علی جنتی؛ همرزم غرضی که همکار روحانی شد
سید نیما حسینی
علی جنتی، حسین غفاری و حسن روحانی، اعضای شورای سرپرستی صدا و سیما
“فرزند آیتالله احمد جنتی”؛ بسیاری تنها اطلاعی که از گذشتۀ علی جنتی دارند در همین یک عبارت خلاصه شده است. او را تنها به صفت فرزند دبیر شورای نگهبان بودن میشناسند و شاید به همین دلیل است که در پی معرفی او به عنوان گزینۀ پیشنهادی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی دولت یازدهم، خیلیها متعجب شدند. دکتر حسن روحانی، علی جنتی را به عنوان سکاندار پیشنهادی خود برای عرصۀ فرهنگ برگزیده است. اما این انتخاب چه پیشینهای دارد؟
جنتی دانشآموختۀ حوزه علمیه و مدرسۀ حقانی است. از روحانیون جوانی که در نیمۀ دهۀ ۴۰ همزمان با اوجگیری نهضت انقلابی علیه رژیم شاه همچون بسیاری از طلاب، راهی شهرستانها و روستاها شد تا به تبلیغ اندیشههای انقلابیون مسلمان بپردازد. او در این دوره با افراد برجستهای چون شهید محمد منتظری، عباسعلی روحانی، آیتالله سعیدی، هاشمی رفسنجانی، شهید چمران، علیاکبر ناطق نوری و امام موسی صدر حشر و نشر داشت و از فعالان مبارزات ضداستعماری در خارج از ایران بود. او در اوایل دهۀ ۵۰ به دنبال بازداشت یارانش راه مهاجرت در پیش گرفت، ابتدا به پاکستان رفت و پس از آن راهی لبنان شد و در دورههای نظامی اردوگاه فلسطینیان شرکت کرد. حضور در لبنان و سوریه برعهده گرفتن وظیفۀ آموزش به نیروهایی که از ایران به آنجا میرفتند، از جمله مهمترین فرازهای فعالیتهای سیاسی جنتی در سالهای پیش از انقلاب است. او پس از انقلاب هم به واسطۀ همین آموزشها جذب سپاه پاسداران شد، اما حضورش در این نهاد طولی نکشید چراکه به خواستۀ مردم کرمانشاه و تائید شهید بهشتی راهی این شهر شد تا شاخۀ حزب جمهوری اسلامی را در آن سامان به راه بیاندازد اما چندی نگذشت که با دلزدگی فعالیت حزبی را رها کرد.
او در کتاب خاطراتش که سال ۱۳۸۱ از سوی مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر شده، دربارۀ دلایل ترک حزب چنین میگوید: “بعد از بررسی قانون اساسی که انتظار میرفت مرحوم بهشتی روی حزب بیشتر سرمایهگذاری کند، یک مرتبه از طرف امام به سمت رئیس دیوان عالی کشور برگزیده شد. از این که حزب بتواند تشکیلاتی منسجم شود، ناامید شدم؛ به همین دلیل تصمیم گرفتم، حزب را رها کنم.”
کارآموزی در بندرعباس، مدیریت در اهواز
پس از آن بود که علی جنتی با آن سوابق نظامی و سیاسی، سر از صداوسیمای خوزستان درآورد، آن هم به دعوت محمد غرضی دوست دیرینش. سابقۀ آشنایی جنتی و غرضی به سال ۵۴ بازمیگردد، زمانی که قرار شد “مبارزان مسلمان را تشویق کنیم که از کشور خارج شده، به خارج از کشور بیایند تا هم آموزشهای نظامی ببینند و هم در آنجا نوعی تشکل ایجاد کنند و بین آنها ارتباط برقرار کنیم و اگر هم خواستند به ایران برگردند با دست پر و سازماندهی شده به ایران برگردند.”
