سینمای جهان/ فیلم روز – محمود واعظی: فرانک میلر را در ایران به اقتباسهای سینمایی از دو مجموعه رمانهای گرافیکاش میشناسند: “300“ها که بهنسبت منفور هستند بهخاطر چهره عجیب و غریبی که از ایرانیها نشان دادهاند و “شهر گناه” که حداقل اولین نسخه سینماییاش، بازخورد مثبتی در بین مخاطب ایرانی داشت: فیلمی تیره، غمگین و لبریز از صحنههای خشن، هرچند در داستانی درخشان و فراتر از آن، در مدل تصویرپردازی و ارائه سینماییاش.
“شهر گناه“، در ۲۰۰۵ میلادی عرضه شد. هم قسمت اول و هم قسمت دوم را میلر با همکاری روبرت رودریگوئز کارگردانی کرده است. قسمت اول فیلمی موفق بود با فروشی ۱۵۸ میلیون دلاری برای یک فیلم ۴۰ میلیون دلاری. هرچند فاصلهای طولانی تا سال ۲۰۱۴، زمانی که در ماه آگوست امسال قسمت دوم فیلم به سینماها راه یافت، باعث شد تا مخاطب فیلم، اثر را بهدست فراموشی بسپارد.
۱۰ روز بعد از شروع اکران نسخه ۷۰ میلیون دلاری “شهر گناه: بانویی که برایش کشته شوی“، در امریکای شمالی فیلم فقط نزدیک به ۹ میلیون دلار فروش داشته است. به قول یکی از تهیهکنندههای فیلم، “مثل چالش ریختن یک سطل آب سرد بر سر آدم است فقط هیچ سود و فایدهای همراهاش نیست.”
ولی این فروش اندک، چیزی از کیفیت اثر کم نمیکند. داستان فیلم، همانند نسخه نخست، درخشان است و تماشاگر را درگیر خود میکند. همانند اولین نسخه، خشونت فیلم بیاندازه بالاست و در برخی صحنهها، شباهت به “بیل را بکش” اثر کوئنتین تارانتینو پیدا میکند. همانند اولین نسخه هم سیاهی و تباهی بر فیلم سایه افکنده است و همچنین، مجدد مانند اولین نسخه فیلم، مانند یک رمان گرافیکی ساخته شده است.
مثلِ یک رمان گرافیکی
فضاسازی “شهر گناه” همانند ورق زدن یک رمان گرافیکی است: صحنههایی که انگار سراپا نقاشی شدهاند و از دل آنها شخصیتهای داستانی خودی نشان میدهند. انسانهایی واقعی در دل یک دنیای رویایی. این ایده اصلی کار است که هر دو فیلم را متمایز از هر اثر سینمایی دیگر ساخته است.
درحقیقت، فیلمهای گوناگونی بر اساس رمانهای گرافیکی ساخته میشوند – اکثر آنها هم توسط کمپانی ماروِل عرضه میشوند – ولی هیچکدام تاکنون نتوانستهاند این چنین وفادار به جنبههای تکنیکی مرتبط به تصویرهای رمان اولیه خود، وفادار باقی بمانند.
روایت داستانی هم مانند یک رمان گرافیکی است: به جزئیات فقط یک فریم تصویر کفایت میکند و وارد دیگر جزئیات نمیشود. درحقیقت تماشای “شهر گناه” مانند این است قطعهای تصویرهای یک پازل را جلویت ریخته باشند و یک به یک، تصویرها در قاب خودشان قرار بگیرند و بتدریج متوجه بشوی ماجرا از چه قرار است و درنهایت راضی از تصویر نهایی، از تماشای فیلم بلند بشوی.
آدمهای یک شهر
“شهر گناه” نام یک شهر است. شهری با برجهای بلند، محلههایی مخوف و آدمهایی خشن. در ظاهر سناتور و پلیس و مقامات شهری دارد، ولی خود آنها فاسدترین آدمهای شهر هستند. هر دو قسمت فیلم، داستانهای آدمهای این شهر است. هر کدام در روزهای زندگی خود، به دیگری میرسند و به داستان شکل میدهند.
درحقیقت، “شهر گناه”، از تکههای روایتی مختلفی شکل میگیرد که در کنار همدیگر، ساختاری یکپارچه پیدا میکنند. در فیلم دوم، بخشی از این روایتها، وابسته به آن چیزی است در قسمت نخست داستان گذشته است، مشخصتر از همه دختری که از مرگ پدر خود داغدار است و تقریباً روانی است، او به دنبال انتقام است.
