کسی که تهران را ترون کرد؟

نویسنده
پیام رهنما

» روایت

مرحوم مرتضی احمدی سرآمد هنر دوبله و ظنر و فکاهه سازی رادیویی بود اما بخش دیگری از ‘وجود’ فرهنگی او بود که مرتضی احمدی را تبدیل به یکی از نمادهای تهران می‌کرد، همچون برج آزادی یا تئاتر شهر. مرتضی احمدی با تمام وجود کوشید با هر وسیله‌ای که در اختیار داشت کوشید تهرون و نه طهران یا تهران را به مردم بشناساند. آن چیزی که در تلاش مرتضی احمدی تهران ما را تهرون او می‌کرد نه آهنگ خوانی روحوضی بود و نه فکاهه خوانی ؛ بله تلاش پیگیری برای نگه‌داشت خاطره‌ی جمعی نسلی بود که طهران را تهرون کرده بود. اینگونه که او خود در مقام یک رسانه ، به معرفی زیست بوم فرهنگی‌ای پرداخت که از یاد تهرانی‌های امروز رفته است یا با آن میانه‌ای ندارند.

با زنده نگه‌داشتن لهجه‌ی تهرانی، با احیائ موسیقی روحوضی و کوچه باغی ، با روایت کردن خاطره‌ی خراب کردن حصار تهران، پرکردن خندق دور شهر، داستان خراب کردن ساختمان شهرداری و جایی در میدان سپه دیروز که امروز به پشت شهرداری معروف شده و نسل جوان سه دهه است که در میدان توپخانه به دنبال پشت شهرداری می‌گردد و هنوز هم پیدایش نمی‌کند. باز هم که می‌خواهد برای خرید لوازم الکترونیکی به میدان توپخانه برود می‌گوید : “پشت شهرداری”.

اگر نخواهیم خیلی عقب برویم و از طبری و ناصر خسرو و دیگران بخواهیم در تاریخ خوانی جلوتر بیاییم ، شاید از نخستین کارهای ایرانی درباره‌ی تاریخ شفاهی تهران، کتاب ‘المآثر و الآثار’ نوشته‌ی اعتماد السلطنه وزیر انطباعات ناصر الدین شاه قاجار باشد. (به جز این در سفرنامه‌ها، داستان‌ها و… حکایت‌های فراوانی از تهران قدیم وجود دارد) اگر این مسیر را از اعتماد السلطنه تا دهخدا، بهار، جعفر شهری، مرتضی احمدی و این روزها دکتر عباس منظر پور ادامه دهیم، مجموعه‌ای از آثار مکتوب را پیش رو داریم که در همه‌ی آن‌ها احوالات مردمان تهران این پایتخت ممالک محروسه‌ی ایران و بعدتر این پایتخت تمدن بزرگ ، ام‌القرای اسلامی، کلان‌شهر و… را دارد روایت می‌کند.

این کلانشهر بی در و پیکیری که امروز از آلوده‌ترین شهرهای دنیا است. نزدیک به ده درصد از جمعیت کشور را یک جا در خود بلعیده است و غول بی‌شاخ و دمی شده که سر و ته‌اش را نمی‌شود پیدا کرد، دیگر مایه‌ی مباهات کسی نیست. هر روز سیل مهاجران جویای کار و زندگی بهتر از سراسر این جغرافیای یک میلیون و ششصد و چهل و هشت هزار کیلومتری به این شهر سرازیر می‌شوند.

در این احوال نگران کننده و مشوش یک نفر بود که دلش برای این شهر می‌سوخت، دلش برای قدیم‌های این شهر تنگ شده بود. دلش تهرانی را طلب می‌کرد که از یک سر به دروازه غار می‌رسید، از سوی دیگر به میدان اعدام از شمال به چراغ برق و از شرق به دروازه دولاب. قشنگ‌ترین خیابان‌اش خیابان چراغ گاز (امیرکبیر) بود. نگین‌اش ارگ شاهی بود و باغ ملی ، وقتی خیابان پانزده خرداد بوذرجمهوری بود، وقتی چهارراه مصطفی خمینی اش نه چهار راه که سه راه بود. تهرانی که میدان سپه‌اش میدان توپخانه بود و خیابان قرنی‌اش فیچر آباد.

