فیلم روز♦ سینمای جهان

نویسنده
آرینا امیر سلیمانی

اکران سینماهای دنیا پس از سه حادثه مهم سینمایی امسال-مراسم سزار، جشنواره برلین و مراسم اسکار- در حال ‏دورخیز برای نمایش برگزیده های این سه واقعه است. این هفته به سراغ آثاری چون لارس و دختر واقعی یا 12 اخرین ‏ساخته نیکیتا میخالکف رفته ایم، که نصیب چندانی از رقابت های اسکار نبردند. و در کنار آنها فیلم های از کشورهای ‏اروپایی که تماشای آنها لطف خاص خود را دارد….‏

‎ ‎فیلم های روز سینمای جهان‎ ‎

realgirls.jpg

‎ ‎لارس و دختر واقعی ‏Lars and the Real Girl ‎

کارگردان: کریگ گیلسپای. فیلمنامه: نانسی الیور. موسیقی: دیوید تورن. مدیر فیلمبرداری: آدام کیمل. تدوین: تاتیانا اس. ‏ریگل. طراح صحنه: ارویندر گره وال. بازیگران: رایان گازلینگ[لارس لیندستروم]، امیلی مورتیمر[کارین]، پل ‏اشنایدر[گاس]، پاتریشیا کلارکسون[داگمار]، کلی گارنر[مارگو]، نانسی بیتی[خانم گرونر]، کارن رابینسون[سیندی]. ‏‏106 دقیقه. محصول 2007 کانادا. نامزد اسکار بهترین فیلمنامه اصیل، نامزد جایزه بهترین بازیگر و بهترین فیلمنامه ‏از انجمن منتقدان رسانه ای، نامزد جایزه بهترین بازیگر و فیلمساز خوش آتیه از مراسم انجمن منتقدان فیلم شیکاگو، ‏نامزد جایزه گولدن گلاب بهترین بازیگر، برنده جایزه بهترین فیلمنامه از انجمن ملی منتقدان آمریکا، برنده جایزه ‏ساتلایت بهترین بازیگر مرد و نامزد جوایز بهترین بازیگر زن نقش اصلی/امیلی مورتیمر-بهترین فیلم و بهترین ‏فیلمنامه، نامزد جایزه بهترین بازیگر مرد از مراسم اتحادیه بازیگران، نامز جایزه بهترین فیلمنامه از اتحادیه نویسندگان ‏آمریکا. ‏

لارس جوانی دست و پا چلفتی، مومن و به شدت خجالتی است که در شهر کوچکی زندگی می کند. او سرانجام موفق می ‏شود دوست دختر رویاهایش را به خانه ای که در آن به همراه برادر و زن برادرش زندگی می کند، بیاورد. تنها مشکل ‏اینجاست که این دختر واقعی نیست، بلکه عروسک سکسی پلاستیکی است که لارس آن را از روی اینترنت خریداری ‏کرده است. اما سکس چیزی نیست که دهن لارس را به خود مشغول کرده، او به دنبال یک رابطه عمیق احساسی با این ‏عروسک-او را بیانکا می نامند- است. زن برادرش از این که می بیند لارس با این عروسک همچون انسانی واقعی ‏رفتار می کند نگران است، برادرش فکر می کند که لارس خل شده، اما اهالی شهر کوچک تصمیم دارند بر خلاف آن ‏دو از خیالات پسر خوش طینت شهرشان که همیشه او را دوست داشته اند، حمایت کنند….‏

چرا باید دید؟

کریک گیلسپای سابقه ای طولانی حدود یک دهه و نیم در ساختن آگهی های تلویزیونی دارد و چندین بار از سوی ‏اتحادیه کارگردان های آمریکا برای ساخت آگهی های ‏Citibank‏ و ‏Holiday Inn Express‏ برنده و نامزد دریافت ‏جایزه بوده و تحسین شده است. لارس و دختر واقعی اولین فیلم اوست که با فاصله ای اندک از دومین فیلمش آقای ‏وودکاک به نمایش در آمده و در جشنواره شیکاگو نیز خوش درخشیده است. یک درام کمیک و ملایم که از بازی خوب ‏بازیگرانی شناخته شده بهره می جوید و با وجود آشنا بودن محتوایش-چگونگی رشد کاراکتر های اطراف شخصیت ‏اصلی که در عین کمک به او برای گذار از بحرانش، خودشان نیز تکامل می یابند-سوژه غیرعادی آن می تواند فیلم را ‏به یک اثر هنری ماندگار تبدیل کند. ‏

