شوهرننه ها و تمدید مذاکرات

ابراهیم نبوی
ابراهیم نبوی

بدبختی این است که ده تا شوهر ننه داریم که یک به یک تصمیم می گیرند، ولی آن کسی که باید تصمیم بگیرد، تصمیم نمی گیرد. آش تصمیم گیری مملکت اینقدر شور است که اوباما هم دیشب در مصاحبه اش گفت که “تصمیم گیرنده در ایران روحانی نیست، بلکه خود خامنه ای است.“این حرف از یک دید درست است، اینکه اگر بناباشد تصمیمی گرفته شود، آن تصمیم را خامنه ای می گیرد، ولی مشکل این است که او هم تصمیم نمی گیرد. نه که نخواهد بگیرد، بلد نیست بگیرد.

به همین دلیل است که وقتی او تصمیم نمی گیرد، همین می شود که از صبح تا شب هر کسی که عشقش بکشد تصمیم می گیرد و آن را دادار دودور به اطلاع امت شهیدپرور می رساند. وزیر دفاع که فرموده “دولت از خطوط قرمز نظام عبور نخواهد کرد.” یعنی چی؟ مگر دست خودش است؟ مگر آدم می فهمد که کجا خط قرمز نظام است؟ صبح می بینی مرتضوی خط قرمز نظام است، عصر می بینی دستگیر شد، صبح می بینی مخالفت با خالد مشعل خط قرمز نظام است، عصر می بینی طرفداری از خالد مشعل جرم شده، صبح می بینی احمدی نژاد مقدس تر از خدا و امام زمان است، عصر می بینی دفاع از احمدی نژاد بای نحو کان، در حکم محاربه با امام زمان است. تکلیف که ندارد. اصلا خط قرمز چی؟ کشکم کجا بود؟ پشم نداریم، رفت اپیلاسیون.

بروجردی هم گفته که: “ایران لغو تدریجی تحریم ها را نمی پذیرد.” یعنی چی نمی پذیرد؟ فعلا که پذیرفته، بادامچیان، عضو شورای مرکزی حزب موتلفه هم نطق فرموده که: “یاران انقلاب هرگز اجازه سازش با آمریکا را نمی دهند.“، آن یکی مدیر مسئول روزنامه خراسان، از آن طرف می گوید: “رهبر قبل از روحانی به فکر مذاکره با آمریکا افتاد.” همچین می گوید انگار مسابقه و روکم کنی است. آقا هل نزن، همه اش مال خودته، رهبر انقلاب اول از همه به این فکر افتاد. قبول! شما بدم، بمیر و بدم.

ناتانیاهو، نخست وزیر اسرائیل گفته است: “به نتیجه نرسیدن نشست وین بهتر از یک توافق بد است.” حسین شریعتمداری رئیس دفتر حفاظت از منافع اسرائیل در کیهان هم گفته است: “دستیابی به توافق هسته ای ناممکن است.“، نقدی هم اکیدا نظریه پرت کرده که: “به جهنم که موافقت نمی کنند و تحریم می کنند.” فعلا مسئولان کشور دو سه دسته شده اند، عده ای که باید در مورد توافق با آمریکا تصمیم بگیرند که هیچ تصمیمی نمی گیرند، عده ای هم که این وضعیت هیچ ربطی به آنها ندارد که دارند از صبح تا شب هم تصمیم می گیرند، هم جلوی تصمیمات بقیه را می گیرند. فعلا ایران و آمریکا توافق کردند که توافق کردن را تا شش ماه دیگر کشششش بدهند، کاچی به از هیچی.

آخوندهای عربستان سعودی

آقا! شما یک پادشاه یا ولی فقیه یا امیر یا سلطان در طول تاریخ یک میلیارد ساله ایران نشان بدهید که خودش را جانشین خدا ندانسته باشد. از حکومت صفویه تا همین رضا شاه همه شان نماینده خداوند و در اغلب موارد جانشین امام زمان بودند. رضا شاه هم که خودش را نظرکرده امام رضا می دانست، محمدرضاشاه هم که خودش را سایه خدا می دانست و می گفت “سلطنت موهبتی است الهی که از سوی خداوند به من تفویض شده”. همیشه هم بالای همه دستوراتش می نوشت “با تائیدات خداوند متعال، ما پهلوی شاهنشاه آریامهر” خداوند خودش و پدرش را بیامرزد که اگر دو روز خوش هم این ملت داشت، بخاطر همان دو تا بود، ولی کلا داستان این است که هر کسی روی صندلی قدرت ایران می نشیند، انگار احساس می کند دوست پسر خداست. امام خمینی و خامنه ای هم که دیگه هچ. اینها که اصلا خدا را به عنوان یکی از اعضای بیت رهبری هم به رسمیت نمی شناسند. جنتی هم که خیالش از عزرائیل راحت شده فردا صلاحیت خدا را هم رد می کند.

