خاتمی؛ مصدق یا فاطمی؟

مرتضی کاظمیان
مرتضی کاظمیان

محتمل، این آخرین مطلبی است که پیش از اعلام نظر نهایی سید محمد خاتمی، در مورد حضور یا عدم ‏حضورش در انتخابات ریاست‌جمهوری آتی، خواهم نگاشت. مخاطب این نوشتار هم شخص آقای خاتمی و ‏حامیان حضور ایشان است، و هم آنهایی که به دیده‌ی تردید و نقد، منتظر اعلام نظر او، و ای بسا مشتاق ‏شنیدن خبر «نامزد نشدن خاتمی»، هستند.‏

همه‌ی اخبار و شواهد نشان‌دهنده‌ی آن است که آقای خاتمی باید همین امروز و فردا، نظر نهایی خود را برای ‏نامزدی در انتخابات88 اعلام نماید. مستقل از وجوه شخصی تردیدهای ایشان (مانند آنچه که محمد عطریانفر ‏در مصاحبه‌اش با اعتمادملی شنبه 12بهمن ابراز کرده، و از مخالفت شدید نزدیکان و خانواده‌ی ایشان با ‏حضور مجدد در رقابتی دیگر، خبر داده است)؛ دو شرط اعلام شده از آقای خاتمی، همچنان مهم‌ترین عناصر ‏در اتخاذ تصمیم نهایی ایشان است.‏

شرط نخست، توافق با مردم بر سر خواسته‌ها و برنامه‌ها و اصلاحات، است؛ که فردا گروهی بر او خرده ‏نگیرند که کوتاه آمده، یا آهسته رفته، یا مماشات کرده، یا محافظه‌کاری می‌کند و…‏

شواهد متعدد و گسترده‌ای وجود دارد که لایه‌های گوناگون اجتماعی هوادار اصلاحات و آقای خاتمی و ‏دیدگاه‌هایش، به حوزه‌ی تعلق مشترکی رسیده‌اند. مخالفان و منتقدان تند حضور خاتمی نیز البته حق دارند که ‏در پی نامزدی دیگر روند یا در انتخابات شرکت نکنند.‏

شرط دوم خاتمی، امکان پیشبرد برنامه‌ها و وعده‌هایش در ساخت قدرت بود. آشکار است که او در این مدت، ‏کدهای متعدد و مهمی برای ارزیابی نهایی گرد آورده است؛ دیدار با رهبری نظام سیاسی، البته واجد آخرین ‏‏«پیام»ها بوده است.‏

آشکار است که خاتمی، و تیم همراه و مردم علاقمند به او و دیدگاه‌های اصلاحی و برنامه‌هایش، راه آسانی در ‏پیش نخواهند داشت؛ اما مگر تاریخ اصلاحات در ایران، برکنار از این سختی‌ها و چالش‌ها و هزینه‌ها بوده ‏است؟

از قائم مقام فراهانی تا میرزا تقی‌خان امیرکبیر، و از دکتر محمد مصدق تا مهندس مهدی بازرگان، ‏شاخص‌ترین چهره‌های اصلاح‌طلب در تاریخ تحولات اجتماعی-سیاسی معاصر ایران، پیوسته در چالش با دو ‏نیروی مخالف و منتقد داخلی بوده‌اند: مقاومت و کارشکنی سودجویان و برخورداران از قدرت در برابر ‏اصلاحات؛ و حرکت‌های فراتر از جغرافیای زمان و مکان، و شعارها و خواسته‌های سنگین‌تر از توان ‏جامعه.‏

آنچه شخصیت‌های سیاسی پیش گفته را در تاریخ سیاسی ایران، ماندگار می‌سازد، از یک‌سو به عزم و اراده‌ی ‏آنان در پی‌گیری اصلاحات مربوط است، و از سوی دیگر، به کنش واقع‌بینانه و توام با تحلیل عمیق و ‏همه‌جانبه از مولفه‌ها و نیروهای موثر در ساخت قدرت، پتانسیل‌های جامعه، و وضع ایران در مناسبات ‏بین‌المللی.‏