جوان 27 ساله ای که توسط پدری بسیار کم حرف پرورش یافته و مادرش را نیز در هنگام تولد از دست داده، با ‏مشکلات احساسی بزرگی روبروست: از ارتباط با انسانها گریزان است، و تماس بدنی را نمی تواند تحمل کند. لارس در ‏گاراژی پشت منزل کودکی اش به سر می برد؛ منزلی که اکنون توسط برادر بزرگش گاس و همسر آبستنش کارین ‏اشغال شده. لارس سعی می کند که دعوت های مداوم این زوج متأهل را نادیده بگیرد. زندگی اجتماعی اش شامل رفتن ‏به کلیسا و گوش دادن به فانتزی های جنسی یکی از همکارانش می شود.البته همکاری به نام مارگو هم هست که سعی ‏داد دل او را به دست بیاورد.‏

بارداری کارین ظاهراً ترسی ریشه دار در وجود لارس ایجاد می کند و این ترس، تبیین خود را در واقعیت بخشیدن به ‏یک دوست دختر به نام بیانکا باز می یابد. لارس از برادر و زن برادرش می خواهد که میزبان دوست دخترش باشند. ‏ولی گاس و کارین، وحشت زده از مهمان تازه خانه و نیز جنون مشهود لارس، او را نزد دکتر داگمار می برند. دکتر ‏داگمار بر این باور است که لارس با این کارش دارد تلاش سازنده ای می کند، و از خانواده لارس می خواهد که نگران ‏نباشند و بگذارند موضوع جریان خودش را طی کند.‏

گیلسپی هرگز به سطح شوخی های ساده تنزل نمی کند، چرا که نقاط ضعف انسانی را با لطافت و همراه شوخی های ‏بصری ملایم به تصویر می کشد، درست همانطور که دیالوگ های پر مغز نانسی اولیور، مانع خنده ای آشکار می شود. ‏به عنوان نمونه صحنه ای که لارس خیالاتی برای بیانکای غیر واقعی ماجراهای خیالاتی مشهور تاریخ ادبیات-دن ‏کیشوت- را می خواند. بازی ها همه خوب هستند. شخصیت کمیک گازلینگ در این نقش که با کارهای گذشته اش تفاوت ‏دارد، همدردی برانگیز است. اشنایدر، مورتیمر، و کلارکسون سه بعد تاثیرگذار هستند. در میان نقش های جانبی، نانسی ‏بیتی به عنوان همسایه ای ساده و نیز کارین رابینسون در نقش سیندی، مسئول پذیرش اداره به خوبی ظاهر می شوند.‏

ژانر: کمدی، درام. ‏

slipstream.jpg

اسلیپ استریم ‏Slipstream‎

نویسنده و کارگردان: آنتونی هاپکینز. موسیقی: آنتونی هاپکینز. مدیر فیلمبرداری: دانته اسپینوتی. تدوین: مایکل آر. ‏میلر. طراح صحنه: اسماعیل کارده ناس. بازیگران: آنتونی هاپکینز[فلیکس بونهافر]، استلا آرویو[جینا]، لانا ‏آنتونووا[لیلی]، جین بورکن[مل]، مایکل کلارک دانکن[مارت]، فیونلا فلانگان[بت لاستیگ]، جنیفر آن ‏فراتنکلین[شلی]، مونیکا گارسیا[مونیکا]، گاوین گریزر[گاوین]، کریستوفر لافورد[لارس]، ویلیام لاکین[کارآگاه باز ‏لارابی]، جنیفر مان[جوآنی]، کریستین اسلیتر[ری]، جان تورتورو[تهیه کننده]، جین تامپسون[مارشا]، جفری ‏تامبور[گیک/جفری/دکتر گیکمن]، لیزا پپر[تریسی]، اپیتا مرکرسون[بانی]، کن میلن[دکتر استو کوهن] و کوین مک ‏کارتی به نقش خودش. 96 دقیقه. محصول 2007 آمریکا. نام دیگر: ‏Slipstream Dream‏. برنده جایزه داوران جوان ‏و نامزد یوزپلنگ طلایی جشنواره لوکارنو. ‏

