حرف روز

نویسنده
پریا سامان پور

نظام علیه فیلم مستند

آیینه عیب پوش سکندر نمی شود

 

 

گاهی حقیقت، عشق می آورد و گاه هم آن عشق، انگیزه ی کشف حقیقت می شود.  در این میان هر آیینه که این عشق از سر حق جویی با رنگ و بوی هنر جلا یابد، چون موهبتی در وجود، ریشه می دواند و با گشودن هر دریچه ای از واقعیت، شکوفه می دهد، جوانه می زند و می بالد.

تنیدن هنر و حقیقت راستین در دل یکدیگر است که زبانی می آفریند خاص. زبانی که می توان با آن به ادق معانی رسید و به نورش سویی به راه داد در این تاریکه معبر زندگی پر رمز و راز.

گرچه در حکومتهای خودکامه  و شدید تر از آن در حکومتهای ایدئولوژیک( که از روی بد قصه همنشینان امروز دنیای ما شده اند) ،  دانستن حقایقی که به خواسته ی حاکمیت با فکر و تصورات مردم فاصله دارد، دشوار است و  درک  درست دنیا و فضایی که به شکلی دیگر گونه برای جامعه به تصویر کشیده شده، بغرنج و گاه حتی محال جلوه می کند، با این وجود اما در روزهای تبدیل دنیای پهناور به دهکده ی جهانی، اذهان خلاق، راه جستجو در واقعیت جامعه را، چه در شکل سمبل و نماد و چه به صورت فیلم سازی مستند و ثبت تصاویر حقیقی می پویند.

وقتی عشق باشد، می توان غربت و حزن مردمی  که  ندای آزادی خواهی در گلویشان خشکیده، بغض و خشم سرزمینی  از اعتماد بر باد رفته، شیون مادران به عزای فرزند نشسته، “ سکوت سرشار از ناگفته ها” ی جوانان بی آرزو و…. را چون صحنه های به هم پیوسته ی فیلمی مستند، تماشا کرد و هرچه این عشق عمیق تر، تصویرها قوی تر و هر چه تصویرها قوی تر، حقیقت زاییده ی آن روشن تر. عشق و هنر که هر دو مولود حقیقت بوده اند، خود بهانه ی حق طلبی می شوند، ذهن تشنه ی دانستن را باران می شوند و غبار جهل و جعل را می زدایند.

با این اوصاف دلیل دشمنی استبداد با دوربین  “مهناز محمدی” و “مریم مجد”، روشن است، حکومتی هراسان از برملا شدن حقیقت و نفوذ تکاپوی حق گویی در تنه ی جامعه، با تصور محدود کردن این حرکت، این بار فرصت رفتن اثر به زیر تیغ سانسور را هم نمی دهد، بلکه کار را پیش از آنکه به ضرب و جرح برسد می کشد و بعد از آن حتی از حبس، هجوم شبانه و بازداشت این هنرمندان هم فروگذار نمی کند  ولی غافل است از آن که واقعیت آن چیزی نیست که بتوان آن را محدود کرد، چرا که ذاتش چون موج در حرکت و خروش است. رمز ماندگاری هنر نیز درهمین نکته نهفته است، برائت از انقطاع و عزلت در  کوه و دلی عظیم تر از عرش.  عشقی که با وجود تمام سنگینی اش در مسیر پوییدن  این راهِ  غرق در خطر، خود، مرهم زخمهای دوش هنرمندان است.

 

تا بداند که شب ما به چه سان می گذرد

غم عشقش ده وعشقش ده و بسیارش ده