سردار آکار با ساخت دره گرگ ها-عراق شخصیت های یکی از مشهورترین و پر طرفدارین سریال های چند سال گذشته تلویزیون ترکیه را به روی پرده سینما برد و یکی از پر فروش ترین فیلم های تاریخ سینمای این کشور را کارگردانی کرد. همین اتفاق سعد باعث شد تا اعتماد به نفس از دست رفته، باز آید و آخرین فیلمش در بار رجعتی باشد به در کشتی و شخصیت های آشنای آثار وی… گفت وگو با او را می خوانید.
مصاحبه با سردار آکار کارگردان فیلم در بار
بازی های مرگبار
در سال ۱۹۹۸ در سال های میانی رنسانس سینمای ترکیه نام گروه سینماگران نو[Yeni Sinemacılar] برای اولین بار به گوش رسید. یکی از اولین فیلم های مهم زایش مجدد سینمای ترکیه-در کشتی- توسط همین گروه تولید شد. نام این گروه مترادف با دو اسم بود: سردار آکار و ئوندر چاکار…
از آن زمان تا امروز اتفاق های زیادی در سینمای ترکیه رخ داده، بسیاری چیزها عوض شده و این دو نفر نیز که مدتی طولانی با هم کار کرده بودند، راه های شان را از همدیگر جدا کرده اند. سال گذشته فیلم تقوا بر اساس فیلمنامه ئوندر چاکار به نمایش در آمد و آکار نیز فیلم جدید خود را در شرکتی که به تنهایی تاسیس کرده، تولید کرد. در بار محصول آکارفیلم تقریباً با فاصله زمانی اندکی پس از فیلم پر فروش دره گرگ ها:عراق به نمایش در آمد و ناگفته پیداست که دوستداران آکار مدت ها بود که انتظارش را می کشیدند. دره گرگ ها به خاطر سوژه ضد آمریکایی اش در ایران نیز به نمایش در آمد، اما تماشاگر ایرانی بخت آن را نداشته که فیلم های قبلی سردار آکار را به شکل متعارف و روی پرده تماشا کند. به همین خاطر برای آشنایی بیشتر با کارنامه او سوال هایی درباره فیلم های پیشین وی نیز پرسیده شده است.
سردار آکار متولد ۱۹۶۴ آنکارا است. ابتدا از دانشکده اقتصاد و علوم تجاری در ۱۹۸۵ و سپس در ۱۹۹۴ از دانشگاه سینان معمار در رشته سینما و تلویزیون فارغ التحصیل شده است. از ۱۹۹۰ با دستیار کارگردانی کار عملی خود را آغاز و در ۱۹۹۱ اولین فیلم کوتاه خود را ساخته است. دستیار کارگردان های مشهور ترک بوده و از ۱۹۹۴ تا ۱۹۹۷ سریال های متعددی از جمله تو را خوشبخت خواهم کرد، اتاق ضد صدا، قهرمان من و… را کارگردانی کرده است. اولین فیلم بلندش در کشتی نام داشت که در سال ۱۹۹۹ در بخش دو هفته کارگردان های جشنواره کن به نمایش در آمد و مورد توجه زیادی قرار گرفت. در کشتی دو جایزه از جشنواره آنکارا و دو جایزه از جشنواره آنتالیا دریافت کرد. سینمای ترکیه با این فیلم صاحب کارگردانی مولف شد که توجه فراوانی به پدیده خشونت در زندگی مدرن داشت و شخصیت های او یادآور فیلم های میشائیل هانتکه بود. دومین فیلمش پاس کاری در محوطه جریمه/آفساید[۲۰۰۰] توانست جایزه بهترین فیلم سال و بهترین کارگردانی از جشنواره استانبول و جوایز بهترین فیلم، کارگردانی و فیلمنامه را از مراسم انجمن