فلیکس بونهافر، فیلمنامه نویس دچار حادثه شده و شخصیت های آخرین فیلمنامه اش به نام اسلیپ استریم. گروه سازنده ‏فیلمی بر اساس آن وارد زندگی او می شوند. ‏

چرا باید دید؟

یک نوآر کمدی از بازیگر بزرگ زمانه ما سر فیلیپ انتونی هاپکینز که بسیار دیر و با حضور در فیلمی آمریکای ‏شناخته شد. یک هشت و نیم انگلیسی آمریکایی که در آن فیلمنامه نویسی نه چندان مشهور با سرنوشت، رویاها و واقعیت ‏های پیرامونش برخورد می کند. اما آن چه مهم است نحوه کشف تمامی اینهاست. هاپکینز با استفاده از ایده های ادبیات ‏اسلیپ استریم و آموزه های هندویسم[کارما] به نوع تازه ای از روایت تو در تو و سیال ذهنی دست پیدا می کند که نمونه ‏های مشابهی در گذشته داشته است. شاید به همین خاطر تاکید او روی این نوع روایت تا نیمه فیلم چندان خوش آیند ‏نباشد. اما با باز شدن گره های داستان و مشخص شدن جایگاه شخصیت ها در رویا و واقعیت فیلم شکل منسجم تری به ‏خود می گیرد و دنبال کردن آن نیز برای تماشاگری که از ادبیات اسلیپ استریم زاده دوران ‏New Age‏ و کارما ‏شناخت چندانی ندارد، راحت تر می شود. این سومین تجربه کارگردانی هاپکینز است و بر خلاف دو فیلم پیشین که کسی ‏آنها را به یاد ندارد و شاید ندیده باشد، نشان از توانایی قصه گویی او در مقام کارگردان دارد.‏

می توانید فیلم را با مگنولیای پل تامس اندرسون نیز مقایسه کنید که زندگی را زنجیره ای از تصادف های صرف می ‏داند، اما در یک کلمه باید گفت: توضیح فیلم چندان ساده نیست! هر کس می تواند تعابیر متفاوتی از فیلم داشته باشد. می ‏شود آن را به عنوان هجویه ای از دنیای فیلمسازی دید. یا یک فیلم در فیلم با نگاهی فلسفی و… اما آنچه مسلم است لحن ‏شوخ و گاه تلخ هاپکینز در کنار موسیقی بسیار زیبایی که برای فیلم تصنیف کرده، نشان از تولد یک فیلمساز دارد، هر ‏چند این اتفاق اندکی دیر رخ داده است. ‏

ژانر: کمدی، درام، فانتزی، علمی تخیلی. ‏

gabriel.jpg

جبرئیل ‏Gabriel‎

کارگردان: شین ایبس. فیلمنامه: شین ایبس، مت هیلتن تاد. موسیقی: برایان کاچیا. مدیر فیلمبرداری: پیتر هولاند. تدوین: ‏آدرین راستیرولا. طراح صحنه: ویکتور لام. بازیگران: اندی ویتفیلد[جبرئیل]، دواین استیونسون[شمائیل]، سامانتا ‏نوبل[جید/آمیتیل]، اریکا هینتز[لیلیث]، مایکل پیکریلی[آسمودیوس]، هری پاولیدیس[اوریل]، جک کمپبل[رافائیل]، ‏کوین کاپلند[اهریمن]، برندن کلیکین[بالان]، مت هیلتن تاد[ایتورئیل]، والنتینو دل تورو[بالیل]، گوران دی. ‏کلوئت[مولوک]، امی متیوز[مگی]. 109 و 113 دقیقه. محصول 2007 استرالیا. ‏

در شهری بی نام که گویی در برزخ قرار دارد، نبرد میان فرشتگان رانده شده از درگاه خداوند و ملک های مقرب ادامه ‏دارد. آنها بر سر روح آدمیان می جنگندند و هدف به دست گرفتن کنترل این شهر است. آخرین بازمانده ملک های ‏مقرب که جبرییل نام دارد وارد شهر که تاریکی بر آن مستولی شده، می شود تا با غلبه بر فرشتگان رانده شده به رهبر ‏شمائیل نور و روشنایی را بار دیگر به شهر بازگرداند.‏