محمد غرضی از نخستین کسانی بود که دعوت جنتی و محمد منتظری را برای پای گذاشتن در این راه پذیرفت و راهی دمشق شد. او که دانشآموختۀ مهندسی برق از فرانسه بود “در عین حال عضو سازمان مجاهدین نیز بود. زمانی که انشعاب سازمان اتفاق افتاد، وی با تقی شهرام در یک تیم بود و چون از عناصر مسلمان سازمان بود، تصمیم گرفته بودند که ایشان را ترور کنند؛ اما وی فرار کرده، از طریق افغانستان به پاکستان میرود. به کمک دوستان، پاسپورت تهیه کرده، به حج میرود و از آنجا نیز به دمشق میآید. در آنجا ابتدا با مرحوم محمد منتظری ارتباط برقرار کرد و بلافاصله من نیز به ایشان پیوستم.” (خاطرات علی جنتی)
رابطۀ این دو آنچنان بود که وقتی پس از انقلاب، غرضی به سمت استاندار خوزستان منصوب شد، سراغ رفیق روزهای مبارزه را گرفت و جنتی را برای صداوسیمای خوزستان مناسب دید و او هم با رها کردن دفتر حزب جمهوری در کرمانشاه راهی اهواز شد تا سخن همرزمش را لبیک گفته باشد. جنتی دربارۀ اوضاع حاکم بر صداوسیما و انگیزههای رفتن به خوزستان میگوید: “در آن زمان صداوسیما را شورایی پنج نفره اداره میکرد که عبارت بودند از: آقای موسوی خوئینیها، آقای حدادعادل، آقای دکتر هادی، آقای غصنفرپور و یک نفر دیگر که نامش را به خاطر نمیآورم. استان خوزستان استان مهمی بود و من هم به این کار علاقهمند بودم. از طرفی پدرم هم به سمت رئیس دادگاههای انقلاب خوزستان منصوب شده و در اهواز مستقر بود. حضور ایشان در آنجا برای من انگیزۀ بیشتری ایجاد کرده بود؛ به همین دلیل من این دعوت را پذیرفتم و در اوایل سال ۵۹ به اهواز رفتم و مشغول به کار شدم.”
اما جنتی وقتی برای کار در صداوسیمای خوزستان فراخوانده شد، نه سابقهای در این عرصه داشت و نه شناختی از کار در نهادی فرهنگی همچون رادیو تلویزیون. اینچنین بود که برای خود دورهای آموزشی دست و پا کرد: “به درخواست خودم قبل از اینکه مسوولیت آنجا را به عهده بگیرم، به صداوسیمای مرکز بندرعباس که یکی از مراکز پیشرفته در آن زمان بود، رفتم. خوشبختانه مدیریت آنجا همکاری خیلی خوبی کرد و همۀ وظایف صداوسیما، تشکیلات داخلی، دستگاههای فنی و وظایف هر یک از واحدها را برایم تشریح کرد. من در مدت چهار، پنج روزی که آنجا بودم کاملاً با نوع کار مرکز صداوسیما آشنا شدم؛ بر همین اساس وقتی به مرکز صداوسیمای اهواز رفتم، با بینشی خاص کار را شروع کردم.”
هزینۀ پول نفت برای استخدام بچه مسلمانها
ورود به صداوسیما اما برای او آنچنان که تصور میکرد خوشایند نبود. شرایط رادیو تلویزیون بزرگترین و مهمترین نهاد فرهنگی بازمانده از عصر پهلوی، برای طلبهای که سالها در مسیر عکس آن جریان مبارزه کرده، قابل قبول نبود. او میگوید: “متاسفانه بافت صداوسیما، همان بافت قبل از انقلاب بود و با وجود اینکه مدیر قبلی آن از سال ۵۸ در آنجا بود و از عناصر بعد از انقلاب نیز بود، کمترین تغییری در وضعیت آنجا ایجاد نکرده بود. منشی مدیر مرکز، خانم بیحجابی بود که وضعیت زنندهای داشت. کارمندان زن با وضع نامناسبی میآمدند و کارمندان مرد هم خیلی اصول را رعایت نمیکردند؛ به همین دلیل من تصمیم گرفتم تحولاتی را در آنجا ایجاد نمایم.” (همان، ص۱۷۹)
جنتی با بینش متفاوتی که داشت نمیتوانست با کادری که از پیش از انقلاب برجای مانده بودند کار کند، اینچنین بود که دست به دامان غرضی شد تا بودجهای در اختیارش قرار دهد برای آنکه نیروی انسانی تازهنفس انقلابی استخدام کند. در سال ۵۹ “قرار بود که به هر یک از استانداریها پول یک روز نفت را بدهند که برای فعالیتهای عمرانی مصرف کنند… من دویست هزار تومان از آقای غرضی گرفتم و آن را صرف استخدام نیروی انسانی کردم و برخی از کارهایی که وضعیت قانونی آن زمان هیچ وقت اجازه نمیداد، کردم. در مدت ده، یازده ماهی که آنجا بودم حدود ۴۷ نفر از بچههای مسلمان را استخدام کردم و به کار گرفتم که به تدریج پس از گذراندن دورههای آموزشی، هر کدام توانستند نقشهای موثری ایفا کنند.”