فیلم دوم، پنج پرده داستانی دارد: فقط یک شنبه شب معمولی دیگر، یک شب بد طولانی (قسمت اول)، بانویی که برایش کشته شوی، یک شب بد طولانی (قسمت دوم) و آخرین رقصِ نانسی. هرکدام از این روایتها، راوی و شرح داستانی خودشان را دارند اما تمامی آنها به همدیگر درنهایت مرتبط میشوند.
تمامی شخصیتهای داستانی درنهایت در یک کاباره به همدیگر میرسند. داستانهای آنها بعضاً جدا از هم دنبال میشود ولی درنهایت به شکلی به همدیگر گره میخورند و تبدیل به یک خط روایت داستانی میشوند. خط روایتی که در آن داستان یک شهر دنبال میشود و آدمهایش.
شهر، شباهت گستردهای با لس آنجلس دارد، هم برجها و هم ویلاها و هم ساختارهای خیابانهایش. هرچند کارگردانها سعی نمیکنند خود را محدود به یک ساختار شهری بکنند و درنهایت این شهر، میتواند هرکجایی در امریکای شمالی باشد. فساد آدمهایش هم میتواند در هر کجایی دیده شود و خشونتی که در فیلم دیده میشود، چندان دور از داستانهای خبری شبکههای امریکایی نیست.
خشونت بیحد و مرز
آدمهای “شهر گناه…” از مرزی گذشتهاند که بخواهند مراقب خودشان باشند. آب از سرشان گذشته است، چیزی برای از دست دادن ندارند، همراه غریزه خود میشوند و به این روایت نوآرِ مدرن، شکل میدهند. تمامی آنها درگیر ماجراهای گذشته هستند، ماجراهایی که دست از سر آنها بر نمیدارد.
نمیدانند هم باید با خودشان چه کنند. دست به گریبان این زندگی هستند و به شکلهای مختلف، در رقصهای جنونآمیز، در نوشیدن دیوانهوار، در خشونت و در قتل، این احساس درماندگی را سعی میکنند به نتیجهای برسانند. تلاش برای بازگویی هر بخش از داستان فیلم، مانند تلاش برای بیان احساسهای درهم گسیخته انسانهایی ناتوان، ولی مسلح به ابزارهای مختلف است.
مانند زنی که از جنسیت خودش برای رسیدن به هدفهای مخوف زندگیاش استفاده میکنی. مردی که درمانده گذشته است و برای آرامش گذشته، میتواند هرکاری بکند. دختری که درماندگی خودش از درگذشت پدر را در رقصهایی جنونآمیز رها میکند به امید انتقام. مرد مسنی که در فراموشی مطلق است و تفریحاش کشتن است و نوشیدن و کتککاری. زنانی که محلهای را در تسلط خود دارند و سعی میکنند با هر وسیله ممکن، قلمرو خودشان را امن نگه دارند و زنده بمانند و…
فیلم درنهایت بازخوردی متنوع داشته است: بسیاری آن را بیاندازه دوست داشتهاند و بسیاری هم مشکل جدی با اثر دارند. مخصوصاً با خشونت و سیاهی فیلم – بهراستی هم تماشای صحنه شکنجه داخل ماشینِ سناتور، راحت نیست. مخصوصاً که بعد میفهمی پسر خودش را آگاهانه شکنجه میکند.
با تمامی اینها، “شهر گناه…” اثری است در نوع خودش بینظیر. سبک ساخت و ارائه فیلم، آن را از همین ابتدا تبدیل به یک کلاسیک مدرن سینمایی کرده است، هرچند باید منتظر ماند و دید در آینده چه نظری در مورد فیلم خواهند داشت، ولی تنها رقیب کنونی آن در این ساختار، فقط قسمت نخست همین مجموعه است. هرچند با این فروش ضعیف، احتمال کمی وجود دارد قسمتهای بعدی فیلم ساخته شوند.
ولی “شهر گناه…” شهری است که در خاطره میماند. اگر دوستار یک اثر پلیسی / جنایی هستید، قطعاً سراغ این فیلم بروید. اطلاعات بیشتر را هم میتوانید از وبسایت رسمی فیلم کسب کنید.