حرامزاده ام، پدر عرفی دارم

مهرانگیز کار
مهرانگیز کار

به قول در و همسایه و قوانینی که شما وکلا به استناد آنها از موکلین خود دفاع می کنید، از نطفه حرام به وجود آمده ام. پدرم عاشق مادرم شده و من محصول این رابطه ام. هفته پیش یک زن برای شما نوشته بود که قانون را به قتل رسانده و حالا با مرد مورد علاقه اش، به صورت دو انسان برابر در یک خانه زندگی می کند و خیلی هم خوشحال است. نامه آن زن من را که دختر ۲۴ ساله ای هستم به فکر واداشت تا از او تقلید کنم، تقلائی بزنم و خودم را از قوانین دست و پا گیر نجات بدهم. راستش به جائی نرسیدم و اتفاقا می خواهم همین ناکامی در کشتن قانون را با شما در میان بگذارم، شاید پاسخی وجود داشته باشد که من از آن بی خبرم.

گفتم حرامزاده ام. اما مادرم من را سرراه نگذاشته و بلکه با مراجعه به دادگاه و معرفی پدرم، او را وادار کرده اند تا برایم شناسنامه بگیرد و اسمش را در شناسنامه ثبت کنند. در قوانین مورد استناد شما به این آقا می گویند “پدر عرفی”. تا این جا هم اشکالی ندارد. پدر عرفی باید خرج و مخارج فرزند حرامزاده اش را بدهد. خرج درمان و تحصیل و حضانت او را بدهد. فقط فرزند این پدر از او ارث نمی برد. چرا که او “پدر شرعی” نیست. پدر عرفی من یک برج ساز گردن کلفت تهران است. او پدرشرعی چندین پسر و دختر است که شاید شکل و شمایل و سبک زندگی شان را در یوتیوپ های “ بچه پولدارهای تهران” دیده باشید. سر و پز آنها کجا، سر و وضع من و مادرم کجا؟ هنوز که هنوز است می گوید مادرت بی خودی تو را به من بسته، با هزار نفر بوده و حالا من باید خرجی ات را بدهم. پدر عرفی ام آزمایش های پزشکی را هم که ثابت می کند محصول نطفه او هستم قبول ندارد، هرچند در دادگاه از ترس مجازات های سنگین قبول کرده پدر عرفی من باشد. البته آن وقت ها آسمان جل بوده. اگر مثل حالا بود، حتما با پول موضوع را به نفع خودش در دادگاه تمام می کرد و “ پدر عرفی ” هم نمی شد. صدقه سری دیگر عزیز کرده هایش که تخم حلال هستند، ماهیانه پول اندکی به حسابم می ریخت تا رفتم سر کار و همان مختصر هم قطع شد. تا حالا سه بار تا پای ازدواج پیش رفته ام، ولی خانواده جوان های خواستگار، همین که بو برده اند نطفه ام حرام است، از بیخ و بن رابطه را نابود کرده اند. این را هم بگویم که با زحمات طاقت فرسای مادرم تا کارشناسی ارشد درس خوانده ام، ولی همه در آمدم خرج اجاره خانه می شود.

چند روز پیش که خواستم از آن خانم تقلید کنم و قانون را به قتل برسانم و حال و هوای بهتری پیدا کنم، پدر عرفی را غافلگیر کردم. رفتم سراغش و گفتم بیا و مردانگی کن و حال که قوانین اسلامی اجازه نمی دهد از تو ارث ببرم، خودت به جبران این قانون ناعادلانه، آپارتمان کوچکی را به من منتقل کن. مگر نمی گوئی از این حکومت و قوانین آن بیزاری. خب یک قانون آن را بشکن. این که خطری ندارد.

پدر عرفی دست من را گرفت و کشان کشان برد به سمت در خروجی دفترش و هل داد بیرون و در را بست. می شنیدم که به منشی اش می گفت هرگز این تخم حرام را به این دفتر راه نده. او بچه من نیست. او را قانون به ریش من بسته است.

آیا راه حل فقط این است که با کشت و کشتار یا بی کشت و کشتار، قانونگذار را عوض کنیم یا باید در جاهائی که می دانیم این قوانین ستمگرانه و تبعیض آمیز است، دستکم جاهائی که از عهده خودمان بر می آید، از ستمگری قانون بکاهیم. اگر پدر عرفی من مال و منالی نداشت و این زندگی شگفت انگیز را برای دیگر بچه هایش درست نکرده بود، من نه تنها از او مطالبه ای نداشتم، بلکه او را از این حیث که بنا به مدارک پزشکی پدرم است، دوست هم داشتم. از طرفی اگر از این و آن نمی شنیدم که همیشه پای منقل ولو است و بساط عیش و عشرت اش بر پاست و تمام قوانین بازدارنده جمهوری اسلامی و شرع را با پول، یک جا خریداری می کند، به این شدت احساس بدبختی نمی کردم.

