جوامع مسلمان در چند دهه اخیر، همانطور که شاهد قرائتهای بنیادگرایانه از دین بوده، شاهد خوانشهای نواندیشانه از مذهب و سنت دینی نیز بوده است. قرائت نواندیشانه از دین مهمترین وظیفه خود را استخراج و پالایش منابع دینی دانسته و طی چندین دهه به باز خوانی مفاهیم دینی همت گمارده است. چنین جریانی طی چندین دهه، هم در ایران شکل گرفته و هم در کشورهای مسلمانی چون مراکش، تونس، مصر و لبنان. اما نواندیشی دینی در ایران و کشور های عرب از مسیرهای متفاوتی به غربالگری دین از خرافات و افزدونی هایی که طی گذر زمان و نیز از سوی جوامع متفاوت بر آن افزوده شده، عبور کرد. نواندیشان دینی وطنی از مسیر تطابق علم و دین، عمده کردن گرایشات سوسیالیستی مذهب، قداست زدایی از دین، زمینی کردن و عقلانی کردن دین، این مسیر را پیمودند. پدران نواندیش دینی که در ایران عمدتا شامل افراد تحصیل کرده و دانشگاه رفته ای بودند که اولا جامعه خود را یک جامعه دین باور میدانستند و از سوی دیگر، دین را آغشته با سنتهای متضاد با ذات دین می پنداشتند. لذا برای هر تغییری به ناچار مجبور به گلاویز شدن با سنتهایی بودند که رنگ و بوی دین به خود گرفته بود.
اما نواندیشان دینی در دیگر کشورهای مسلمان به مانند همتایان ایرانی خود که دارای گرایشات ملی گرایی، ضد استبدادی و ضد استعماری بودند، در مسیر غربالگری دینی، از نقد و بررسی احکام دینی در حوزه های مختلف شروع کردند و یکی از مواردی که جملگی بدان پرداختند احکام مربوط به زنان بود و نیز نقد شرایط اسفبار زنان در جوامع دیندار. آنها به تک تک احکام منبعث از دین در خصوص زنان با نگاه نقادانه و پرسشگرانه نگاه و تلاش کردند در خصوص آن موارد، نظرات صریح خود را مطرح کنند. نواندیشان عرب خود را در مواجهه رودرو با احکام دینی قرار دادند و از اظهار نظر و نگاه نقادانه به موضوعات و احکام مربوط به زنان، نه تنها دوری نکردند بلکه جسورانه بدان پرداختند. به عنوان مثال:
محمد عبده، شاگرد سید جمال الدین اسدآبادی در مصر، زمانی که سخن از توانایی عقل بشر در تفسیر کتاب خداوند به میان آورد، بلافاصله موضوع برابری زن و مرد را نیز به پیش کشید. او از ریاست زن، آموزش همگانی زنان، منع اختیار مطلق طلاق برای مردان و داشتن حق طلاق برای زنان و منع تعدد زوجات سخن گفت.
قاسم امین، شاگرد محمد عبده در دو کتاب “رهایی زن” و “زن جدید”، دلیل از بین رفتن حقوق زنان را در این عامل جستجو کرد که آدمی فطرتا به جز سخن زور، سخنی را محترم نمی شمارد و جز از راه ترس بازداشته نمی شود. زمانی که زن ضعیف تلقی می شود مرد نیز حق او را تضییع می کند و با او به صورت تحقیر آمیز رفتار می کند. در چنین وضعیتی مرد دانا و زن نادان، مرد عاقل و زن ابله می نماید.
قاسم امین بر این عقیده بود که میان وضعیت سیاسی یک جامعه و نظام خانوادگی آن، ارتباط مستقیم وجود دارد. وی در این خصوص بر این نظر بود: سرزمینی که زنان از آزادی فردی خود بهره مند هستند، مردان نیز از آزادی سیاسی بهره می برند.
امین در کتاب “زن جدید” که در سال ۱۹۰۰ میلادی منتشرکرد، اعلام نمود که در شریعت نصی در باره وجوب حجاب وجود ندارد. حجاب عادتی است که مسلمانان از برخی جوامع گرفته و آن را پسندیده و از آن تقلید و نیز مبالغه کرده اند.
امین در همین کتاب خطاب به مردم مصر می گوید: آنچه را درباره زن عقیده داریم، اروپایی ها نیزدر گذشته بر این عقیده بودند. او را ناقص العقل و ناقص دین می دانستند. باعث فتنه و ابزار شیطان می نامیدند، وی را صاحب موی بلند و عقل کوتاه می خواندند و…… اما همین که پرده نادانی از برابر چشم آنها افتاد، زن موضوع مطالعه و دقت دانشمندان گردید.
