سینمای جهان/ فیلم روز – محمود واعظی: اشتفان تسوایک، نویسندهای است برجسته اهل وین. سال ۱۸۸۱ در این شهر متولد شد، اما با گسترش عقاید نژادپرستانه و فتح اطریش توسط نازیها، این سرزمین را برای زندگی در انگلستان و شهر لندن ترک گفت. آنجا هم آرام نگرفت، به آرژانتین و پاراگوئه رفت و در ۱۹۴۲، پیش از آنکه جنگ جهانی دوم تمام شود، در برزیل درگذشت.
مجسمهاش در میانه قبرستانی برفگرفته در عصر مدرن، شروع فیلم است. جایی که دختری نزدیک میشود، نگاهی به مجسمهای میاندازد در یادبود نویسنده ملی. بعد رمان او را باز میکند. در لحظه، تصویر کات میشود به نویسنده ملی، در آوارگی، در خانهای که هنوز آماده نیست، در هرجومرج و شلوغی، میخواهد ذهناش را متمرکز نگاه دارد، از هنرداستاننویسی بگوید.
تسوایک البته، نویسندهای برجسته است در سرتاسر جهان، بیشتر رمانها، نمایشنامهها و کتابهایش هم به فارسی ترجمه شدهاند. از کتابهایش، یکی “دختر پستخانه” و دیگری “محتاطِ افسوس دیگران”، الهامبخش وس اندرسون شدند که به خیالپردازی و روایتهای داستانیاش مشهور است.
اندرسون میگوید بخشهایی از روایت فیلم را از داستانهای تسوایک کِش رفته است، به یادبود او، تام ویکینسون، در نقش تسوایک قرار میگیرد (هرچند در نقشی شبیه به تسوایک، درحقیقت او نیست) و جود لاو، نقش جوانیهای نویسنده را بازی میکند و فیلم، در فلشبکهای ذهنی او میگذرد.
میخواهد یاد بدهد نویسنده نیست که فقط داستان میسازد، بلکه جامعه است، داستان را با شخصیتها و روایتهایش، به او هدیه میدهد. نتیجه میشود قصهای دلنشین، رنگارنگ و پر از تصویرهای درخشان، از زندگی اروپایی در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم میلادی.
وِس اندرسون هم پیش از این با فیلمهایی مانند “قلمرو طلوع ماه“، “آقای فاکس شگفتانگیز“، “دارجلینگ با مسئولیت محدود“، “زندگی در آب با استیو زیسو“، “خانواده رویال تننبوم“، “راشمور” و “موشک شیشهای” ثابت کرده بود در زمینه خلق تصویر و روایت، درخشان عمل میکند و “در هتل بزرگ بوداپست” هم جز این، کاری نکرده است: قصهای رنگارنگ مقابل چشم تماشاگر گذاشته است تا تحسن کند، بخندد و لذت وافری هم ببرد.
فصل به فصل
ساختار روایتی فیلم، شبیه به رمانهای اولیه اروپایی است. در این مدل رمانها، روایت، کنکاشی است بین ماجرای نوشتن و داستان. نویسنده، هنوز نقشی جدی در بیان داستان بازی میکند و همانند این فیلم، خود در داستان ظاهر میشود.
فیلم، از زمان حاضر، گام به گام، عقب مینشیند و به زمان گذشته، به زمان روایت داستان باز میگردد. زمان حال، در سرمای زمستان در وین نقش زده میشود، در میانه مردمی بیخیال، دختری جوان نزدیک به مجسمه تسوایک میشود و رمانی با عنوان “هتل بزرگ بوداپست” را باز میکند.
درلحظه، زمان چند دهه به گذشته باز میگردد، نویسنده در میانه آوارگیهایش، بحث نوشتن را مطرح میکند و بعد باز زمان به گذشته باز میگردد، به زمانی که او، چند هفته قبل از خروجاش از کشور (اینجا از سرزمین خیالی “جمهوری زوبرووکا” نام برده میشود.
درحقیقت، زوبرووکا، نام یک ودکای لهستانی است. همانند بیشتر نامهای استفاده شده در فیلم، این نام هم هجوی است بر تاریخ گذشتگان) به هتلِ بزرگ بوداپست میرود تا استراحت کند، فکر کند و ذهناش را آرام نگاه دارد.
در همانجاست که شاهد حضور صاحب هتل است. او، در سال دو سه مرتبه وارد این هتل نیمهمتروک میشود و در اینجا اقامت میکند، در اتاق خدمتکار، جایی دور از دید همگان. صاحب هتل او را میشناسد، دعوتاش میکند تا داستان زندگیاش را باز بگوید.
در اینجاست که زمان، برای آخرین مرتبه به عقب برمیگردد: به زمان کودکی آقای مصطفی زیرو (مصطفی صفر) و به سالهای نوجوانیاش، وقتی پسر توی لابی هتل شده بود، دستیار همه بود، دور از دید همه ولی حاضر در همهجا. در این نقطه است که شخصیت اصلی داستان، وارد میشود: آقای گوستاو. همهچیز هم حول محور او جلو میرود.