ورود نیروهای جدید و حاکمیت بینش جنتی که با آنچه تا آن زمان در سازمان جریان داشت، کمتر نسبتی داشت، علاوه بر استخدام نیروی جدید، تصفیۀ نیروهای قدیمی را توجیه میکرد؛ همان که در عمل هم اتفاق افتاد: “از جمله قوانینی که به کمک ما آمد، قانون پاکسازی نیروی انسانی بود. پس از تصویب آن ما توانستیم تعدادی از عناصر نامناسبی که حاضر نبودند خودشان را با وضعیت انقلاب وفق بدهند پاکسازی کنیم. میتوان گفت که در آن سال تحول عمدهای ایجاد شد.”
غرضی بدون اطلاع بنیصدر به شمخانی حکم داد
یکی از خاطرات شیرین جنتی از دوران حضور در صداوسیمای خوزستان به ماجرای کودتای نوژه بازمیگردد؛ زمانی که شبکهای از فرماندهان و افسران ارتش با همکاری عواملی در خارج از ایران تلاش کردند، با کودتایی نظامی، جمهوری اسلامی را سرنگون کنند. گروهی ۱۷ نفره از این نظامیان هم شبانه در خوزستان بازداشت شدند. جنتی دربارۀ شب کودتا میگوید: “آن شب آقای غرضی و آقای فروزنده [معاون سیاسی استاندار وقت] برای پیگیری این موضوع خیلی تلاش کردند. من هم مرتب به استانداری رفت و آمد داشتم و در جریان آخرین اخبار بودم و مراقب صداوسیما نیز بودم؛ چون معمولا در این وضعیت از جمله جاهایی که به سرعت اشغال میشود، مراکز صداوسیما است.”
اما جالبتر از التهاب شب کودتا، اتفاقی است که یک روز بعد در خوزستان افتاد؛ اتفاقی که در سلسله مراتب نظامی غیرممکن مینماید و شاید تنها از دست دوستانی قدیمی که یکی استاندار و دیگری رئیس صداوسیما باشد برآید. جنتی در این باره میگوید: “روز بعد آقای غرضی بدون هماهنگی به آقای شمخانی (فرمانده وقت سپاه اهواز) حکمی داد و او را به فرماندهی لشکر ۹۲ زرهی منصوب نمود! ایشان هم با همین حکمی که از رادیو خوزستان خوانده شد به لشکر رفت و کار فرماندهی آنجا را برعهده گرفت. این کار موجب عصبانیت بنیصدر شد. بنیصدر آن زمان هم رئیس شورای انقلاب بود و هم فرماندهی ارتش را برعهده داشت. وی به دنبال این ماجرا برخوردهای خیلی تندی با آقای غرضی کرد؛ اما به هر حال این ترفند بسیار موثر واقع شد و ارتش کاملاً در اختیار نیروهای انقلاب قرار گرفت.”
کاری نکنید که سر و صدای علمای بلاد بلند شود
شهریورماه ۱۳۵۹ جنگ تحمیلی عراق علیه ایران آغاز شد. علی جنتی تا حدود ۶ ماه پس از آغاز جنگ نیز در سمت ریاست صداوسیمای خوزستان باقی ماند و در این مدت یکبار هم تا مرز مرگ پیش رفت اما جان سالم به در برد: “روزی حدود ظهر که در صداوسیما بودم، متوجه شدم که هواپیماهای دشمن شروع کردند به بمباران. طوری که سقف اتاقی که من در آن نشسته بودم یک مرتبه پایین ریخت و من با سرعت خود را از اتاق خارج کردم و به طبقۀ پایین آمدم…”
او در زمستان همان سال به تهران آمد تا مدتی را با خانوادۀ خود بگذراند: “البته هرازچندگاهی به خوزستان میرفتم؛ اما دیگر حضور دایمی نداشتم.” تجربۀ کوتاه فعالیت در صداوسیمای خوزستان [۱۱ ماه] باعث شد در پایتخت به شورای سرپرستی صداوسیما راه یابد؛ شورایی که بعد از تصویب قانون ادارۀ صداوسیما تشکیل شد و نمایندگان سه قوه در آن عضویت داشتند. همان جا بود که با دکتر حسن روحانی همکار شد: “بنده از طرف مرحوم بهشتی، نمایندۀ شورای عالی قضایی در صداوسیما شدم و جناب آقای دکتر روحانی از مجلس آمدند و آقای حسین غفاری و آقای طارمی هم از طرف دولت معرفی شدند. البته آقای شیبانی هم در آن زمان از طرف قوه قضائیه به عنوان نفر دوم انتخاب شدند.”