منتقدان سینمای ترکیه دریافت کند. اما معروف[۲۰۰۱] با وجود جسارت در طرح و اجرا با گوشه چشمی به هملت به دلیل دیالوگ های تئاتری و سنگین و فضای ناملموس اش نتوانست توفیق های پیشین را تکرار کند و آکار پنج سال بعدی را به کارگردانی سریال های عامه پسند گذراند. در سال ۲۰۰۶ با ساخت دره گرگ ها-عراق شخصیت های یکی از مشهورترین و پر طرفدارین سریال های چند سال گذشته تلویزیون ترکیه را به روی پرده سینما برد و یکی از پر فروش ترین فیلم های تاریخ سینمای این کشور را کارگردانی کرد. همین اتفاق سعد باعث شد تا اعتماد به نفس از دست رفته، باز آید و آخرین فیلمش در بار رجعتی باشد به در کشتی و شخصیت های آشنای آثار وی…
قبل از این که شروع به صحبت در مورد فیلم در بار بکنیم می خواستم کمی در مورد این که چطور شد که تصمیم به فیلمساز شدن گرفتید و چرایی آن صحبت کنید؟
قبل از این که شروع به تحصیل در رشته سینما بکنم، در دانشگاه آنکارا اقتصاد و علوم تجاری خواندم. دانشکده در بولو بود. موقع تحصیل در آنجا بود که تصمیم گرفتم در رشته سینما و تلویزیون درس بخوانم. بعد از اتمام تحصیل به سربازی رفتم. در سربازی کارهایی مثل تدریس امنیت ملی انجام می دادم. همزمان بیکار ننشستم و باز هم در کنکور شرکت کردم و موفق شدم وارد دانشگاه سینان معمار بشوم. وقتی آنجا درس می خواندم یک روز سالنامه دانشکده قبلی ام را آنجا دیدم. تا آن روز با دقت به آن نگاه نکرده بودم. یکهو دیدم چیزی مثل این درباره من نوشته شده که یک روز حتماً فیلمساز خواهد شد. آن زمان بود که شروع به فکر کردن درباره ریشه های تمایل ام به سینما کردم با خودم کلنجار رفتم و بالاخره کشفی کردم که خیلی سخت نبود. تمام کودکی ام در سالن سینما گذشته بود. چون ما در آک یازی یک سینما داشتیم. وقتی ۱۰-۱۱ ساله بودم در گیشه آن سینما بلیط می فروختم. پدربزرگم سینما را اداره می کرد و من هم با او زندگی می کردم. دور از پدر و مادرم بزرگ شدم. علتش را هم نمی دانم. پدر و مادرم در آنکارا زندگی می کردند. در آنجا به مدرسه رفتم. ورود م به رشته سینما در دانشکده هنرهای زیبای سینان معمار مصادف با سال های ۸۸-۱۹۸۷ بود. ولی پروژه فارغ التحصیلی خیلی طول کشید. به خاطر این که همزمان با تحصیل شروع به کار کرده بودم. در سال ۲۰۰۰ بود که بالاخره فارغ التحصیل شدم. وقتی جایزه پرتقال طلایی را گرفتم، هنوز درس ام را تمام نکرده بودم، هنوز دانشجو بودم. برای گذران زندگی در شرکت های تبلیغاتی کارهایی مثل دستیار کارگردانی یا دستیار فیلمبرداری آگهی های تجاری کردم. همزمان در فیلم هایی که دوستانم در دانشکده می ساختند کار می کردم. گروه سینماگران نو هم از دل همین کارهای گروهی بیرون آمد. ولی الان هر کس شرکت فیلمسازی خودش را دارد.
به سراغ کارهای دیگر هم رفتید؟
نه. کار دیگری بلد نیستم… فیلمسازم، و فقط فیلمسازی می کنم.