چرا باید دید؟

اکشن مذهبی استرالیایی که به خاطر هزینه اندک تولیدش باید به آن لقب فیلم بی هزینه داد[تنها 200 هزار دلار که در ‏هفته اول نمایش اش در استرالیا سه بیش از سه برابر این مبلغ را به دست آورده] اولین فیلم شین جان ایبس در مقام ‏نویسنده، تهیه کننده و کارگردان است که به شیوه ‏HD‏ فیلمبرداری شده است. یک محصول کلیشه ای و اندکی ماتریکس ‏وار که همچون فیلم برادران واچووفسکی کهن الگوی نبرد میان خیر و شر را دیگر بار روایت می کند. ‏

کارگردان جبرئیل کوشیده تا فضایی گوتیک خلق کرده و قصه فانتزی و علمی تخیلی اش را به شکلی خلاقانه سامان ‏دهد، اما ضعف در بازی ها-مخصوصاً شخصیت شمائیل- و انتخاب بازیگران نامناسب-‏‎ ‎بدتر از همه سامانتا نوبل در دو ‏نقش جید/آمیتیل- در کنار حرکت های سرسام آور دوربین در اطراف شخصیت ها باعث شده تا از قدرت کافی ‏برخوردار نشود. با این حال دیدن ترکیب هوشمندانه ماتریکس، کلاغ و بلید رانر در یک محصول واقعاً کم هزینه- که ‏باید به خاطر جلوه های ویژه بصری اش ستود- ارزش تماشای جبرئیل یا گابریل را دارد. حتی اگر تنها نقطه قوت فیلم ‏تک سوال فلسفی شمائیل باشد که رنگی جدی بر فیلم می زند-این که چرا باید تا پاین عمر مطیع اوامر شخص یا چیزی ‏به نام خدا بود؟

ژانر: اکشن، ترسناک. ‏

semom.jpg

سموم ‏Semum‎

نویسنده و کارگردان: حسن کاراجاداغ. موسیقی: جاستین آر. دوربان. مدیر فیلمبرداری: سیهان بیلیر. طراح صحنه: ‏کیوکو کی. یوومی. بازیگران: آیچا اینجی[جانان]، بوراک حاکی[ولکان]، نازلی جرن ارگون[بانو]، جم کورت ‏اوغلو[میکاییل شیخ]، صفا زنگین[راجی]، باحتیار انگین[ماجیت]، لونت سولون[علی]، یلدیریم ئوجک[چنگیز، مشاور ‏املاک]، حاکان مریچلیلر[دکتر اغوز]. 116 دقیقه. محصول 2008 ترکیه. ‏

جانان و ولکان زوجی خوشبخت هستند، چون موفق شده اند پس از سال ها به خانه بزرگی که همواره در خیال آرزوی ‏تصاحب آن را می پروراندند، خریداری کنند. همه چیز خوب و مرتب به نظر می رسد تا این که جانان یک روز پس از ‏مستقر شدن در خانه جدید شروع به حرکاتی غریب می کند. حرکاتی که هیچ کس معنای آنها را نمی فهمد. او قادر به ‏کنترل رفتار خود نیست و انگار از سوی شخص یا چیز دیگری به نام سموم کنترل می شود. چرا جانان هدف سموم ‏قرار گرفته و چه بر سرش خواهد آمد؟ چگونه درهای دوزخ به روی آدمی معمولی گشوده می شود؟‏

چرا باید دید؟

نسخه ترکی جن گیر-فیلم محبوب تماشاگران ترکیه که در سال 1974 پلان به پلان بازسازی شده بود- و دومین فیلم بلند ‏کاراجاداغ که در ادامه دابه الارض قرار است ژانر فیلم های ترسناک اسلامی را در سینمای این کشور پی افکند. سموم ‏بر خلاف نقدهای نه چندان مثبتی که دریافته کرده، تا این لحظه فروش خوبی داشته که نشان از کار بلدی کارگردان در ‏دومین قدم دارد. جلوه های ویژه آن در مقایسه با فیلم قبلی بسیار بهتر است و توانسته عنوان اولین فیلم ترسناکی که یک ‏جانور در داستان قصه اش دارد، شهرتی هم به هم بزند. ‏

