صحنه

نویسنده
پیام رهنما

نگاهی به نمایش”داستان های ناتمام” نوشته و کارگردانی اسماعیل خلج

ترکیب چند شیوه ی نگارش و اجرا

 

خلاصه داستان:نمایشی در پنج قطعه متفاوت… زنی آواره به دنبال همسر فراری اش می گردد. مرد مسن بی خانمان، که همسرش را از دست داده، تنها رها می شود. مادری که به تازگی فرزندش را گم کرده، با مادر دیگری، که برای نجات تن به کاری می دهد و مدت ها پیش دخترش را گم کرده، رو به رو می شود. زنی، که عشق و زندگی گمشده اش را سال ها از دست داده، می میرد. مرد مسن دو کودک دوره گرد را تنها می گذارند…

نویسنده و کارگردان:اسماعیل خلج.بازیگران:گلچهره سجادیه، پوریا رحیمی، عزت الله رمضانی فر، علی برجی، محمد علی حسینعلی پور، گیتی قاسمی، مهدی اصغری، کاظم بلوچی. سوسن مقصودلو، سودابه گودرزی. اسماعیل خلج، علیرضا نیلی، مریم

جهان متن خلج که معانی فرامتنی متعددی را در ذهن متبادر می‌سازد، از مجموعه مولفه‌هایی بهره می‌گیرد که نمایشنامه “داستان های ناتمام ” را در زمره نمایشنامه‌های خوش ـ ساخت جای می‌دهد. این بدان معنی است که خلج صرفاً مفتون مضمون و واله معنا و شیفته محتوا نمی‌شود و همه چیز را فدای بیان و انتقال درون مایه نمی‌کند؛ چه آن که نویسنده اساساً درون مایه و اندیشه را واجب عام ـ و نه واجب خاص ـ نگارش یک نمایشنامه یا یک قطعه ادبی می‌داند و در عوض آن چه را که برجسته می‌کند و اهم می‌داند، ساختار و یا در کلامی خاص‌تر، زبان است. ساختاری که پایه‌هایش در گستره دایره کلمات و اصطلاحات زبان مطنطن و آهنگین این نوشته ی اسماعیل خلج بنا شده است و از این رو زبان، فاعل نمایشنامه‌ های خلج و به ویژه همین نمایشنامه است؛ نمایشنامه‌ای که از سطر سطر دیالوگ‌های آن، همّ و عزمی راسخ در گزینش کلمات و ترکیب جملات و حتی توجه به آهنگ و آوای آن‌ها، خودنمایی می‌کند و در کل می‌توان معماری خوش ساخت زبان را در لابه‌لای سطور آن به نظاره نشست.
از این منظر خلج علاوه بر آن که ساختار را در مرکز توجه قرار می‌دهد و می‌کوشد تا داستانش را در چارچوبی کاملاً تعریف شده و اصولی روایت کند، کلید پیشرفت و پویایی روایت داستانش را به دست مولفه زبان می‌سپارد و این زبان به دقت و وسواس، گزیده و پرداخت شده به اثر غنایی می‌بخشد که نمود آن را می‌توان در کوچک‌ترین واحد نگارش یعنی جمله، (ترکیب کلمات) مشاهده کرد.

اسماعیل خلج در این نمایش از شیوه بداهه و فاصله‌گذارانه بسیار استفاده می‌کند. این نکته به او کمک می‌کند تا بتواند هرچه بیشتر به دنیای ساخت گرایی نزدیک شود. این فاصله گذاری هم نشانه‌های اجرایی خود را از دو متنی بودن نمایش می‌گیرد. ما در “داستان های ناتمام”با دو متن کاملا مجزا رو به رو هستیم. اپیزود نخست و بخش چهارم اثر. در بخش اول پیرنگ داستان شکل می‌گیرد، دنیایی نمایشی که به رابطه یک زوج با محیط پیرامون می‌پردازد. در همین فصل نویسنده به سرعت شخصیت‌های خود را با استفاده از الگوهای آشنای نمایشی تعریف می‌کند. در همین بین هم زمینه‌های کشمکشی درام شکل می‌گیرد. پس از استقرار داستان، کارگردان سعی می‌کند متن دیگری را نیز برای نمایش خود تدارک ببیند و اینجاست که فاصله‌گذاری‌های اجرایی به او در تبیین این جهان کمک می‌کند. او به وقایعی اشاره می‌کند که در جهان بیرونی تماشاگر رخ داده است. مسائل مختلف سیاسی که این روزها شاهد بوده و به این ترتیب کارگردان، جهان درونی داستان خود را با جهان بیرون پیوند می‌زند و به همین ترتیب شخصیت پردازی خود را نیز کامل می‌کند.

با همه ی امتیازات و نقاط ضعف نمایشنامه “داستان های ناتمام” اسماعیل خلج اما در طراحی شکل اثر خود بر صحنه، خنثی و کم دقت عمل می کند.خلج همه ی تلاش خود را بر آن دارد که متن و نوشته ی خود را به گونه ای روایت کند که معانی و الگوهای جملات به تماشاگر از طریق زبان و گفتار منتقل شود.

به همین منظور وی خطوط و طراحی میزانسن های خود را به ساده ترین شکل ممکن خلق می کند.

بازی ها یکنواخت و کسل کننده جلوه می کنند و به همین ترتیب ریتم نمایش در بسیاری از لحظات درام کند و خسته کننده است.طراحی صحنه اثر در خدمت عمل نمایشی نیست و تنها رنگ و لعاب آن معرف منظر دیداری تئاتری است که در سالت چهار سو اجرا می شود.

ورود موسیقی به صحنه و پایان بندی های این عنصر در اجرا بدون کمترین وسواسی شکل می گیرد و تنها دربرگیرنده ی نقاط ضعف نمایش می شود.فضاهایی که تکمیل کردن آن با قطعات موسیقیایی هم تبدیل به گره ای کور شده و جلوه ی شنیداری نمایش را تحت تاثیر منفی لحظات درام قرار می دهد.