ارکان جان در قایق
چطور تصمیم به ساختن فیلم در قایق گرفتید و چگونه ساخت اولین فیلم تان به واقعیت پیوست؟
طبیعتاً در آن زمان هدف همه ما فیلم ساختن بود. آدم های دور و برم منتظر این بودند که من فیلمی بسازم. حرف و حدیث ها و امیدهایی بود در این باب که “سردار فیلمی خواهد ساخت و ما هم در آن پروژه کار خواهیم کرد”. ساخته شدن فیلم توسط من- به خاطر روابطی که از کارهای قبلی ام به وجود آمده بود- کار دور از دسترسی دیده نمی شد. تا این که یک روز وقتی همه سرگرم این افکار بودیم که این کار را چطوری انجام بدهیم، سرمایه از کجا فراهم کنیم و غیره… تورگوت یاسالار[کارگردان فیلم دم یوزپلنگ] به ما گفت “بسه دیگه، بسازید این فیلم را تمامش کنید دیگه. همه جای دنیا از فیلم های اول حمایت می کنند، خوب برخورد می کنند”. و واقعاً هم هر کسی به ما کمک کرد و فیلم های در قایق و عزیزه/قدیسی در لاله لی ساخته شد. موقع فیلمبرداری مرتباً با مشکل کمبود نگاتیو روبرو بودیم و از جاهای مختلفی نگاتیو به دستمان می رسید. می توانم بگویم که در استانبول، در کمد هیچ کس فیلم اضافه ای باقی نماند. درجه حساسیت فیلم ها با هم نمی خواند، بعضی وقت ها مارک شان هم با هم یکی نبود. به همین خاطر کار مدیر فیلمبرداری همیشگی ام محمت آکسین در آن فیلم از اهمیت زیادی برخوردار بود. اگر نگاتیوهای فیلم را دیده بودید، باورتان نمی شد که چطور توانستیم از آن نگاتیوها چنین پزیتیفی بکشیم.
می رسیم به در بار. فیلم درباره ماجرای خشونت باری است که اتفاق می افتد، کسانی که این خشونت را اعمال می کنند و کسانی که مورد اعمال خشونت قرار می گیرد و احساس گناهی است که اعمال کنندگان خشونت حس می کنند. در فیلم کوتاه تان به نام برادر خونی هم روی احساس گناه کسی که همسر آبستن دوستش را تنها گذاشته زوم کرده بودید. این طور که من فهمیدم احساس گناه از همان زمان برای تان جذاب بوده، دلیل اش چی می تواند باشد؟
افکاری که در سر آدمی هست، در مدرسه شکل منسجمی به خودش می گیرد. موقع وارد شدن به دانشکده درک می کنی چرا از سینما خوش ات می آید و شروع به مطالعه فیلم ها می کنی. در واقع با کمی فیلم ساختن هم بیشتر شکل می گیرد. چرا من از این کار خوشم می آید؟ راستش خودم هم زیاد مطمئن نیستم. اما فیلم های هیجکاک و بعد از آن دیوید لینچ، به گونه ای که برایم خیلی مشخص نیست به شدت جذب ام می کند. فکر می کنم فیلم های دیوید لینچ خیلی روی من تاثیر گذاشته است. از طرف دیگر خیلی ها هم کارهای مرا به فیلم های میشائیل هانکه-مخصوصا بازی های مسخره و پنهان- تشبیه کرده اند. در یک نشریه فرانسوی نقدی در مورد فیلم در کشتی منتشر شده بود. در آن نوشته فیلم را با کارهای هانکه مقایسه کرده بودند. من تا آن موقع با هانکه چندان آشنا نبودم، هیچ کدام از فیلم هایش را ندیده بودم. بعد از خواندن این نوشته همه فیلم های هانکه را دیدم و حتی اگر در مسائل بنیادی نباشد، باز هم شباهت زیادی بین خودمان کشف کردم…
خوب آیا می توانیم بگوییم که بین در بار و فیلم سومین صفحه زکی دمیرکوبوز شباهت ها و نزدیکی هایی وجود دارد یا خیر؟
البته. این خویشاوندی در مورد دیگر فیلم های این دوره سینمای ترکیه هم صدق می کند. چون چیزی به اسم سینمای ملی وجود دارد، یا لااقل به نظر من وجود دارد. من فکر می کنم سینمای دوره اخیر ترکیه را-حتی اگر تماشاگر زیادی را نتواند جذب کند- مخصوصا ۶-۷ سال قبل را فیلمسازانی شکل داده اند که اولین فیلم های شان را کارگردانی کرده اند. منظورم این است که سینمای ترکیه یا سینمای ملی را همین ها تشکیل می هند، که خوشبختانه کم هم نیستند. به عنوان یک جمع هم کارشان ارزش زیادی دارد.