کاراجاداغ که مدعی است ایده فیلم را از سوره طور و مخصوصاً آیه بیست و هفتم آن [فمن اللّه علینا ووقینا عذاب ‏السموم] گرفته با دست اندازی به باورهای اسلامی فیلمی قابل قبول-هر چند کلیشه ای- ساخته است. بر اساس باور های ‏اسلامی انسان از گل خشک آفریده شده و پیش از تولد وی موجودات دیگری بر روی کره زمین زندگی می کرده اند. این ‏وجودات از جنش شعله های آتشی بدون دود خلق شده بودند و بعدها با سمی مهلک آغشته شده و تبدیل به سموم شده اند. ‏پس از تولد و سکونت آدم روی زمین، برخی از این سموم به رهبری شیطان شروع به حسادت کرده و شروع به انجام ‏کارهای ارهیمنی روی آنها کردند. سموم به شکل خلاصه موجودی بسیار خطرناک است که وارد تن آدمی شده و آن را ‏مسموم می کند. قادر است هر لحظه به کسی حمله ور شده، بسیار سریع حرکت می کند و در برخی مواقع غیر قابل ‏مقابله است و انسانی را که موفق به دخول در جسم وی شده طعم زندگی در جهنم را به او می چشاند. ‏

فیلم با وجود استفاده از بودجه ای متعادل توانسته بازیگران خوب و طراح صحنه ای ژاینی را به خدمت ‏بگیرد[تماشاگران ترک ارادت زیادی به فیلم های خونریز ژاپنی دارند]. اصرار فیلمسازان بدنه ترک در دست اندازی ‏به ژانرهای غیر بومی تا این لحظه موفقیت آمیز بوده-حداقل از نظر تجاری- و به نظر می رسد رنسانسی در سینمای ‏این کشور در حال شکل گیری است. سموم-هر چند با باورهایی که فیلم بر اساس آنها شکل گرفته، مشکل بنیادی دارم- ‏می تواند نمونه تجاری قابل اعتنای این رنسانس باشد!‏

ژانر: ترسناک، مهیج. ‏

12.jpg


12‏‎‎

کارگردان: نیکیتا میخالکف. فیلمنامه: نیکیتا میخالکف، ولادیمیر مویسینکو، الکساندر نووتوتسکی. موسیقی:ادوارد ‏آرتمیف. مدیر فیلمبرداری: ولادیسلاو اوپلیانتس. تدوین: آندری زایزسف، انزو منیکونی. بازیگران: نیکیتا میخالکف، ‏سرگئی ماکووتسکی، آلکسی پترنکو، یوری اوستویانف، سرگئی گارماش، سرگئی گازاروف، میخاییل یفرموف، واتلنتین ‏گافت، الکسی گوربونوف، ویکتور ورژبیتسکی، سرگئی آرتسیباشف، الکساندر داباشیان. 159 دقیقه. محصول 2007 ‏روسیه. نامزد اسکار بهترین فیلم خارجی، نامزد شیر طلایی جشنواره ونیز.‏

جوانی اهل چچن را به خاطر قتل پدر خوانده روس اش محاکمه می کنند. دوازده عضو هیئت منصفه به تالاری می روند ‏و در را به روی خود می بندند تا شور کنند. به آنها گوشزد شده تا وقتی مدرکی محکمه پسند علیه متهم یافته نشده، او بی ‏گناه است. یازده تن از اعضای هیئت، هر یک با دلایل خاص خود رای به محکومیت جوان می دهند و تنها یک نفر در ‏برابر رای آنها مقاومت می کند.‏

چرا باید دید؟

منتقدان و صاحب نظران بسیاری نیکیتا میخالکف را بزرگ ترین کارگردان زنده روسیه می دانند. در وطنش بسیار ‏محبوب و در خارج از مرزهای روسیه نیز فیلمسازی مشهور محسوب می شود. دو بار نامزد نخل طلا بوده و دو جایزه ‏از جشنواره کن گرفته، دو بار نامزد جایزه بافتا شده و 16 جیازه معتبر در کارنامه اش دارد و اینک با اقتباس آزاد و ‏هنرمندانه اش از 12 مرد خشمگین رجینالد رز به مراسم اسکار نیز راه یافته است. ‏

