سوگند به روز رستاخیز و سوگند به وجدان ملامتگر (سوره قیامت – آیات 1 و 2)
در طول هفتههای گذشته، طیف وسیع و متنوعی از نخبگان ایرانی در یادداشتها، سخنرانیها و مصاحبههای خود مدعی شدهاند که نامزدی خاتمی در انتخابات ریاست جمهوری پیش رو به دلایل پرشمار به نفع جمهوری اسلامی، اصلاحات و توسعة سیاسی، اقتصادی و فرهنگی ایران است. نگارنده نیز پیش از این در جستاری مجزا به ذکر «چهل دلیل در ضرورت نامزدی خاتمی» پرداختهاست . مقالههای مذکور همه از پیامدهای نیکوی آمدن خاتمی و پیامدهای نامبارک نیامدنش برای «ایران و ایرانیان» سخن میگفتند و نشان میدادند که عقلانیت و اخلاق سیاسی اقتضا میکند خاتمی بیاید و دیگران نیز برای آمدن و پیروزی او بکوشند، هرچند نامزدی خاتمی به لحاظ شخصی به ضررش باشد. اما این یادداشت کوتاه میکوشد نشان دهد که حداقل به دو دلیل ساده، نیامدن خاتمی گذشته از اینکه به ضرر ایرانیان و ایران است، به ضرر خود او نیز هست و شخص خاتمی نیز با نیامدن دچار خسران میشود. به تعبیری دیگر، نامزدی خاتمی علاوه بر اینکه “برای ایرانیان و ایران و جمهوری اسلامی” بر گزینههای بدیل دارای ترجیح نسبی است، “برای خود خاتمی” هم بر گزینة نیامدن مرجح است.
بدون تردید نامزدی در انتخابات ریاست جمهوری و پیروزی در انتخابات و مدیریت اصلاحطلبانه و کلان ایران آسیبزده و پرمسأله کنونی برای فردی چون خاتمی با مخاطرات، دشواریها و درد و رنجهای اینجهانی فراوانی همراه است و کاندیداتوری او در شرایط کنونی اقدامی دیگرخواهانه و فداکارانه خواهد بود، گرچه هزینههای مذکور در ازای بزرگی کارهای نیکویی که میتواند صورت گیرد و پاداش آنجهانیاش ناچیز است. اما نیامدن خاتمی نیز به دلایل زیر در همین سرا به ضرر شخص او است. نیامدن خاتمی برای او پیامدهای مطلوب و نامطلوب متعددی دارد، اما به باور نگارنده دو پیامد زیر چنان نامطلوب است که شایستهاست مورد توجه ویژه قرار گیرند و در اتخاذ تصمیم خاتمی نقشی تعیینکننده ایفا کنند:
اول؛ ملامت شدن توسط دیگران: نتایج تلخ و پیامدهای نامبارک کوتاهمدت و بلندمدت نامزد نشدن خاتمی که در ادامه از پارهای از آنها یاد میشود موجب خواهد شد که او در کوتاهمدت و بلندمدت توسط دیگران به خاطر نیامدنش ملامت شود. اگر خاتمی نیاید، در کوتاهمدت تعداد نامزدهای اصلاحطلب و میانهرو افزایش مییابد؛ احتمال شکلگیری اجماع کامل میان اصلاحطلبان کاسته میشود؛ احتمال رد صلاحیت نامزدهای جدیتر و رأیآورتر اصلاحطلبان افزایش مییابد؛ انتخابات از حالت دوقطبی خارج میشود؛ میزان کمکهای انسانی و مالی به ستادهای انتخاباتی اصلاحطلبان کاهش مییابد؛ هزینههای این ستادها افزایش پیدا میکند؛ درصد کمتری از ایرانیان خاموش و بیتفاوت به پای صندوقهای رأی میروند؛ اصلاحطلبان از بهرهگیری از رأی ویژه شخص خاتمی محروم میشوند؛ امکان تخلفات انتخاباتی افزایش مییابد؛ احتمال شکست اصلاحطلبان و میانهروها در انتخابات به شدت بالا میرود و به احتمال بسیار زیاد احمدینژاد مجدداً رئیس جمهور ایران میشود؛ ایران از بهرهگیری از آخرین سالهای کاری مدیران نسل اول اصلاحطلبان و کابینههای هاشمی و خاتمی محروم میشود؛ احتمالاً تورم و مشکلات اقتصادی