اینان (قائم مقام، امیرکبیر، مصدق و بازرگان) نیروهایی آزادی‌خواه، دموکراسی‌طلب بودند که آرزوی ‏پیشرفت و ترقی ایران و رفاه ایرانیان را در سر داشتند. با چنین آمالی، پا در زمین سخت و سرد و خشن و ‏بی‌روح سیاست نهادند، و کوشیدند به سهم خود و به قدر توان خویش، گامی فراپیش نهند. آن بزرگان، البته از ‏خیال‌پردازی‌ها و شور جوانان، در فاصله‌ای محسوس بودند؛ می‌دانستند که «ره صد ساله» را «یک شبه» ‏نمی‌توان پیمود. چنین است که پیرمرد آزاده (مصدق)  شور و خروش و آتشین‌مزاجی صادقانه و ‏میهن‌دوستانه‌ی شهید راه وطن (دکتر سید حسین فاطمی) را صبورانه تحمل می‌کند. مصدق برنامه‌های محدود ‏و مشخص خود را به‌گونه‌ای زیربنایی تعقیب می‌کند (ملی کردن نفت، و برگزاری انتخابات آزاد و سالم) و در ‏کنار آنها، شوراها را بسط می‌دهد، تولید و صنعت و کار را نهادینه می‌سازد، اصلاحات اجتماعی و فرهنگی ‏را تعقیب می‌کند و … و می‌کوشد ذیل نظام سلطنتی و مشروطه، قدرت را تا حد امکان، «مشروط و پاسخگو» ‏سازد.‏

در میزان و عمق پایبندی و وفاداری دکتر مصدق به آرمان‌هایش، به سختی می‌توان تردیدی روا داشت؛ او ‏اصلاح‌طلبی رادیکال و اصول‌گرا -به معنای دقیق کلمه- بود؛ اما اصلاحات را در چهارچوب نظام سیاسی و ‏در حجم و ابعاد واقعیت‌های جاری آن، پی‌می‌جست.‏

آن بخش از مخالفان و منتقدان خاتمی که او را در قامت «دکتر فاطمی» می‌خواهند و می‌جویند، یا ‏نامزد/نامزدهایی دیگر را با کاراکتری «فاطمی»وار می‌پسندند، بد نیست که نیم‌نگاهی نیز به جامعه بیافکنند؛ ‏و یاد آورند که پس از توقیف فله‌ای مطبوعات در بهار 79 و در اوج شور و نشاط اصلاحات، واکنش جامعه ‏چه کیفیت و خروجی در بر داشت… ‏

‏«سوزن»ی به خود و «جوالدوز»ی به دیگران… انصاف می‌باید.‏

جای خرسندی است که تجربه‌ی چهار سال مدیریت محمود احمدی‌نژاد و یارانش (از هاشمی‌ثمره تا کردان، و ‏از محصولی تا علی‌آبادی) لایه‌های گوناگون جامعه را تا حد زیادی، «واقع‌بین» کرده و توقعات آنان را از ‏اصلاحات، «زمینی‌تر» ساخته است. نگارنده بر این باور است که اینک بیش از پیش، الگوی سیاست‌ورزی ‏مصدقی - و نه فاطمی‌ای- مورد توجه کنشگران سیاسی و مدنی قرار گرفته است.‏

شخص آقای خاتمی باید مستظهر به این رویکردِ غالب شده و گسترش یافته، با حداکثر اعتماد به‌نفس و ‏اطمینان خاطر، و متوکلانه و مومنانه، پای در راه سخت نهد. ملت ایران، این «جانبازی» و «ایثار» را از یاد ‏نخواهد برد؛ شک نیست که خاتمی به عرصه‌ی دشوار و پرهزینه‌ای وارد خواهد شد؛ اما آیا گریزی از آن ‏هست؟ خوانندگان این یادداشت را به گفتار پرمغز استاد مصطفی ملکیان ارجاع می‌دهم؛ تکلیفی اخلاقی بر ‏دوش جان «خاتمی» و تمامی اصلاح‌طلبان و روشنفکران و نخبگان متعهد و مسئول این دیار، بار شده است؛ ‏پرسشی که شرایط ناگوار ایران امروز وچشمان منتظر و ملتهب اکثریت مردم ایران، هر پاسخی جز «آری» ‏و حضور فعال و فوری را، پس می‌زند. این «آری» البته به معنای قبول مسئولیت و آمادگی برای پرداخت ‏هزینه‌های نه‌چندان اندک است؛ برای خاتمی و تمامی جبهه اصلاحات. و مگر دموکراتیزاسیون بدون صرف ‏هزینه، میسر و ممکن است؟ ‏

البته، کنش عقلانی حکم می‌کند که «واقع‌بینانه» و با محاسبه‌ی «هزینه- فایده» راهی مسیر شد؛ و البته از ‏همین زاویه است که راهبرد مصدق بر کنش فاطمی، ترجیح داده می‌شود.  خاتمی را نیز به تعقیب راه ‏اصلاح‌طلبان بزرگ تاریخ ایران فرامی‌خوانیم و در همان کادر «تعریف» می‌کنیم.‏
‏  ‏
‏    ‏