نظیره زین الدین، نویسنده لبنانی که آراء او متاثر ازمحمد عبده و قاسم امین بود، در سال ۱۹۲۸ کتاب “بی حجابی و حجاب” را منتشر کرد و در سال بعد کتاب “دختران و شیوخ” را نوشت. وی در کتاب “السفور و الحجاب” در خصوص حجاب زنان نوشت: اگربه مسئله حجاب از نظر پاسداشت حرمت زن نگریسته می شود، شرف از قلب انسان بر می خیزد و عفت، ادبی درنفس است و نه در تکه پارچه ای نازک که به صورت بسته می شود. در روستاهای و بادیه های جوامع مسلمان زنان بی حجاب هستند، در حالی که شرافت آنها از مسلمانان شهر نشین هوادار حجاب کمتر نیست.
نظیره در ادامه اضافه می کند که مردان با این پوشش می خواهند بندگی زنان را برای خود تداوم دهند و آنها را از تمام حقوق خود محروم کنند و خادم خود گردانند. وی تاکید نمود که حکم لزوم حجاب برای زن به منزله مجازات بدون گناه است.
طاهر حداد، نویسنده تونسی که یکی از چهره های ملی گرا، عدالت جو و استعمار ستیز تونس بود در کتاب “زن ما، در شریعت و اجتماع” که در سال ۱۹۳۰ منتشر کرد، نوشت: آنچه اسلام آورده متعلق به وضعیت جاهلیت است. از این رو احکامی که وضع کرده اقرار به آن وضعیت است. تا آن شرایط را تعدیل کند و با از بین رفتن شرایط زمانی ومکانی آن احکام نیز از بین می رود.
محمد الشحرور، نویسنده سوری در کتاب “الکتاب و القران، قرائه معاصر”، قوامیت مردان بر زنان را امری اقتصادی دانسته و افزوده با تغییر شرایط و از بین رفتن علت، معلول نیز تغییر می کند. وی مشارکت سیاسی زنان را حق آنان میداند و در این خصوص به داستان ملکه سبا استناد کرده است و زن و مرد را به شکل برابر دارای حق طلاق میداند.
حامد ابوزید، متفکر مصری دریکی از کتابهای خود بنام “دوائر الخوف” درخصوص وضعیت زنان بر این عقیده است: در حالی که امروزه جهان مشغول مسایلی بسیار فراتر از مقوله هایی همچون آموزش، اشتغال، تساوی زن و مرد و مسئولیت اجتماعی که او به عنوان موجود بشر، مستقل است. در زمانی که زنان همانند بودن با مردان را پشت سر گذاشته و می کوشند برای خود هویت مستقل از مردان و در عین حال مساوی با آن دست و پا کنند ما هنوز از صلاحیت او برای حق طلاق صحبت می کنیم. در حالی که زنان در تونس،اردن، یمن، سوریه ولبنان به قضاوت مشغولند، افکار عمومی مصر در اوایل نوزایش فکری است.
محمدعابد الجابری در کتاب “مردم سالاری و حقوق بشر” براین عقیده است که احکام با تغییر علل شان تغییر می کنند، نه با تغییر حکمتشان. نصوص، علل احکام را بیان نمی کنند بلکه آنها را فقیه با عقل خود و با اعتراف به اینکه استنباط او مبتنی بر گمان است و نه یقیین بدست می آورد. کارنامه نواندیشان دینی عرب پر است از این چهره ها. نواندیشانی که نابرابری زنان یکی از دغدغه های جدی زیست اجتماعی و سیاسی آنها بوده و است.
اما با نگاهی اجمالی و مقایسه ای به پرونده نواندیشان دینی در ایران ومقایسه آن با دیگر کشورهای مسلمان می بینیم که کارنامه نواندیشی دینی در ایران خالی از این اظهارنظرات و خالی از دغدغه نابرابری زنان با مردان است. نواندیشان دینی در ایران هرگز خود را به مواجهه جدی با احکام دینی درمورد زنان قرار ندادند و هر بار به نوعی خود را روانه کوچه ای دیگر کردند تا با پرسشهایی از این دست، در مواجهه رودرو قرار نگیرند. حتی در بسیاری از این موارد در خصوص موضوعاتی چون تعدد زوجات، ارث نابرابر زنان، قوامیت مردان بر زنان، و….. فقط به توجیه شرایط نزول آیات پرداختند وسخنی از ناکارآمدی این احکام در دنیای امروز به میان نیاوردند. آنها نه تنها خود را وارد چنین معرکه پر دردسری نکردند که با ایجاد فضای تک گویی مرد محورانه، راه را بر هر گونه خوانش زنانه از دین و احکام مربوط به زنان را بستند. البته ظهور چهره هایی چون زنده یاد هاله سحابی، زنده یاد فریده ماشینی، ژیلا شریعت پناهی و صدیقه وسمقی باعث بسی دلگرمی است، ولی صدای آنان، صدای بلندی نیست، این صدا نیازمند پژواک های بلندتر است و اینک که سالها ازغیبت زنان نواندیش دینی در عرصه نظر و پژوهشهای درون دینی می گذرد، در چنین شرایطی پس از سالها، مردان نواندیش به یاد زنانی می افتند که مسیری بس طولانی را هم گام با آنها پیموده و پیچهای تندی را دوشا دوش هم پشت سر گذاشته اند و به یکباره از خود سئوال می کنند: چرا حضور زنان نواندیش دینی اینچنین کمرنگ است؟