جنتی که ورودش به صداوسیمای خوزستان تغییر و تحولات فراوانی به دنبال داشت، در ابتدای فعالیت در شورای سرپرستی صداوسیما به اتفاق دیگر اعضا به دیدار بنیانگذار جمهوری اسلامی رفت؛ دیداری که با توصیههایی همراه بود. به گفتۀ جنتی، امام در این دیدار بیش از آنکه به دیدگاههای خودشان اشاره کنند، توصیه کردند جوری فعالیت شود که موجب ناراحتی دیگر روحانیون و علما نشود: “یکی از نکات مهمی که امام تذکر دادند دربارۀ موسیقی در صداوسیما بود. ایشان فرمودند که من پیشتر نیز به قطبزاده و شوراهای قبلی گفته بودم که نظارت بیشتری بر موسیقیهایی که در صداوسیما پخش میشود، داشته باشند. اکنون هم به شما توصیه میکنم که حتما خودتان نظارت کنید. کاری نکنید که سر و صدای علمای بلاد بلند شود… برداشت ما از آن جلسه این بود که خود ایشان دربارۀ موسیقی دیدگاههای خاصی دارند که نمیخواهند خیلی صریح بیان کنند. اما آنچه برایشان مهم بود این بود که رادیو و تلویزیون نباید به گونهای باشد که بعضی از آقایان علما و متدینین شک کنند که چیزی که دارد پخش میشود اسلامی هست یا نیست.
همین توصیهها باعث شد جنتی و دیگر همکارانش حساسیت ویژهای روی موسیقی به خرج دهند: “به یاد دارم، با بقیۀ اعضای شورای سرپرستی، ساعتها وقت گذاشتیم تا موسیقیها را خودمان کنترل بکنیم و مواردی که به نظرمان میآمد اشکال دارد کنار میزدیم و به آنها اجازۀ پخش نمیدادیم.”
جنتی دقت امام به برنامههای صداوسیما را بسیار بالا میداند آنچنان که “مرتب برنامههای صداوسیما را نگاه میکردند و گاه نظراتی داشتند که به وسیلۀ مرحوم حاج احمدآقا، به صداوسیما ابلاغ میکردند… مثلاً شبی موزیکی تند بین برنامهها پخش شد. بلافاصله حاج احمدآقا تماس گرفت و گفت: “امام فرمودند این موزیک تند بود.” یا یک بار شبکۀ دو، تعزیههایی پخش کرده بود که باعث ناراحتی امام شده بود و ایشان فرمودند که این چیزی که پخش شد خیلی مبتذل بود.”
لیبرالها به فکر طومار جمع کردن افتادهاند!
اما آنچنان که جنتی روایت کرده است نظرات امام همیشه هم بازدارنده و سلبی نبوده و برای توضیح آن مثالی آورده است. مثال سریالی با عنوان “اشک تمساح” که بسیاری نسبت به آن واکنش منفی نشان دادند اما عکسالعمل بنیانگذار جمهوری اسلامی متفاوت بود.
جنتی دربارۀ این ماجرا میگوید: “به خاطر دارم که یکبار سریالی را پخش میکردیم به نام “اشک تمساح” که به خاطر حضور بعضی از زنها در آن و نوع پوششهایی که داشتند به آن اعتراض شد. البته پوشش آنها اسلامی بود؛ اما آنها نوع حجاب را با مدهای مختلفی درست کرده بودند. روسریها و لباسهای مختلف باعث شده بود که عدهای از مردم به این برنامه معترض شوند. مردم معتقد بودند که این پوششها مخالف ارزشهای اسلامی است و بعضیها هم در نماز جمعۀ تهران طوماری پر کرده، اعتراض کرده بودند که این سریال باید قطع شود. امام که این مساله را شنیده بودند، فرموده بودند مثل اینکه لیبرالها هم به فکر طومار جمع کردن افتادهاند! پس از آن فرموده بودند که نوار سانسورنشدهاش را به ایشان بدهیم. پس از مشاهده هم رهنمود میدادند. به هر حال دید بازی که امام داشتند، برای ما بسیار راهگشا بود.”
