بن بست از این بدتر؟

نوشابه امیری
نوشابه امیری

مدت ها پیش وقتی به هزار زبان می گفتیم و می گفتند آنکه از بقیه به «آقا» نزدیک ترست،عاقبت همان مار آستین می شود، گوش شنوایی نبود. نباید هم می بود،همچنان که هنوز هم نیست، که «آقا» و« مار»، سر و ته یک کرباس اند؛با این تفاوت که این کرباس دیگر چنان پوسیده که حتی روح الله حسینیان ـ که خودش گفته «قاتل» است ـ را نیز به بستر بیماری انداخته بعد از صحنه دیروز مجلس اسلامی؛ صحنه ای که مردابی را پیش رو گذاشت که مدت هاست در لایه های گوناگونش،فساد و جنگ قدرت می جوشد اما به هزار ترفند، بالا آمدن حباب هایش را مانع شده اند. صحنه ای که نشان می دهد آدم هایی،همگی در حد و اندازه سعید مرتضوی، شب و روزشان به هیچ نمی گذرد جز جمع آوری سند، ضبط نوار،آماده سازی پرونده های سیاه، توطئه…  و همه و همه زیر سایه رهبری که قرارست حضورش،مانع رسیدن نظام جمهوری اسلامی به«بن بست»باشد!بن بست از این بدتر؟!

نمی دانم ـ تنها می توانم حدس بزنم ـ دیروز علی لاریجانی و محمود احمدی نژاد و باقی این لشگر شکست خورده، با چه حال و احوالی به دخمه ها پناه بردند و چه ترفندهای دیگری برای حذف رقیب در ذهن خویش بازخوانی کردند، اما این را می دانم که چهره هایی چنین آبرو باخته، دیگر در جمع خودی هایشان نیز مشروعیت عرض و اندام ندارند؛همان طور حکومتی که پایه های اصلی اش اینان هستند؛حکومتی که مشروعیت و قدرت و همزبانی و همدلی از آن رخت بربسته و از زخم هایش تنها نفرت و خون بیرون می زند و عفونتش عمیق تر می شود.

تصور کنیم ساکنان خانه ای را که سالهاست بر سر و کله هم می زنند و بالا و پایین هم می گویند. همسایگان هم صدای آنان از پس دیوارها شنیده و به هر دلیل ـ از جمله به دلیل قلدری این خانواده ـ به روی خویش نیاورده اند. هر بار هم که دعوایشان زیادی بالا گرفته، آتشی به خانه همسایه ای افکنده و دیوار کوتاهی ویران کرده اند که «ما برادریم»و شما “دشمن”. تا روزی که دعوا از خانه بیرون زده و اینان در میانه محله، به جان هم افتاده اند. هم ایرادات آشکار باز گفته اند و هم عیب های نهان. در حضور اهل محل، به ضرب کشت، یکدیگر را زده و پرده دری کرده اند. مردمان، ضعف آنها بدیده و آیین شان بشناخته اند. آخر سر هم زخمی و خونین، با یقه چاک، بر کف خیابان افتاده یا به دخمه ای بازگشته اند. اینان به قاعده، دیگر فردا که از خانه بیرون بیایند، هم خود می دانند و هم تماشاگران شان که دیگر حنای شان، پیش هیچ کس رنگی ندارد؛نه فقط پیش چشمان ناظر مردمان که نزد خود و وابستگان شان. حالا بگذار باز هم باد در غبغب اندازندو درشتی کنند و بهانه بیاورند و توجیه کنند و دروغ ببافند ولاف با هم بودن بزنند. اصل این است که هیبت شان فرو ریخته.

همان حکایت دیروز مجلس و میلیون ها شنونده ای که دیدند ایران ما در دست چه کسانی ست؛دیدند ماجرای “بگم بگم” های احمدی نژادی و نوارسازی های مرتضوی ها، چیست؛دیدند گر حکم شود که مست گیرند، ساکنان خانه این حکومت، هر آنکه هست گیرند. حالا بگذار باز کیهان پرونده ای بسازد برای مردمان آن سرزمین؛ همانان که

 بدخواهانی می نامدشان که در پی انتقام بودند! غافل از آنکه پرونده اصلی آنجاست که رویش به حکم تاریخ نوشته شده: “بن بست”.