک جانور در داستان قصه اش دارد، شهرتی هم به هم بزند.
کاراجاداغ که مدعی است ایده فیلم را از سوره طور و مخصوصاً آیه بیست و هفتم آن [فمن اللّه علینا ووقینا عذاب السموم] گرفته با دست اندازی به باورهای اسلامی فیلمی قابل قبول-هر چند کلیشه ای- ساخته است. بر اساس باور های اسلامی انسان از گل خشک آفریده شده و پیش از تولد وی موجودات دیگری بر روی کره زمین زندگی می کرده اند. این وجودات از جنش شعله های آتشی بدون دود خلق شده بودند و بعدها با سمی مهلک آغشته شده و تبدیل به سموم شده اند. پس از تولد و سکونت آدم روی زمین، برخی از این سموم به رهبری شیطان شروع به حسادت کرده و شروع به انجام کارهای ارهیمنی روی آنها کردند. سموم به شکل خلاصه موجودی بسیار خطرناک است که وارد تن آدمی شده و آن را مسموم می کند. قادر است هر لحظه به کسی حمله ور شده، بسیار سریع حرکت می کند و در برخی مواقع غیر قابل مقابله است و انسانی را که موفق به دخول در جسم وی شده طعم زندگی در جهنم را به او می چشاند.
فیلم با وجود استفاده از بودجه ای متعادل توانسته بازیگران خوب و طراح صحنه ای ژاینی را به خدمت بگیرد[تماشاگران ترک ارادت زیادی به فیلم های خونریز ژاپنی دارند]. اصرار فیلمسازان بدنه ترک در دست اندازی به ژانرهای غیر بومی تا این لحظه موفقیت آمیز بوده-حداقل از نظر تجاری- و به نظر می رسد رنسانسی در سینمای این کشور در حال شکل گیری است. سموم-هر چند با باورهایی که فیلم بر اساس آنها شکل گرفته، مشکل بنیادی دارم- می تواند نمونه تجاری قابل اعتنای این رنسانس باشد!
ژانر: ترسناک، مهیج.
12
کارگردان: نیکیتا میخالکف. فیلمنامه: نیکیتا میخالکف، ولادیمیر مویسینکو، الکساندر نووتوتسکی. موسیقی:ادوارد آرتمیف. مدیر فیلمبرداری: ولادیسلاو اوپلیانتس. تدوین: آندری زایزسف، انزو منیکونی. بازیگران: نیکیتا میخالکف، سرگئی ماکووتسکی، آلکسی پترنکو، یوری اوستویانف، سرگئی گارماش، سرگئی گازاروف، میخاییل یفرموف، واتلنتین گافت، الکسی گوربونوف، ویکتور ورژبیتسکی، سرگئی آرتسیباشف، الکساندر داباشیان. 159 دقیقه. محصول 2007 روسیه. نامزد اسکار بهترین فیلم خارجی، نامزد شیر طلایی جشنواره ونیز.
جوانی اهل چچن را به خاطر قتل پدر خوانده روس اش محاکمه می کنند. دوازده عضو هیئت منصفه به تالاری می روند و در را به روی خود می بندند تا شور کنند. به آنها گوشزد شده تا وقتی مدرکی محکمه پسند علیه متهم یافته نشده، او بی گناه است. یازده تن از اعضای هیئت، هر یک با دلایل خاص خود رای به محکومیت جوان می دهند و تنها یک نفر در برابر رای آنها مقاومت می کند.
چرا باید دید؟
منتقدان و صاحب نظران بسیاری نیکیتا میخالکف را بزرگ ترین کارگردان زنده روسیه می دانند. در وطنش بسیار محبوب و در خارج از مرزهای روسیه نیز فیلمسازی مشهور محسوب می شود. دو بار نامزد نخل طلا بوده و دو جایزه از جشنواره کن گرفته، دو بار نامزد جایزه بافتا شده و 16 جیازه معتبر در کارنامه اش دارد و اینک با اقتباس آزاد و هنرمندانه اش از 12 مرد خشمگین رجینالد رز به مراسم اسکار نیز راه یافته است.