جنتی که از این نوع اظهارنظر امام دربارۀ برنامههای صداوسیما ابراز رضایت کرده بود، میگوید: “واقعاً اگر این دیدگاههای امام نبود، شاید وضعیتی که الان داریم را شاهد نبودیم؛ چون برخی از آقایان نظراتشان درباره موسیقی و نمایشها بسیار متفاوت بود و بعدها هم مدیران بعدی صداوسیما که از ایشان دربارۀ موسیقی استعلام کردند، امام خیلی نظرات روشنتری را در این زمینه بیان نمودند.”
تودهایها را به نقاط دورافتاده فرستادیم
جنتی در تهران هم همچون خوزستان با صداوسیمایی مواجه بود که مطلوبش نبود. او وجود “عناصر غربزده و چپگرا” را نمیپسندید: “آنها هنرمند بودند یا کارگردان و فیلمبردار و فیلمساز که در آن رژیم تربیت شده بودند. تعدادی هم عناصر روشنفکر بودند که بیشتر چپگرا بودند؛ حزب توده، چپهای چینی، راه کارگری و مانند آن. عدهای هم بچه مسلمانهایی بودند که تعداد اندکی از آنها قبل از انقلاب در صداوسیما بودند و بیشتر هم در مشاغل خدماتی و پشتیبانی فعالیت میکردند و اکثر آنها بعد از انقلاب به قسمت تولید فیلم و سریال صداوسیما آمده بودند که خیلی هم کاربلد نبودند؛ اما به هر حال داخل گروههای مختلف رفتند و شروع به کار کردند. همیشه گروه قبلی نسبت به نیروهای جدید گارد میگرفت و ما سعی کردیم نیروهای متدین و مسلمان را به نوعی پرورش بدهیم و دانشکدۀ صداوسیما را فعال بکنیم تا در آنجا آموزش ببینند و کار یاد بگیرند. همچنین سعی میکردیم که آنها را در نقاط حساس صداوسیما، در پخش، مدیریت گروههای صداوسیما، شبکهها و مدیریتهای مختلف رادیو قرار بدهیم. البته در رادیو وضعیت بهتر بود. برخلاف تلویزیون که بسیار فنیتر بود و عناصر باتجربهتری میطلبید؛ از همین روی در رادیو، بچههای مسلمان خیلی خوب و سریع جذب شدند.”
او در مواجه با فیلمسازانی که دیدگاههای متفاوتی [با ساختار و قواعد رسمی که آنان مجریانش بودند] داشتند، کار سختی داشت. جنتی در خاطراتش از معضلاتی یاد میکند که در جریان همکاری با این نیروها به ویژه در فرآیند ساخت فیلم و سریال به وجود میآمد؛ مواردی مثل ناهماهنگی میان سناریوی مصوب با فیلمی که ساخته میشد: “آنها سناریوی فیلمی را به تصویب میرساندند؛ اما در ساخت چیز دیگری ساخته میشد و دیدگاههای چپ یا لیبرالی خودشان را دخالت میدادند. ما پیوسته مراقبت میکردیم که آنها خرابکاری نکنند.”
اینچنین بود که وقتی به ریاست شبکۀ اول سیما رسید، بسیاری از نیروهای این چنینی را پاکسازی کرد و آنان که ماندند را نیز از مرکز دور کرد: “یکی دو سال هم با حفظ سمت، مسوولیت شبکۀ اول را به عهده داشتم و اولین کاری که کردم این بود که تعدادی از این تودهایها و عناصر چپ را که بین کارگردانها و فیلمبردارها و فیلمسازها بودند شناسایی و پاکسازی کردم. تعدادی هم بودند که نمیشد آنها را از طریق قانون پاکسازی کرد. به همین دلیل حکم زدیم و آنها را به نقاط دورافتاده، مانند زاهدان، ارومیه، سنندج، خوزستان و بوشهر فرستادیم.”
علی جنتی تا مرداد ۱۳۶۲ در صداوسیما ماند و سپس راهی دفتر سیاسی سپاه شد و مسئولیت آن را برعهده گرفت. او تا امروز در کنار فعالیتهای دیپلماتیک و حضور در نهادهای نظامی، ۳ پست دیگر مرتبط با عرصه فرهنگ را نیز تجربه کرده است؛ معاونت امور بینالملل وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی از سال ۷۱ تا ۷۷، قائممقام سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی در سال ۷۴ و مسئولیت کمیته فرهنگی دبیرخانه شورای عالی امنیت ملی از سال ۸۱ تا ۸۴ در دوره حسن روحانی. او با شعار “تلطیف فضای فرهنگی و هنری کشور برای تنفس بهتر هنرمندان” میخواهد وزارت ارشاد دولت روحانی را هدایت کند.
منبع: تاریخ ایرانی