نمایش روز ♦ تئاتر ایران

نویسنده
جمشید کمالی

‎ ‎گذشته و امروز روی مرز کمدی‎ ‎

نویسنده و کارگردان: نصرالله قادری. طراح صحنه: فرشاد منظوفی‌نیا‌. موسیقی: مهرداد نصرتی. بازیگران: ‏محبوبه بیات، رضا مختاری، عزیز نقدی، جمشید صفری، زری اماد، عبدالرضا فریدزاده، بهرام تشکر، ‏زهره پرتوی، حسین شمس، حامد منافی، علی فرجام‌فر، وحید جباری، حسام منظور. ‏

‏ خلاصه داستان: “کوچه عاشقی” حکایت خیابان ایرانشهر است که در دل آن عمارت حاج ولی‌الله عدالت و ‏تنها ورثه‌اش عادله خانم بنا شده است. هفت تنان به بهانه عاشق شدن بر عادله در پی تصاحب عمارت هستند. ‏اما عادله دل در گرو عشق سیاوش سپرده و شرط گذاشته که هر کس توانست راز صندوقچه حاج ولی‌الله را ‏بگشاید به وصلت او درمی‌آید. به توطئه هفت تنان، سیاوش به قتل می‌رسد و عادله تنها می‌شود. ‏

نصرالله قادری سال گذشته دو نمایش کریستال تاور و من قاضی‌القضاتم که مرگ مرد مهر کردم به مهر را ‏روی صحنه برد که هریک ژانر جداگانه ای داشت. نمایش کوچه عاشقی نخستین تجربه جدی قادر در حوزه ‏تئاتر کمدی محسوب می شود. ژانری که تاکمون قادر سراغ آن نرفته بود و فضای عبوس عمومی کارهایش ‏مانع از این دریافت می شد که وی روزی تصمیم به انجام این کار بگیرد. ‏

کارگردان در نمایش کوچه عاشقی سراغ نماد ها و نشانه های ادبی و دراماتیک تئاتر ایران رفته و انها در ‏یک ساختار کمدی بیان می کند. این نشانه ها گهگاه کارکرد خود را از دست می دهند اما قادری که تاکنون ‏آثارش با واکنش های متفاوت اهالی نمایش رو به رو شده توانسته استفاده مناسبی از آنها انجام دهد. ‏

قادری در بیان داستان مورد نظر خود در کوچه عاشقی تعدادی تیپ آشنا برای مخاطب که از آنها خاطره ‏جممعی دارد را برگزیده و مبنای داستان خود را بر اساس آن بنا می نهد. این انتخاب به تماشاگر کمک می کند ‏تا چندان درگیری فکری با فضای اولیه نمایش نداشته و بلافاصله با شروع کار در فضا قرار بگیرد و نمایش ‏را دنبال کند. درواقع قادری نمایش خود را نه از روی صحنه که در ذهن تماشاگر آغاز می کند که این البته از ‏خصلت های نمایش های آئینی ایرانی است. تماشاگری که به دیدن یک کار سیاه بازی می رود بخشی از ‏تجربه خود را نیز وارد دنیای نمایش می کند و از همین روی کارگردان باید با علم به این مسئله عناصر و ‏ساختارهای متفاوت را کنار یکدیگر قرار دهد. ‏

قادری اما فراموش می کند که ایده استفاده از حافظه جمعی تماشاگرممکن است که زود کارکد خود را از دست ‏بدهد. با توجه به گسستی که ما سال ها در حوزه نمایش های ائینی میان مردم و تئاتر بوده این نسلی عناصر و ‏کارکردهای این گونه نمایش ها را از خاطر برده اند و از همین رو در برخی لحظات نیاز به یاد آوری هایی ‏هست که عدم پرداختن به انها می تواند موجبات فاصله پذیری تماشاگر و فضای نمایش را به دست اورد. این ‏نکته ای است که به نظر می رسد قادری آن را فراموش کرده است و از همین رو داستان نمایش کمی دیر ‏شروع شده و همین فضا را برای دقایق اولیه ملال آور می کند. ‏

kocheasheghi2.jpg

حاج حلبی(پیرمرد متحجر مذهبی)، لوطی اصغر(بازاری ریاکار)، شعبان خان(بزن بهادر بی‌مخ)، مهرداد ‏جان(هنرمند متجددنما)، اکبرخان تجدد(صوفی متظاهر)، اشک اول(وکیل مترقی نما)، موسیو(خارجی و ‏بیگانه فرصت طلب)، سیاوش(جوان عاشق ایرانی) و… تیپ‌هایی هستند که داستان کوچه عاشقی این امکان را ‏به تماشاگر می دهند تا بتواند فضاهای مختلف اجتماعی نهفته در بطن کار را تجربه کند. ‏

قادری در بطن داستان خود سراغ اسطوره های سیاوش و فریدون می رود و اینجا دوباره حافظه تماشاگر خود ‏را به یاری می گیرد. او می خوهد از مزرگ شهادت گونه سیاوش و عدالت خواهی فریدون استفاده کند تا آنها ‏را با فضای امروزین داستانش گره بزند. او سریع از تماشاگر می خواهد که این شخصیت های اسطوره ای را ‏به تاریخ امروز گره بزند تا بتواند هدف خود را در این میان مورد استفاده قرار دهد. از سوی دیگر فضای ‏کمیک نیز نمایش را به سمتی می برد که ما شاهد یک سوگ مضحکه باشیم. یعنی کار به نوعی در دل خود بر ‏عدم تناسب میان این شخصیت های اسطوره ای و جامعه امروز نیز تاکید می کند. همین مسئله البته کار را در ‏نقاطی با ابهام و تناقض نیز رو به رو می کند. یعنی در برخی صحنه ها قادری به اندازه ای درگیر فضاهای ‏کمدی می شود که همنشینی تاریخی قهرمانانش را فراموش می کند و از سوی دیگرمی دان پرداختن سطحی ‏به این اسطوره ها در نمایش نیز می تواند کارکردی معکوسی داشته باشد. ‏

پیرنگ و الگوی رفتاری روایی داستان کوچه عاشقی اگرچه متعهد به نمایش های شادی آور ایرانی است اما ‏در عمل بیان پیچ و خم ها و تعلیق هایی که در آن نهفته قرابت هایی را با نمایش های غربی پیدا می کند. ‏نمایش کوچه عاشقی با توجه با نمایش هایی که تاکنون از قادری دیده ایم می تواند نقطه عطفی در کارنامه او ‏باشد. ‏