آقای گوستاوِ عزیز
کارگردان، در ابتدا میخواست نقش اصلی فیلم را به جانی دپ بدهد که متخصص اجرای این مدل شخصیتهای گیج و منگ است. هرچند درنهایت این نقش به بازیگر نقش شرور فیلمهای هری پاتر (بازیگر نقش ولدومورت) رسید: به رالف فینز تا با صدای محسورکنندهاش، بیاید و نقش مردی میانسال را بازی کند، در اینجا مدیر هتل بزرگ بوداپست است.
شخصیتی است گیرا، زبانباز است و توجهای خیرهکننده به جزئیات نشان میدهد. مدیری است توانا و چشم همه به حرفهای او دوخته است، هرچند حواسپرت است و سریع هم نظرش را تغییر میدهد. بشدت هم دنبال منافع شخصی خودش است. درحقیقت، تصویری است از یک انسان اروپایی زمانهاش، مردی که آداب معاشرت را میشناسد، اما همیشه گوشه چشماش دنبال یافتن منفذی است برای پیشرفت مادی.
او همچنین، آدمی است وسوسهگر، پیرزنان ثروتمند، بلوند، غمگین و بدون احساس امنیت درونی را قاپ میزند: یعنی مشتریهای اصلی هتل بزرگ بوداپست. دوست آنها میشود، به آنها توجه نشان میدهد و درنهایت راه خودش را به تختخواب آنها باز میکند. داستان فیلم هم حول محور یکی از همین زنان بشدت ثروتمند شکل میگیرد.
او نوزده سال است، مشتری فصلی هتل بزرگ بوداپست است. در ابتدای حضور آقای گوستاو در فیلم، شاهد دو موضوع هستیم: یکی اینکه او هتل را به مقصد خانهاش ترک میکند، دوم اینکه مصطفی، تازه وارد هتل شده است و آقای گوستاو متوجه او میشود.
آموزش او را شروع میکند و این دو، تبدیل به یار همدیگر میشوند، درنهایت هم تبدیل به دو برادر میشوند و در اوج هیجان و در قطار، مصطفی میشود وارث آقای گوستاو. هرچند گوستاو در آن لحظه، هیچ به جز چند کتاب ندارد و یک تابلوی نقاشی، ولی آینده حرف دیگری میزند.
فیلم در درگیریهای آقای گوستاو و وارثهای دوشس ثروتمند دنبال میشود. از زندان تا فرار از زندان، تصویرهای مختلف و گیرایی عرضه میشوند از زندگی و انسانها. در تمام مدت هم آقای گوستاو زبانبازی میکند و مصطفی همگام او رشد میکند و تبدیل میشود به یک نفر، شبیه به او، اما کمی انسانتر و کمی ملایمتر.
رنگها، نقشها، تصویرها
پیرزن ثروتمند داستان، تابلوی “پسری با سیب” را برای آقای گوستاو به ارث گذاشته است. اثری که بیاندازه قیمتی است. هرچند فقط این نقاشی نیست که در فیلم مهم است: اهمیت فیلم، در کنار روایت داستانیاش، بر پایه فصلها، بر پایه اصول داستاننویسی نیمه اول قرن بیستم در اروپا. مثل کتابهای مهم گذشته، روایتی تکهپاره در سرزمینهای مختلف با شخصیتهای مختلف دارد.
بااینحال، فیلم در کنار تمامی اصول برجسته روایت داستانیاش، خیرهکننده است در استفاده از رنگها و جزئیات بصری. چه در طراحی صحنه، چه در تدوین، اصل بر استفاده هرچه تمام از رنگهاست. تصویرها، بعضی وقتها مثل تابلوی نقاشی چیده میشوند، بعضیوقتها شبیه به فیلمها و سریالهای قدیمی میشوند.
هرچند درنهایت، تماشاگر مثل خواننده یک رمان است، در میان تصویرها گام برمیدارد. دوربین با حرکتهایش، به او کمک می کند تا خودش را در داستان احساس کند. انگار تمام مدت، نشسته باشی و فیلم را تماشا بکنی و انگار در تمام مدت، یک صندلی برایت کنار گذاشته باشند تا اجرای هنرپیشهها را ببینی.
تحسین جهانی
اولین اکران فیلم، در دوره ۶۴ جشنواره بینالمللی فیلم برلین بود در فوریه ۲۰۱۴ بود. در این جشنواره، جایژه ویژه هیئت داوران، یعنی همان جایزه خرس نقرهای جشنواره را دریافت کرد. فیلم در اکرانی محدود عرضه شده است و در کشورهای مختلف، تحسینی ویژه یافته است. نسخههای دیویدی آن هم از همین ماه، پخش میشوند.
فیلم در امریکای شمالی، فروشی ۵۵ میلیون دلاری داشته است و در دیگر کشورهای جهان، تاکنون ۹۷ میلیون دلار درآمد کسب کرده است. برای اطلاعات بیشتر در مورد فیلم، فروشها، جایزهها و اکرانهایش، وبسایت رسمی “هتل بزرگ بوداپست” را ببیند.