گفتیم بازسازی آزاد و باید می گفتیم مبتکرانه، چون میخالکف تنها قالب نمایشنامه را گرفته و از آن اثری کاملاً روسی ساخته است. بازنواخت کامل از یک قطعه قدیمی با تاثیرهایی از چخوف و بر خلاف نسخه آمریکایی اش به شدت سینمایی!
میخالکف حوادث معاصر روسیه را به عنوان پس زمینه برگزیده است. جوانی چچنی که ظاهراً پدرخوانده روس خود را به قتل رسانده و باید قربانی نژادپرستی و تعصب کور شود. انتخاب سالن ورزشی یک دبیرستان به عنوان محل شور اعضای هیئت منصفه ایده خلاقانه ای است که منتهی به گسترش فضای جولان دادن شخصیت ها شده. گفت و گو های میان اعضای هیئت به فوتبال خشمگینانه کلمات می ماند که هر کدام نماینده عضوی از طبقات مختلف جامعه امروز روسیه هستند. استفاده ز عناصر همدلی برانگیز در کنار خلق منطقی هیجان باعث شده تا زمان نزدیک به سه ساعته فیلم در نظر تماشاگر طولانی نبوده و تا آخر با آن همراهی کند. میخالکف که خود بازیگر برجسته ای است، به شکلی فروتنانه یکی از کوچک ترین نقش ها را خود ایفا کرده و سکان را به دست سرگئی ماکووتسکی داده که در لحظاتی خوب می درخشد. مخصوصاً در لحظاتی که حکایت الکلی بودن و سپس رستگار شدنش را تعریف می کند. اما نگران نباشید، چرخش ناگهانی در قصه به دست خود میخالکف صورت خواهد گرفت!
ژانر: جنایی، درام، مهیج.
سال سگ Year of the Dog
نویسنده و کارگردان: مایک وایت. موسیقی: کریستف بک. مدیر فیلمبرداری: تیم اّر. تدوین: دادی دورن. طراح صحنه: دانیل بردفورد. بازیگران: مالی شانون[پگی]، لورا درن[برت]، رجینا کینگ[لایلا]، تام سمک کارتی[پی یر]، جاش پاییس[رابین]، جان سی. رایلی[ال]، پیتر سارسگارد[نیوت]. 97 دقیقه. محصول 2007 آمریکا. نامزد جایزه بهترین فیلمنامه از مراسم روحیه مستقل.
پگی زنی حدوداً چهل ساله که به علت ناسازگاری هایش هنوز ازدواج نکرده، همراه سگش در خانه ای کوچک در جنوب کالیفرنیا زندگی می کند. او در اداره ای کار می کند که با سیستم باز اداره می شود. با وجود یکنواخت بودن این کار، پگی چندان هم ناراضی به نظر نمی رسد. اما مرگ ناگهانی سگش و درک اینکه دیگر همدمی ندارد باعث می شود تا نگاه تازه ای به دنیا و زندگی خود را تجربه کند…
چرا باید دید؟
مایکل کریستوفر وایت متولد 1970 پاسادنا فیلمنامه نویس موفق و تیزهوشی که پیش از این فیلمنامه های دختر خوب، چاک و باک و مدرسه راک را نوشته، برای اولین بار روی صندلی کارگردانی نشسته است. فیلمی بامزه به سبک وودی الن که با مسائل بنیادین هستی نیز سر و کله می زند. سال سگ درباره زنی است که خود را از ورای عشق به طبیعت و حیوانات باز می شناسد و ثابت می کند زمانی که زندگی خود را وقف چیزی غیر از دغدغه ها و امیال خود بکنید و از خودپرستی و خود محوری دوری نکنید، چه اتفاقی می افتد. نسخه فیلم برای خوب زندگی کردن، همدلی و محبت است که در زمانه ما کالای کمیابی است.