و غیراقتصادی ناشی از مدیریت غیرخردمندانه کشور افزایش مییابد؛ و در بلندمدت احتمالاً شکاف میان اصلاحطلبان پیشرو، میانهرو و کندرو بیشتر میشود و قدرت و انسجام جبهة اصلاحات کاهش مییابد؛ تقابلهای مذهبی-سکولار، سنتی-مدرن، و حامی نظام سیاسی– مخالف نظام سیاسی در جامعه افزایش مییابد؛ احتمال بازگشت مجدد اصلاحطلبان به قدرت در انتخاباتهای آتی کاهش پیدا میکند؛ احتمال برخورد نظامی با ایران و تهدیدات علیه تمامیت ارضی و یکپارچگی ایران افزایش مییابد؛ فقر و آسیبهای اجتماعی متراکم فعلی تشدید میشود؛ تحریمهای اقتصادی شدیدتر علیه ایران آسانتر تصویب و اعمال میشود؛ روند نزولی اعتبار ایران و ایرانی در جهان ادامه مییابد؛ مشکلات ذهنی موجود، یأس، سرخوردگی و خمودگی مزمن و فراگیر در میان نخبگان و عموم ایرانیان و بدنة اجتماعی حامی اصلاحطلبان و ناامیدی و مهاجرت مغزها افزایش مییابد؛ حوزههای نشر، مطبوعات، سینما، موسیقی و سایر هنرها بستهتر و کمرونقتر میشود؛ دینگریزی در اقشاری از جامعه افزایش مییابد و تداوم روندهای نامیمون اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی فعلی به تضعیف روزافزون اخلاق در جامعه میانجامد؛ پیشروی گروهی از نظامیان غیردموکرات در دولت ادامه مییابد؛ دستکاری نهاد انتخابات تداوم پیدا میکند؛ و خاتمی، اصلاحطلبان و تحولخواهان همچون سه سال گذشته در خارج از قدرت و در جامعة مدنی و حوزههای غیرسیاسی نیز مجال فعالیت مؤثر چندانی نخواهند داشت.
پیامدهای نامبارک و تلخ فوق موجب میشوند که بسیاری از نخبگان و غیرنخبگان ایرانی به حق یا ناحق خاتمی را ملامت کنند و تصمیم خاتمی مبنی بر نیامدن را عاملی تعیینکننده در تحقق اتفاقات و فرآیندهای نامطلوب فوق بدانند. اگر خاتمی نیاید، حامیان نامزدی او و حتی مخالفان فعلی نامزدیاش، او را ملامت خواهند کرد و خواهند گفت اگر او میآمد، «شاید» میشد از پارهای از اتفاقات و روندهای نامطلوبی که نام برده شد، جلوگیری کرد و در عوض انتظار تحقق اتفاقات و فرآیندهای مطلوب دیگری را داشت.
خاتمی به حق یا ناحق، چه بپسندیم و چه نه، در اذهان پارهای از همفکران و مخالفانش به فرصتسوزی متهم است. او احتمالاً در پاسخ به پارهای از اتهامات فرصتسوزی، سخنانی شنیدنی دارد اما قاعدتاً در پارهای موارد دیگر خود نیز میپذیرد که میتوانست با قاطعیت بیشتر از فرصتهای تکرارپذیر و تکرارناپذیری که ایجاد شد برای پیشبرد اهداف اصلاحی بهره بیشتری ببرد (فرصتهایی که بسیاری از آنها البته بدون او اساساً ایجاد نمیشد که سوزانده شود). اگر خاتمی بیاید، میتواند این بار با استفاده از تجربیات ارزشمند پیشین، از فرصتهایی که به دست میآید، بهره بیشتری ببرد و به مرور اتهام فرصتسوزی را از خود بزداید و وجههاش را ترمیم کند. اما اگر خاتمی نامزد نشود، در بلندمدت بسیاری از حامیان و مخالفان فعلی حضورش، همین نیامدن و نامزد نشدنش در انتخابات ریاست جمهوری دهم را با توجه به پیامدهای سهمگیناش به عنوان بزرگترین فرصتسوزی او خواهند شناخت و او را به خاطر آن ملامت خواهند کرد. مهمترین سرمایه خاتمی اعتبار و وجهه او است و متأسفانه چنین فرصتسوزی بزرگی برای او هزینه بالایی خواهد داشت.
