ظرفیت و توانائی مردم برای پذیرش انقلاب های از بالا اندک است. ایرانیان در شرایطی قرار گرفته اند که انقلاب های از بالا پیاپی بر آنها تحمیل می شود، بی آنکه فرصت هائی برای اظهار نظر داشته باشند. هر بار چند روزنامه و نشریه را می بندند، چند وبلاگ را هک می کنند و پیش از آنکه منتظر نتایج این بگیر و ببند ها بشوند، یک تصمیم انقلابی را اعلام می کنند. دولت کنونی آمده است برای زمینه سازی یک انفجار که معمولا ملت ها پس از شکیبائی های بسیار تن به خطراتش می دهند و هنگامی که وارد آن شدند، به سهولت پا پس نمی کشند.
هریک از تصمیماتی که دولت محمود احمدی نژاد آن را به صورت امریه اعلام می کند و منتظرکسب نظرات مردم یا دستکم نظرات همین مجلس که نمایندگان انتصابی در آن اغلب به همفکران دولت تعلق دارند باقی نمی ماند، گامی است استوار با هدف ایجاد تشنج و آشوب در کشوری که در محاصره ی انواع تهدیدهای جهانی - است.
روند حرکات دولت احمدی نژاد در سیاست داخلی و خارجی، منافع ملی ایران را به خطر انداخته، هرچند زیر پوشش عشق به استقلال و اسلام و اخیرا ایران باستان پنهان شده است.
انحلال یک دانشکده پزشکی، زیر فرمان بردن دانشگاه آزاد، صدور امریه به کارمندان دولت بر ترک تهران، فرمان به مردم که هرچه بیشتر زاد و ولد کنند، اجرائی شدن سیاست حذف رایانه ها و بسیاری فرامین دیگر که به حوزه خصوصی زندگی مردم مربوط می شود و حتی دولت های غیر مدرن ازورود به آن پرهیز می کنند، انقلاب هائی است که یکی پس از دیگری پیش روی ایران گذاشته اند و روی دست مردمی که غنی و فقیرشان از انبوهی باید ها ونباید های حکومتی کاسه ی صبرشان لبریز شده است انداخته اند. حذف رایانه ها در یک شرایط سالم زیست محیطی کاری است که نظر کارشناسی موافق آن است. خلوت کردن تهران با برنامه های دراز مدت و مشوق های کافی بدون ژست های آمرانه کار بدی نیست. کار آنجا بد می شود که یک دولت نتوانسته باشد اعتماد مردم را از هر حیث جلب کند، تعمدا آنها را در شرایط جنگی قرار داده باشد و در محاصره ی مشقت های اقتصادی ناشی از فساد اقتصادی چزانده باشد و تازه پس از این همه سوء مدیریت در صدد بر آمده است همزمان با نارضایتی ها و نگرانی ها، رایانه حذف کند و مردم را در صورت امتناع از ترک تهران به بازخرید و باز نشستگی و… تهدید کند. کدام ملت در جهان این همه انقلاب از بالا را در دراز مدت طاقت آورده که ملت ایران دومی اش باشد؟
آنچه به این دولت قدرت فائقه بخشیده بدون شک اراده ی رهبراست بر تفویض اختیارات به محمود احمدی نژاد. در قانون اساسی جمهوری اسلامی نمی بینیم که رئیس جمهور در راس امور باشد. گیرم که مجلس هم در راس امور نباشد، رئیس جمهور در حد و اندازه ای نیست که مثلا به بهانه ی رفع اختلاف دولت و مجلس، اراده ی خود بر تغییر قانون اساسی را علنی کند. این رئیس جمهور قدر قدرت همان نیست که قانون اساسی پیش بینی کرده است، اما می تواند همان باشد که به صورت نوشته یا نانوشته فرامین رهبر رااجرائی می کند ورهبراز او خواسته است تا در جای یک واسطه خواسته های او را به صورت های گوناگون طرح و به خورد دیگر نیروهای حکومتی و مردم بدهد. به سخن دیگر او اراده های دیگری را نمایندگی و بلکه مدیریت می کند و با مهارت آن اراده ها را دهان به دهان می چرخاند تا جائی که نه فقط برای مردم عادی می شود، بلکه دیگر نیروهای درون حکومتی به تدریج زیر سلطه ی این سیاستهای فرسایشی خسته شده و چون کفه ی قدرت او را از حیث برخورداری از حمایت رهبر سنگین می بینند، رفته رفته به این نتیجه می رسند که اگر به صورت آبرومندانه با موضوع کنار نیایند از چرخه ی قدرت بیرون انداخته می شوند. محمود احمدی نژاد و اراده هائی که او را راه می برند و به او راه می دهند از این عقب نشینی های ناگزیرنیروهای درون حکومتی خبر دارند و به علاوه می دانند همه ی رقیبان سیاسی و درون حکومتی وی دارای چنان پیشینه های آسیب پذیری هستند که در یک لحظه می شود آن پیشینه ها را به تلنگری افشا کرد و قبای آنها را به قبای سران فتنه گره زد. لذا به نظر نمی رسد مردان درون حکومتی در جمهوری اسلامی که از سیاست های دولت کلافه شده اند در نهایت از عهده بر آمده و او را از تخت قدرت پائین بکشند. روسای مجلس، قوه قضائیه، مجمع تشخیص مصلحت نظام و دیگران آشکارا از این جنگ نابرابر به تنگ آمده اند و تا کنون بیشرین نیرو بر سر این گذاشته شده که رهبر را از عاقبت کار بترسانند و پشت احمدی نژاد را خالی کنند. این سیاست بد جوری به سنگ خورده و به نظر می رسد به طور کلی احمدی نژاد در جیب خود قانون اساسی دیگری دارد که همین قانون اساسی غیر دموکراتیک و مدار بسته هم در مقایسه با آن دموکراتیک ارزیابی می شود! و در نهایت اپوزیسیون دستجات اصلاح طلب درون کشور را با این مشغولیت ذهنی درگیر و سرگرم می کنند که آمال و آرزوشان به ناچار اجرای قانون اساسی موجود است و پیدا کردن راه فراری از قانون اساسی مورد استناد محمود احمدی نژاد که متن آن اجرا می شود بی آنکه انتشار یابد. سیاستی است شبیه سیاست خارجی که وقت کشی را به هر کار دیگری ترجیح می دهد و مردم و نیازهای آنها در این سیاست جائی و منزلتی ندارد.