البته مشکل فقط در ایران خودمان نیست، الآن نصف دیکتاتورهای آفریقا و خاورمیانه چنان با خدا صمیمی شدند که همدیگر را با اسم کوچک صدا می کنند، حالا یکی می گوید قادرجان، آن یکی می گوید خودی جون! یکی دیگر هم می گوید کمال و آن یکی می گوید جمال. این وسط حسین انصاریان گفته: “آخوندهای عربستان در مغز مردم فرو کرده اند که پادشاهان این کشور اولوالامر هستند.” انگار چیز عجیبی است. مگر حکومت در ایران به زور نمی خواهد توی کله مردم فرو کند که رهبر ایران جانشین خداوند در زمین است و حکومت ایران نماینده خداوند در ایران، عربستان هم یکی مثل ما. حالا آنها که در تمام تاریخ اعتقاد داشتند که هر حاکمی اولوالامر است، مردم ما چنین اعتقادی نداشتند، هر حکومتی یک نردبان برای رفتن به خانه خدا می گذارد. مال یکی آسانسور است، آن یکی با قلاب و بالا رفتن از دیوار، ولی آخرش را که ببینی، راههای مسیحی به رم ختم می شود و راههای مسلمانی به قم، البته فرق می کند آن را ادامه بدهی به کلوزیوم می رسی و به عشرت گده برلوسکونی و زیرزمین کلیساها و داوینچی کد، اما قم را ادامه بدهی به رودخانه بی آبی می رسی و کسانی که مانند زنبور در گوشت وزوز می کنند صیغه… صیغه… البته مثل این که فرقی نکرد.

 

بمیر، ولی گازم نگیر

یعنی واقعا اینها چه اعتماد به نفسی دارند که چنین انتظاراتی دارند؟ اصلا برای چی؟ آقای باقری بنابی نماینده بناب در مجلس گفته که : “در تشییع کدام یک از ما به اندازه مرتضی پاشایی شرکت خواهند کرد؟” و انتظار هم داشته که احتمالا سه چهار نفر از نمایندگان مجلس دستشان را ببرند بالا و بگویند “من، من، من” یعنی واقعا طرف چرا اینقدر متوقع است؟

خدا بیامرز مرحوم پاشایی یک صدای خوشی داشت که مردم موسیقی اش را می خریدند و با دل و جان گوش می کردند، کدام دیوانه ای است که بشیند و صدای نکره احمد خاتمی یا نعره های علم الهدی یا صدای مشکوک ممتد سعید قاسمی یا آلودگی صوتی احمد جنتی را گوش بدهد؟ یک ساعت گوش بدهی باید یک ماه قرص بخوری که درمان شوی. مرحوم پاشایی یک قیافه جذاب داشت، من زیاد توضیح نمی دهم، فقط می گویم احمد خاتمی، بقیه اش را خودتان در جریان باشید، مرحوم پاشایی یک ترانه می خواند مردم یا یاد عشق شان می افتادند، یا به فکر چیزهای باحال دیگر، الآن محسنی اژه ای سه دقیقه حرف بزند، ما فقط جسد و گاز گرفتگی و خین و خین ریزی و دراکولا و جن و پری و بزن بزن و قمه زنجیر تصور می کنیم.

از این گذشته، اصلا فرض کنیم جنتی دو هزار سال قبل شبیه جورج کلونی بوده و صداش هم مثل پاواروتی، حرف هایش هم مثل پائولوکوئیلو کلی طرفدار در میان کرسی جوادشناسی ادبیات داشته، همه اینها درست، در حالت عادی آدم عاشقش می شود، تا سن سی و پنج سالگی عاشقش هستیم، تا سن پنجاه سالگی دوستش داریم، تا سن شصت سالگی به او احترام می گذاریم، تا سن هفتاد سالگی هم تحملش می کنیم، تا سن هشتاد سالگی هم به زور یک کاری اش می کنیم، ولی وقتی طرف سه دور کیلومتر صفر کرده و نمی میرد، عشق هم داشته باشیم، بالاخره تبدیل به نفرت می شود. اصلا همین اسکارلت جوهانسون که من ارادت خاصی به او دارم، اگر بشود ۱۳۷ ساله و بخواهد مرا ماچ کند، چه باید بکنم؟

می گویند اول انقلاب یکی رفت پوستر فروشی، دید پوستر آیت الله خمینی ده تومان است و پوستر مسیح صد تومان، اعتراض کرد. پوستر فروش گفت “شما این امام خمینی رو به صلیب بکش، اگر قیمت پوسترش دویست تومن نشد” حالا حکایت ماست. شما قول بده این مسئولین محترم به جای هشتاد سال عمر هفتاد سال عمر کنند و حداقل سالی یکی شان لطف کنند جوانمرگ شوند، من خودم جعمیت می آورم برای مراسم شان اندازه مرتضی پاشایی.

یک سیاستمدار یا باید مثل جمهوری بعد از چهار سال برود کنار، اگر نمی رود کنار حداقل باید در شصت سالگی بمیرد، رئیس جمهوری که مثل قذافی یا مبارک یا صدام حسین سی چهل سال رئیس جمهور می ماند، آخرش سگ کش اش می کنند، یا تا آخر عمر نفرینش می کنند.