حامیان نامزدی خاتمی، از رهبران احزاب میانهرو و اصلاحطلب گرفته تا سمپاتهای جوان جریان اصلاحی، از سعید حجاریان و موسوی خوئینیها و بهزاد نبوی و محسن میردامادی و عزتالله سحابی و ابراهیم یزدی گرفته تا محمود دعائی و محمدرضا عارف و محمدعلی نجفی و محمد عطریانفر و علیاکبر هاشمی رفسنجانی، از مصطفی ملکیان و داریوش آشوری گرفته تا آیتالله موسوی اردبیلی و بهاءالدین خرمشاهی، از تحکیمیهای سابقاً تحریمی گرفته تا فعالان جوان احزاب اصلاحطلب و ستادهای انتخاباتی اصلاحطلبان در انتخاباتهای گذشته، از نخبگان فرهنگی، هنری، دانشگاهی و روشنفکری گرفته تا اقشار محروم و آسیبپذیر؛ و از آنها که میکوشند احتمال نامزدی خاتمی را افزایش دهند گرفته تا آنها که امروز با شیطنتهای رسانهای و غیررسانهای در تلاشند تا احتمال حضور خاتمی را کاهش دهند، همه ممکن است فردای انتخابات و پس از هر رخداد نامطلوبی به خاتمی بگویند اگر میآمدی، “شاید” چنین نمیشد. این ملامتها فارق از اینکه چقدر موجه یا ناموجهاند، بدون تردید به زیان خاتمی هستند و کام او را تلخ و وجهه او را تخریب خواهند کرد و اجتناب و پیشگیری از آنها مقتضای عقلانیت سیاسی است. اگر خاتمی نیاید، متأسفانه در اذهان بسیاری از ایرانیان در آنچه پس از نیامدنش بر ایران و ایرانی میرود شریک دانسته میشود.
دوم؛ ملامت خود: اگر خاتمی نامزد نشود، فارق از ضربهای که از ملامت دیگران میخورد، از ملامت خود نیز در امان نخواهد بود. چنانکه مصطفی ملکیان نیز در دیدار با اعضای “پویش (کمپین) دعوت از خاتمی” به درستی تأکید کرد، از آنجا که خاتمی وجدان اخلاقی زندهای دارد، اگر فردا در انتخابات شرکت نکند، تا پایان عمر هر خسارت و آزار و آسیب و رنجی بر مردم وارد میشود، پیش خود خواهد گفت اگر آمده بودم، “شاید” مردم دچار این درد نمیشدند و همین “شاید” برای واجدان وجدان اخلاقی بیدار زجرآور است. به باور نگارنده، تحمل فشار و درد ناشی از این ملامت نفس از شکست در انتخابات یا بحرانهایی که در صورت پیروزی برای خاتمی میتواند ایجاد شود دشوارتر است.
اگر خاتمی نیاید، حتی اگر برای نیامدنش دلایل اندیشیدنی نیرومندی ارائه کند، به رنج “ملامت دیگران” و “ملامت خود” دچار میشود و اگر بیاید، زیر فشارهای تحملپذیرتر دیگری قرار میگیرد اما از فشار هولناک این دو ملامت میرهد و ایرانیان را از تحمل فشارهای اجتنابپذیر پرشماری میرهاند.
پانوشت
1- سخنگوی «پویش (کمپین) دعوت از خاتمی» (www.mowj.ir)
2 - برای مطالعه این جستار رجوع کنید به: http://www.mowj.ir/ShowNews.php?4460
منبع: کارگزاران