سیاستگزاری در ایران از آن پیچیده تر شده که عقل رایج و متعارف تحلیلگران سیاسی بتواند از عهده اش برآید. این پیچیدگی باز نمی شود، مگر زیر ضرب یک شوک که حاکمان امروز ایران شاید انتظارش را نداشته باشند. جنبش اعتراضی مردم 22 خرداد1388 برای حاکمان غیر منتظره بود. انقلاب هائی که محمود احمدی نژاد پیاپی پیش روی مردم می گذارد، پوسته ی سکوت زیر سرکوب را می شکند و غیر منتظره های دیگری روی صحنه می آید. با نامگزاری این غیر منتظره ها به “فتنه” و مانند آن چیزی از خطرات پیش روی حکومت کم نمی شود. شورش های کور هم به فرض سرکوب، حکومت را تضعیف می کند. از دوست دشمن ساختن در سیاست داخلی و خارجی، حکومت به جائی نمی رسد . فقط بسیار فرصتها را برای بهبود زندگی معیشتی و امنیت خاطر خود و مردم از دست داده است.
با وجود همه ی خطاهای سیاسی که جمهوری اسلامی به زیان رفاه و امنیت و حقوق شهروندان ایرانی مرتکب شده، اوضاع منطقه و جهان چنان است که حکومت ایران احساس قدرت می کند و خوش دل است به شکست سیاستهای غرب در منطقه و یقین دارد که غرب باری دیگر دست به اشتباهی دیگر در منطقه نمی زند. زهی خیال باطل. در این آینده نگری که سخت خوش بینانه است، جمهوری اسلامی به اندازه ای جاهلانه سرمایه گزاری می کند که پیداست برخلاف نمایش های سیاسی هنوز به بلوغ سیاسی نرسیده و مطالعه ی تاریخ و خطاهای مکرر غرب در سراسر جهان را بر خود حرام کرده است. جمهوری اسلامی با این توهم که دارد غرب را زیر پای خود ذلیل می کند، مردم را زیر ضرب گرفته و با این ساده لوحی کودکانه به ستمگری ادامه می دهد که غرب از تاریخ درس گرفته و جمهوری اسلامی تا ابد در حاشیه ای امن می تواند بلوف بزند و از ایرانیان اسیر بگیرد. جوان و پیر را شکنجه بدهد، با اقاریر اخذ شده زیر فشار مستانه تبلیغات کند، مانورهای نظامی بدهد، منتقدان رادر جهان آواره کند، پول نفت را بذل و بخشش کند وتا ابدالآباد خال بر ردای قدرتش ننشیند.
ایکاش پیش از واقعه، آقایان تاریخ اشتباهات سیاسی غرب و شرق در جهان را ورق می زد ند و نگاه می کردند به خطاهای مکرر ابر قدرت ها ی شرق و غرب که بی پروا از خطاهای پیشین، جهان را پر آشوب ساخته اند. در این صورت زندانها را بر زندانیان عقیده می گشودند، با آنها به مذاکره می نشستند وبه این باور و بلوغ سیاسی می رسیدند که دلیلی ندارد به خاطر چشم و ابروی آقای احمدی نژاد، غرب برای همیشه شمشیر خود را غلاف کند و باری دیگر دست به اشتباهی دیگر نزند و دلیلی ندارد که شرق در پی حفظ منافع ملی خود با غرب همداستان نشود و تمامیت ارضی ایران را هدف قرار ندهد. جنگ هشت ساله ی ایران و عراق به قدر کافی عبرت آموز نبود؟ دست شرق و غرب در آن در کار نبود؟ عبرت آموزی از تاریخ برای حفظ جان وخاک و امنیت ایرانیان تکلیف جمهوری اسلامی است. شگفتا که عبرت آموزی را به دیگران محول می کند و سرکوب را حق خود می داند.