حضورتان در سریال تلویزیونی دره گرگ ها و فیلم سینمایی دره گرگ ها: عراق خیلی عجیب بود. افراد زیادی تعجب کردند. چطور شد که کارگردانی این سریال را قبول کردید؟
تهیه کننده ها شرکت سازنده فیلم را تازه تحویل گرفته بودند و با من مشورت کردند. درباره چند نفر با هم صحبت کردیم و در پایان از من پرسیدند آیا خودم حاضر به ساختن آن هستم یا نه. من سریال را تماشا نکرده بودم، ولی بعد از دریافت این پیشنهاد نشستم و همه قسمت های آن را تماشا کردم. فهمیدم که خیلی ها با وجود تماشا نکردن این سریال صاحب نوعی پیشداروی درباره آن هستند، خود من هم بودم. ولی بعد از تماشای آن ۵۵ قسمت قبلی بلافاصله گفتم “ من هستم”. خیلی ها تعجب کردند، البته خیلی ها هم خوشحال شدند. ادم هایی که متعجب شدند متعلق به همین محیط بودند و کسانی که خوشحال شدند به جاهای دیگری تعلق داشتند و به همین خاطر چیزی که این وسط ماند فقط تعجب بود. در آن زمان گفتگویی با حسن کاچان داشتیم و به او گفتم”من می خواهم فیلم بسازم، می خواهم روی آن کار کنم”. او هم به من گفت” ۳۵ هفته باید صبر کنی”. فیلمی که در مورد آن داشتیم بحث می کردیم در بار بود. به محض اتمام کارهای دره گرگ ها، شروع به ساختن در بار کردیم. در تابستان فیلمبرداری کردیم، اما اکران آن خیلی دیر شد. در واقع تمام شده بود اما نتوانستم آن را به جشنواره فیلم آنتالیا برسانیم.
در بار سرشار از تجاوز، خشونت شدید و شکنجه و قصه آن درباره گروهی جوان است که خشونت شدیدی روی گروه دیگری از جوانان اعمال می کنند، اسیرشان می گیرند و زندگی شان را نابود می کنند. هدف تان از روایت این داستان چه بود؟ با استفاده از این قصه چه می خواستید بگویید؟
از کنار خیلی چیزها به سرعت رد می شویم. به همین خاطر هم متوجه چیزهای زیادی که در اطراف مان هستند نمی شویم. باید برگشت و به این چیزها دوباره نگاه کرد. نقطه آغاز این ارزیابی را هم چیزی به نام حقوقی می دانم که انسان ها به آن شکل داده اند. در بار آغازی بر دوباره نگاه کردن به همه چیز است. یک نگاه دوباره… اگر به گرد بودن کره زمین باور نداشته باشی و در حالی که روی آن زندگی می کنی حس اش نکنی، در آینده همین موضوع می تواند مشکلات بزرگی را سبب بشود. در آن زمان نمی توانید جمله “از همان اولش نتیجه مشخص بود” را استفاده کنید. چون از ابتدا هیچ چیز کاملاً واضح دیده نمی شود… به همین خاطر در این فیلم به حوادث بعد از اعمال خشونت هم پرداخته شده است.
شنیده ام که قصه فیلم بر اساس خبری که در روزنامه ها منتشر شده بود شکل گرفته، و فیلمنامه را بر اساس ماجرایی واقعی نوشته اید.
درسته. اتفاقی بود که در آنکارا افتاده بود. به آنکارا رفتم و پرونده این ماجرا را پیگیری کردم. سعی کردم به صورت جلسه های دادگاه دسترسی پیدا کنم. خیلی هم نزدیک شدم، حتی به دفتر وکیلی رفتم که پرونده این ماجرا را در دست داشت. ولی وکیل در آن زمان حضور نداشت و به خاطر کاری از دفترش خارج شده بود. موقع انتظار برای بازگشت او ناگهان تصمیم گرفتم که پرونده را مطالعه نکنم. چون اگر به پرونده نگاه می کردم باید خیلی چیزها را در فیلمنامه عوض می کردم. نخواستم پرونده دادگاه به کار من سمت و سو بدهد. ماجرا چهار پنج سال قبل اتفاق افتاده بود. ولی من حدود یک سال و نیم بود که به دنبال پرونده افتاده بودم. این ماجرا به چیزی در مایه های اولین ابراز خشونت روانی خیابانی در ترکیه شباهت داشت. جرمی مشابه با جرایم رایج کشور نبود. دلایل ذهنی مجرمین برای انجام جرم بسیار متفاوت بود. وارداتی بود، به وقایعی شبیه بود که در کشورهای خارجی اتفاق می افتد. البته حالا دیگر سر رشته کار از دست خیلی ها در رفته و شورش در آمده! الان جانی هایی داریم که از همتاهای خودشان در فیلم های آمریکایی هم بدتر هستند.