گفتیم بازسازی آزاد و باید می گفتیم مبتکرانه، چون میخالکف تنها قالب نمایشنامه را گرفته و از آن اثری کاملاً روسی ‏ساخته است. بازنواخت کامل از یک قطعه قدیمی با تاثیرهایی از چخوف و بر خلاف نسخه آمریکایی اش به شدت ‏سینمایی!‏

میخالکف حوادث معاصر روسیه را به عنوان پس زمینه برگزیده است. جوانی چچنی که ظاهراً پدرخوانده روس خود را ‏به قتل رسانده و باید قربانی نژادپرستی و تعصب کور شود. انتخاب سالن ورزشی یک دبیرستان به عنوان محل شور ‏اعضای هیئت منصفه ایده خلاقانه ای است که منتهی به گسترش فضای جولان دادن شخصیت ها شده. گفت و گو های ‏میان اعضای هیئت به فوتبال خشمگینانه کلمات می ماند که هر کدام نماینده عضوی از طبقات مختلف جامعه امروز ‏روسیه هستند. استفاده ز عناصر همدلی برانگیز در کنار خلق منطقی هیجان باعث شده تا زمان نزدیک به سه ساعته فیلم ‏در نظر تماشاگر طولانی نبوده و تا آخر با آن همراهی کند. میخالکف که خود بازیگر برجسته ای است، به شکلی ‏فروتنانه یکی از کوچک ترین نقش ها را خود ایفا کرده و سکان را به دست سرگئی ماکووتسکی داده که در لحظاتی ‏خوب می درخشد. مخصوصاً در لحظاتی که حکایت الکلی بودن و سپس رستگار شدنش را تعریف می کند. اما نگران ‏نباشید، چرخش ناگهانی در قصه به دست خود میخالکف صورت خواهد گرفت!‏

ژانر: جنایی، درام، مهیج. ‏

‏ ‏

yearofthedog.jpg


سال سگ ‏Year of the Dog‎

نویسنده و کارگردان: مایک وایت. موسیقی: کریستف بک. مدیر فیلمبرداری: تیم اّر. تدوین: دادی دورن. طراح صحنه: ‏دانیل بردفورد. بازیگران: مالی شانون[پگی]، لورا درن[برت]، رجینا کینگ[لایلا]، تام سمک کارتی[پی یر]، جاش ‏پاییس[رابین]، جان سی. رایلی[ال]، پیتر سارسگارد[نیوت]. 97 دقیقه. محصول 2007 آمریکا. نامزد جایزه بهترین ‏فیلمنامه از مراسم روحیه مستقل. ‏

پگی زنی حدوداً چهل ساله که به علت ناسازگاری هایش هنوز ازدواج نکرده، همراه سگش در خانه ای کوچک در ‏جنوب کالیفرنیا زندگی می کند. او در اداره ای کار می کند که با سیستم باز اداره می شود. با وجود یکنواخت بودن این ‏کار، پگی چندان هم ناراضی به نظر نمی رسد. اما مرگ ناگهانی سگش و درک اینکه دیگر همدمی ندارد باعث می شود ‏تا نگاه تازه ای به دنیا و زندگی خود را تجربه کند…‏

چرا باید دید؟

مایکل کریستوفر وایت متولد 1970 پاسادنا فیلمنامه نویس موفق و تیزهوشی که پیش از این فیلمنامه های دختر خوب، ‏چاک و باک و مدرسه راک را نوشته، برای اولین بار روی صندلی کارگردانی نشسته است. فیلمی بامزه به سبک وودی ‏الن که با مسائل بنیادین هستی نیز سر و کله می زند. سال سگ درباره زنی است که خود را از ورای عشق به طبیعت و ‏حیوانات باز می شناسد و ثابت می کند زمانی که زندگی خود را وقف چیزی غیر از دغدغه ها و امیال خود بکنید و از ‏خودپرستی و خود محوری دوری نکنید، چه اتفاقی می افتد. نسخه فیلم برای خوب زندگی کردن، همدلی و محبت است ‏که در زمانه ما کالای کمیابی است. ‏

