مولا کاخ سبز داشت

ابراهیم نبوی
ابراهیم نبوی

واقعا از همه دوستان عذر می خواهم، مجبور شدم برای شنیدن موسیقی اصیل ایرانی که توسط شجریان اجرا می شود، به پاریس بیایم. و احتمالا قرار است یکی از داستان نویسان بزرگ کشور یعنی عباس معروفی و یکی از مهم ترین فیلمسازانی که درباره مسائل ایران فیلم می سازد، یعنی محسن مخملباف را در پاریس ببینم، بعدا احتمال دارد  برای دیدن بزرگترین روزنامه نگار معاصر ایران، یعنی مسعود بهنود سری به لندن بزنم و اگر فرصت شد در هنگام بازگشت در کلن ابتهاج( سایه) یکی از بزرگترین شاعران ایرانی را ببینم. البته بعید هم نیست که در ایتالیا سری به یوسفی اشکوری بزنم تا با آخرین تحولات جریان فکری ملی مذهبی کشور آشنا شوم. اصولا منظورم این بود که چون در این یکی دو روز، یعنی امروز و فردا در سفر اروپایی برای دیدن هموطنان بسر می برم، ممکن است مطلب ننویسم و یکی دو روز تاخیر در کارم داشته باشم.

 

راستش را بخواهید بعد از روز قدس که فعلا حریف به زمین افتاده و دارد نفس نفس می زند و هوا می گیرد و فعلا مجلس و دولت و محافظه کاران دائم با حوله خیس دارند بادش می زنند، و با اماله دارند بودجه اختصاصی در او استعمال می کنند و از طرف دیگر برادران حزب الله که روز قدس حسابی حال شان جا آمد نیاز به هواخوری دارند و صدا و سیما هم که خفقان مرگ گرفته، احتیاج به سکوت دارد، گفتم ما هم حداقل یکی دو روز ساکت باشیم و توی سر این شکست خورده های بدبخت نزنیم. چه حالگیری دارد که آدم دو سه روز و دو سه ماه و سه چهار سال در مسابقات پرتاب ذرت جایزه اول بیاورد که ما اکثریت داریم، ملت ایران مشت محکم می زنند، مردم ایران چنین و چنان می کنند و یک باره در روز قدس، رئیس جمهور یک متر جا پیدا نکند که در آنجا یک مصاحبه بدون مزاحم بکند و دائما صدای “ دروغگو دروغگو شصت و سه درصدت کو” در اقصی نقاط میکروفون به گوش برسد.

 

یک علت دیگر این که واقعا امروز مطلبی نمی خواهم بنویسم بخاطر این شعر علیرضا قزوه است که یک بار با او همسفر شدم به عتبات عالیات و دیروز یک شعر از او خواندم که اگر نخوانیدش نصفه دوم عمرتان بر فناست، و این حتی از نصفه اول عمر هم بدتر است،

خلیفه نیستی/ سلطان هم/ فقط امام اول مظلومانی/ و جای پنج سال/ می‌شد که پنجاه سال حاکم باشی/….. می‌شد هر سال/ به هند و پارس/ به چین و ماچین دعوت شد/ سلطان روم/ به افتخار حضورت برپا کند/ چیزی شبیه همین ضیافت‌های شام/ در تالارهای آینه و مرمر/ و پشت درهای بسته/ می‌شد حسین و حسن را با خود همراه کرد/ یکی مشاور اعظم/ یکی وزیر خزانه‌داری کل/ می‌شد کاری کرد/ که جعده هم مشاورت امور بانوان را عهده‌دار باشد/  یا کاره‌ای که زهر نریزد…. یا نه/ حکومت ایران هم می‌شد که سهم حسن باشد/ حکومت عراق، سهم حسین/ حتی عقیل را می‌شد سه چهار سالی/ با حقوق ارزی آن روز/ به اندلس فرستاد/ می‌شد محمد حنفیه/ سفیر سازمان ملل باشد/ مانند این پسرخاله‌ها/ که تا هنوز و تا همیشه سفیرند!

می‌شد کنار رود فرات/ کاخی سبز ساخت/ برای تابستان‌ها/ سری به بغداد زد/ بر بالای کوه ابوقبیس/ کاخی سپید داشت/ چیزی شبیه کاخ سعدآباد/ شبیه کاخ ملک فهد/ کاخی بلندتر از خانه‌ خدا… می‌شد که بعد خود/ به فکر پادشاهی فرزندان بود/ مثل همین ملک حسین و ملک حسن/ مثل همین حیدر علی‌اف/ و اف بر این دنیا… / می‌شد که امام علی بود و/ با تمام جهان ارتباط داشت/ مثل همین امام علی رحمانف/ می‌شد با خانم رایس دست داد/ می‌شد انبان خویش را پر کرد/ از شیر مرغ و جان آدمیزاد/ از وعده و وعید….. و افطاری داد از بیت‌المال/ و جامه‌های اطلس و ابریشم پوشید…. جشنی بگیر/ بگو که شاعران قصیده بخوانند/ شب را زود بخواب/ که کاترینا و سونامی در راه است….. برای کندن چاه / به بردگان سیاه فرمان بده/ به شرکت‌های چند ملیتی/ برای بردن نان فرصت نیست/ این را به سازمان غله و نان بسپار!…. این وقت شب/ نشسته‌ای و به من لبخند می‌زنی/ می‌دانم / این‌گونه شعرها خوب نیستند/ اما مولای من!/ آن کفش‌های وصله‌دار هم / مناسب پای حضرت حاکم نیست!

حالا این شعر را خواندید، مطمئنا برای مزاج تان خوب است. نباشد هم طوری نیست، فقط در وسط بعضی لوس بازی های جوجه شاعرهای تازه غنی سازی شده، همین که آدم چهار تا هنرمند و شاعر می بیند که هنوز مولای شان ویلا ندارد و هنوز زیر سایه شمشیر عصرها لوله لوله قیلوله نمی کنند، حالش خوب می شود.

حالا این دو تا را ول کنیم و به موضوع نیویورک بپردازیم. البته من حساسیت خاصی هم سر نیویورک دیگر ندارم. به نظرم می رسد که در نیویورک هم همه چیز مثل روز قدس خواهد شد. ضیافت را با لنگه کفش برگزار می کنند، رهبران هم احتمالا از سالن بیرون می روند و سوت و کف و هاله کمرنگ نور و از آن طرف هم تظاهرات در شهر نیویورک که به نظرم دو سه روزی شهر را به هم می ریزند. با این اوصاف چکار داریم برگردیم به بروکسل؟ من که مطمئنم ایرانیان داخل و خارج بزودی ترتیب این دولت را می دهند. ما هم برویم خانه بخوابیم همین توکلی و باهنر و عسگراولادی خودشان حواس شان به جنبش سبز است که یک دفعه جنبش قرمز و بنفش نشود.

فردا برمی گردیم، لطفا تغییر خیلی اساسی تا فردا ندهید.