گروه بازیگران چطور انتخاب و شکل گرفت؟
گروه بازیگران فیلم بسیار جوان هستند. این انتخاب ما بود. ابتدا به شکل شفاهی و از این و آن شروع به پرسش کردیم. خیلی زود خبر این که دنبال بازیگر هستیم، پخش شد و از همه برای فیلمبرداری آزمایشی دعوت کردیم. ولی کافی نبود، به همین خاطر از بازیگرانی که یک شرکت فرستاده بود هم در فیلمبرداری آزمایشی استفاده کردیم. هیچ کدام از این آدم ها درباره فیلم چیزی نمی دانستند. از قصه فیلم صحبتی نکردیم. وقتی از بین این آدم ها دست به انتخاب زدیم، از آنها خواستیم تا بعضی صحنه های فیلم را بازی کنند. در این مرحله هم یک بار دیگر فیلمبرداری آزمایشی انجام دادیم. بعد هم اول و آخر و وسط فیلم را برایشان تعریف کردیم و یک تمرین دیگر انجام دادیم و افراد باقیمانده گروه فعلی را تشکیل دادند.
در تمرین ها چطور درباره صحنه ای که باید بازی بشود، تصمیم می گیرید؟
خیلی دقت کردیم تا صحنه هایی باشد که بازیگر بتواند خودش را نشان بدهد. البته برای نژات ایشلر چنین کاری نکردیم. اما کسانی در فیلم هستند که برای اولین بار در عمر خود مقابل دوربین فیلمبرداری قرار گرفته اند، مجبور بودیم با آنها چنین تمرین هایی را انجام بدهیم. مثلاً این اولین کار دوغو بود. برای اولین بار در برابر دوربین بازی کرد.
در گفتگوهای میان گروه جوانانی که در بار مشغول تفریح هستند و جوان هایی که به آنها حمله می کنند، روی چه چیزهایی دقیق شدید؟ چگونه تعادلی میان این دو گروه ایجاد کردید؟
چیزی مثل این که “جوان هایی که در بار مورد خشونت قرار گرفتند، عاملین این کار را تحقیر کرده و پست می بینند” وجود ندارد. در فیلم هم چنین چیزی به قصد تحمیل به تماشاگر نشان داده نمی شود. اما طبیعی است که ریشه چنین رفتارهایی اختلاف های طبقاتی و اجتماعی است. اما در فیلم مطلقاً چنین برداشت هایی نه به شخصیت ها و نه به تماشاگران تحمیل نمی شود. موقع خلق تنش بین دو گروه صرفاً از اتفاقی که در واقعیت رخ داده بود به راه افتادیم و سعی کردیم به شکل واقع بینانه آن را تعریف کنیم. البته در این کار کتاب به خونسردی ترومن کاپوته خیلی به من کمک کرد.
پروژه تازه ای دارید؟
دو پروژه دارم. اولی فیلمی به اسم در معدن است، و برای دومی هنوز اسمی انتخاب نکرده ام اما داستان آدمی است که زنش را خیلی دوست و او را از دست می دهد. تصمیم داریم که هر دو پروژه هر چه زودتر شروع کنیم. البته پروژه دیگری هم به اسم چاناک قلعه است که احتیاج به زمان زیادی دارد.
خوب بعد از فیلم در معدن باز هم فیلم هایی که در مکان های ثابت و گاه بسته می گذرد با پسوند در… ادامه پیدا خواهد کرد؟
[می خندد] البته که چیزهای متفاوتی هم وجود داشت. بی انصافی می کنید، بین در کشتی و دربار فیلم پاس کاری در محوطه جریمه را هم ساختم… ولی، بله! راستش را بخواهید آن هم در محوطه جریمه بود…