از همه حرفها که بگذریم دلم می خواهد از کارشناس های دینی و قانونی و ازمدیران سیاسی کشور بپرسم:

حال که احکام شرع را وارد قانون کرده اند و امثال من را به این جرم که هنگام هماغوشی مادرم با پدرم، صیغه شرعی نکاح جاری نشده است، از ارث محروم کرده اند، چرا ستم قانونگذار برمن را جبران نمی کنند؟ اصلا کسی به این قصه ها گوش می دهد؟ مادرم پوکی استخوان دارد و هر روز باید برود خانه یکی از امثال پدرم را نظافت کند. آیا تندروها و میانه روها و اعتدالیون و آمران به معروف و نهی از منکر و پاسدار و بسیجی و ائمه جماعات و نمایندگان مجلس و ولی فقیه و مردم عادی کشور هرگز خود را با طرح این پرسش به خطر می اندازند که:

این بیداد را چگونه و چرا دستور می دهند؟ اگر نمی توانند از آن سر باز زنند چرا ستمهائی را که امثال من و مادرم باید تحمل کنیم به طریقی دیگر و با قانونی دیگر جبران نمی کنند؟

مگر من برای ورودم به این جهان به پدر و مادرم دستور داده ام بدون عقد و نکاح شرعی با هم عشق ورزی کنند؟ نظمی که در آن نطفه را در تمام مراحل رشد و در تمام عمر مجازات می کنند، می تواند تبدیل به قانون بشود؟ اگر شد قابل دفاع است؟ به فرض که همه قبول داشته باشند آن زن و مرد مرتکب گناه شده اند، من چرا تقاص پس می دهم؟ کجای این حکم عادله است؟ خب حداکثر دینداری و تعصب لابد ایجاب می کند که آن زن و مرد بروند جهنم. چرا من را با قانونگذاری بی خردانه از همان هنگام که نطفه ام بسته شده، فرستاده اید جهنم؟ حال که دارید با دنیا آشتی می کنید، یک راهی هم پیدا کنید برای ستمدیدگانی از تبار من و مادرم. بد جوری بنای حکومت خود را روی مستکبران استوار کرده اید.

این قانون بد و غیر منصفانه را پدر عرفی من و بسیاری مردان دیگر، می توانند در زندگی خصوصی خودشان تغییر بدهند. اما نمی دهند. بنابراین حکمی که بر من نام حرامزاده گذاشته و قانونی که بر او از باب کمک به من، نام پدر عرفی نهاده، به درد ستمگرانی می خورد که هم از توبره می خورند، هم از آخور. آن قدر ثروت می اندوزند که همه امر و نهی های جمهوری اسلامی را با پول می خرند و در همان حال که جمهوری اسلامی را تحقیر و تخطئه می کنند و بچه هاشان خدا را بنده نیستند، آن دسته از قوانینی که بر من و مادرم ستم روا داشته را، روی سرشان می گذارند و حلوا حلوا می کنند و مسلمان دو آتشه می شوند. به این جا که می رسد از صدها بسیجی و امام جمعه و تندرو، بیشتر از قوانین شرع دفاع می کنند. فقط برای آن که همسر شرعی و بچه های شرعی را ناخشنود نکنند. من هنوز رنگ خواهر و برادرهایم را ندیده ام. در حالی که دلم برایشان پر می زند.

نمی دانم چه می توان کرد. فقط این را می دانم که در این نظام بی مروت قانونی، من و مادرم اساسا انسان حساب نمی شویم و مردم هم با ما همان گونه رفتار می کنند که قانون و شرع دستور می دهد. در تاکسی و اتوبوس و بازار و خیابان همگی جمهوری اسلامی را نفرین می کنند. اما یکی نیست که در این کشور وارد مصیبت بچه های حرامزاده بشود و بابت آنها خطر کند. مادران این بچه ها اگر خیلی خوشبخت باشند، می شوند مثل مادر من. خرجی بخور و نمیری برای بزرگ کردن بچه حرامزاده دست شان را می گیرد. و یک زندگی در آمیخته با لعن و نفرین و سرزنش.

 این مادران، دو جرم مرتکب شده اند. یکی این که باری عاشقی کرده اند. دیگر این که بچه حاصل از عاشقی را نکشته اند. سر راه هم نگذاشته اند. این شد عدالت که بابت دو رفتار عاشقانه و انسانی، عمری کیفر ببینند؟

در ضمن ذکر مصیبت پاسخ خودم را پیدا کردم:

به هر قیمتی باید قانونگذار را عوض کنیم. وجدان ها نمی خواهد به خودی خود و بی خیال قانون و قانونگذار بیدار بشود. مردم نمی خواهند در جاهائی هم که می توانند، در مناسبات خود، ارزش های انسانی را اعتبار و کرامت ببخشند. قانون خوب می خواهیم و قانونگذار عادل و چیز فهم که اگر مقلد و پیرو است، حقوق انسانی و برابری انسانی را پیروی کند. من حق دارم از پدرم ارث ببرم. قانونگذار حق ندارد من را از ارث محروم کند. حق ندارد من را مجازات کند.