یک نفر بود که برای ما گفت: از وقتی که خیابان پامنار را ساختند. از وقتی که چراغ گاز چراغ برق شد و آن هم شد امیرکبیر. از وقتی که بالای شهر تهران کوچه‌ی عودلاجان بود و مهم‌ترین حمام این شهر حموم سرپولک. از محله‌ی سداِسمال و بازارچه نایب السلطنه و روزی که اصغر قاتل اعدام شد. از شب‌های دوردور خوردن جوون‌های قدیمی تو باغ ملی. از فرخوردن‌های جوون‌های چهل- پنجاه سال پیش تو لاله زار برای تور کردن پیرهن زری ، از بد مستی‌های لات‌های باغ پسته‌بک. از وقتی اولین سینما تو تهرون قدیم باز شد، از وقتی که بچه تیرونی‌ها نظاره می‌کردند که ژاندارمای رضا شاه هرکی که بچه‌ی تیرون نبود رو سوار ماشین می‌کردند می‌فرستادن ولایت خودش. از ماشین دودی که از پشت‌اش آویزون می‌شدند تا خود شابدوالعظیم.

پرسه زدن در این تهران یا در حقیقت ‘ طهران ’ تو را پرت می‌کند به خیابان لاله زار و چراغ‌های زنبوری که جلوی در تئآترها، بارها و کاباره‌های لاله زاری سوسو می‌زند و صدای موسیقی مجلسی‌ای که از پنجره‌های گراند هتل پخش‌ می‌شود توی خیابان لاله زار. از عرق فروشی‌هاش هم می‌گفت؟!

بله امروز کسی این تهران را نمی‌شناسد. امروز تهران پایتخت ام‌القرای اسلامی است. با آن روزهای خودش فاصله‌ی زیادی گرفته. برای سفر به طهران باید به جاده قدیم کرج تهران رفت، شهرک غزالی و بلیت خرید و در خیابان لاله زار قدم زد یا با ماکت ساختمان شهرداری در خیابان سپه عکس سلفی برای اینستاگرام گرفت!

اگر نبود زحمات کسانی همچون جعفر شهری و مرحوم مرتضی احمدی در کتاب، و علی حاتمی در سینما کجا ما امروز تهران صد سال پیش خودمان را می‌شناخیتم؟ خانه صادق هدایت آشغال‌دانی شده، خانه‌ی مشیرالدوله در شرف ویرانی است. قبرستان قدیمی تجریش و مزار بزرگان ادب و موسیقی در زیر بتون‌های طرح توسعه‌ی امام زاده صالح برای همیشه پوشیده شد و برای رفتن به گورستان ظهیرالدوله باید از هفت خان رستم عبور کنی!

 

این بود که یک نفر دست به کار شد ضرب‌المثل، شعرها، فرهنگ عامه و چیزهایی از این دست که مربوط به مردمان تهران وقتی مکتوب شد، از دوران نوجوانی خود گفت از این که تهران چگونه رشد کرد و تبدیل به غولی شد که امروز میلیون‌ها تن را بلعیده است.

اگر نبود زحمتی که مرحوم مرتضی احمدی که در این سال‌ها به خود هموار کرد، دیگر نام و نشانی از طهران پیدا نمی‌کردیم. تهرانی که امروز با شهرسازی بی هویت پس از انقلاب به جنگل بتن و سیمان تبدیل شده زیر پای خود هویت این شهر را نابود کرده است.

توجه مرتضی احمدی که عمری دراز و حافظه‌ی خوبی داشت به این موضوع و تاکید بر مکتوب کردن این خاطرات باعث به‌جای ماندن فرهنگی شد که حدود و صغور مرزهای تهران را مشخص کرد. امروز فرهنگ تهرانی دیگر محدود به فرهنگ کلاه مخملی‌ها نیست. امروز دیگر مردم فکر نمی‌کنند لهجه‌ی داش مشتی گونه است که فرهنگ تهران قدیم را شکل می‌دهد. او کمک کرد که حدود و مختصات فرهنگی جغرافیایی به نام تهران مشخص شود و برای آن یک شناسنامه درست کرد.

مرتضی احمدی مرزهای فرهنگی جغرافیایی به اسم ‘تهران’ را از دیرباز تا امروز آن مشخص کرد، امروز دیگر فرهنگ تهران محدود به کلاه مخملی‌ها نیست و مردم این شهر با پیشینه‌ی فرهنگی تهران آشنا هستند.

 

 

جلدآلبوم “صدای طهرون ۱»- آلبوم ” صدای طهرون 1 “ و ” صدای طهرون ۲» را بشنوید

آخرین خاطره ی ماندگار “مرتضی احمدی” دو مجموعه ی “صدای طهرون” بود. موسسه ی “بتهون” به مدیریت “کریم چمن آرا” و “بابک چمن ارا” متولی تهیه ی این البوم بازخوانی روحوضی های “مرتضی احمدی” شدند. او برخی از ترانه های روحوضی مانده از تهران قدیم را به بهترین نحو ودر استادی کامل اجرای مجدد کرد.