پگی در ادامه طرفدار سرسخت طبیعت و حیوانات می شود، و این امر تنها به خاطر علاقه شخصی اش نیست. بلکه او ‏با این کار معنایی برای زندگی خود یافته و به آرامش روحی می رسد. سال سگ در دوره ای که فیلم ها جز خشونت و ‏بد رفتاری تجویز نمی کنند، فیلمی سالم درباره لذت بردن از زندگی و شاد زیستن است. ‏

ژانر: کمدی، درام. ‏

elgerco.jpg

ال گرکو ‏El Greco‎

کارگردان: یانیس سماراگدیس. فیلمنامه: جکی پاولنکو بر اساس کتاب دیمیتریس سیاتاپولوس. موسیقی: ونجلیس. مدیر ‏فیلمبرداری: آریس استاورو. تدوین: یانیس تزیتسوپولوس. طراح صحنه: دامیانوس زاریفیس. بازیگران: نیک اشدون[ال ‏گرکو]، خوآن دیه گو بوتو[نینیو د گوئه را]، لایا مارول[یرونیما د لاس گوئه واس]، لاکیس لازوپولوس[نیکولوس]، ‏دیمیترا ماتسوکا[فرانچسکا]، سوتیریس موستاکاس[تیتیانو]، گیورگوس هیروستودولو[دا ریمی]، دیمیتریس ‏کالیوکاس[شاکون]، یورگوس شارلابیدیس[پدر ال گرکو]. 119 دقیقه. محصول 2007 یونان، اسپانیا. ‏

ال گرکو در انتظار محاکمه توسط دادگاه تفتیش عقاید در زندان سرگرم نوشتن خاطرات خویش است: جزیره کرت سال ‏‏1569. ال گرکو شیفته فرانچسکا دختر فرماندار ونیزی جزیره است. پس از شورشی ناموفق به رهبری پدرش، ال ‏گرکو به ونیز می گریزد و در انجا به خاطر نقاشی هایش مورد ستایش قرار می گیرد. نینیو کشیش اسپانیایی او را ‏مجاب می کند تا به تولدو در اسپانیا برود. ال گرکو در تولدو به شهرت و ثروت دست می یابد و همچنین عشقی تازه نیز ‏تجربه می کند. اما بالا گرفتن موج تفتیش عقاید و تیره و تار شدن روابط او با نینیو که ریاست دادگاه های تفتیش عقاید ‏را بر عهده گرفته، سبب زندانی شدن می شود…‏

چرا باید دید؟

یانیس سماراگدیس متولد 1946 ایراکلیدو کرت فیلمساز کم کاری است که در طول سه دهه گذشته بیش از 6 فیلم نساخته ‏است. او با فیلم آواز بازگشت به خانه[1983] شناخته شد و عمده شهرت خود در جهان غرب را مدیون فیلم ‏کاوافی[1996] درباره شاعر مشهور یونانی کنستانتین کاوافی است. ‏

ال گرکو دومین فیلم سال 2007 است که به زندگی نقاشی برجسته در دوران تفتیش عقاید می پردازد. اما بر خلاف فیلم ‏میلوش فورمن اقتباسی نه چندان وفادارانه0البته خوش آب و رنگ- در ستایش یکی از نقاشان مشهور اسپانیایی که در ‏واقع اهل جزیره کرت و یونانی تبار بود.[ال گرکو در فیلم ابتدا دومینیکوس تئو توکوپولوس نامیده می شود]. ‏

قسمت عمده فیلم به زبان انگلیسی است و معجونی غریب از ملی گرایی یونانی و وحشت از تفتیش عقاید، اما حسن ‏بزرگ ان بازی دیه گو بوتو در نقش نینیو ستایشگر و در عین حال دشمن شماره یک ال گرکو است. بنابراین زمانی که ‏در صحنه حضور ندارد، فیلم از توش و توان می افتد.[قابل توجه دوستداران نقش های منفی]. دیگر نقطه قوت فیلم ‏موسیقی ونجلیس در یک فیلم یونانی است. فیلم در یونان بسیار پر فروش بوده، اما هنوز پخش بین المللی پیدا نکرده ‏است!‏

ژانر: زندگی نامه، درام. ‏