پگی در ادامه طرفدار سرسخت طبیعت و حیوانات می شود، و این امر تنها به خاطر علاقه شخصی اش نیست. بلکه او با این کار معنایی برای زندگی خود یافته و به آرامش روحی می رسد. سال سگ در دوره ای که فیلم ها جز خشونت و بد رفتاری تجویز نمی کنند، فیلمی سالم درباره لذت بردن از زندگی و شاد زیستن است.
ژانر: کمدی، درام.
ال گرکو El Greco
کارگردان: یانیس سماراگدیس. فیلمنامه: جکی پاولنکو بر اساس کتاب دیمیتریس سیاتاپولوس. موسیقی: ونجلیس. مدیر فیلمبرداری: آریس استاورو. تدوین: یانیس تزیتسوپولوس. طراح صحنه: دامیانوس زاریفیس. بازیگران: نیک اشدون[ال گرکو]، خوآن دیه گو بوتو[نینیو د گوئه را]، لایا مارول[یرونیما د لاس گوئه واس]، لاکیس لازوپولوس[نیکولوس]، دیمیترا ماتسوکا[فرانچسکا]، سوتیریس موستاکاس[تیتیانو]، گیورگوس هیروستودولو[دا ریمی]، دیمیتریس کالیوکاس[شاکون]، یورگوس شارلابیدیس[پدر ال گرکو]. 119 دقیقه. محصول 2007 یونان، اسپانیا.
ال گرکو در انتظار محاکمه توسط دادگاه تفتیش عقاید در زندان سرگرم نوشتن خاطرات خویش است: جزیره کرت سال 1569. ال گرکو شیفته فرانچسکا دختر فرماندار ونیزی جزیره است. پس از شورشی ناموفق به رهبری پدرش، ال گرکو به ونیز می گریزد و در انجا به خاطر نقاشی هایش مورد ستایش قرار می گیرد. نینیو کشیش اسپانیایی او را مجاب می کند تا به تولدو در اسپانیا برود. ال گرکو در تولدو به شهرت و ثروت دست می یابد و همچنین عشقی تازه نیز تجربه می کند. اما بالا گرفتن موج تفتیش عقاید و تیره و تار شدن روابط او با نینیو که ریاست دادگاه های تفتیش عقاید را بر عهده گرفته، سبب زندانی شدن می شود…
چرا باید دید؟
یانیس سماراگدیس متولد 1946 ایراکلیدو کرت فیلمساز کم کاری است که در طول سه دهه گذشته بیش از 6 فیلم نساخته است. او با فیلم آواز بازگشت به خانه[1983] شناخته شد و عمده شهرت خود در جهان غرب را مدیون فیلم کاوافی[1996] درباره شاعر مشهور یونانی کنستانتین کاوافی است.
ال گرکو دومین فیلم سال 2007 است که به زندگی نقاشی برجسته در دوران تفتیش عقاید می پردازد. اما بر خلاف فیلم میلوش فورمن اقتباسی نه چندان وفادارانه0البته خوش آب و رنگ- در ستایش یکی از نقاشان مشهور اسپانیایی که در واقع اهل جزیره کرت و یونانی تبار بود.[ال گرکو در فیلم ابتدا دومینیکوس تئو توکوپولوس نامیده می شود].
قسمت عمده فیلم به زبان انگلیسی است و معجونی غریب از ملی گرایی یونانی و وحشت از تفتیش عقاید، اما حسن بزرگ ان بازی دیه گو بوتو در نقش نینیو ستایشگر و در عین حال دشمن شماره یک ال گرکو است. بنابراین زمانی که در صحنه حضور ندارد، فیلم از توش و توان می افتد.[قابل توجه دوستداران نقش های منفی]. دیگر نقطه قوت فیلم موسیقی ونجلیس در یک فیلم یونانی است. فیلم در یونان بسیار پر فروش بوده، اما هنوز پخش بین المللی پیدا نکرده است!
ژانر: زندگی نامه، درام.