ایرانیان مدت سی سال است در مواجهه با افت و خیزهای سیاسی به درجه ای از آکاهی سیاسی رسیده اند و ارزیابی شان از قضایا چنان است که می دانند در سیاست خارجی بخصوص باید شرایط سیاسی جهان را در نظر گرفت وتنش زدایی را انتخاب کرد. ایرانیان اینک در موقعیت بسیار دشوار اقتصادی به سر می برند که تحمل آن به تدریج غیرممکن می شود. فرصت های مناسب هم در اختیار ندارند تا بی آنکه متهم به اقدام بر ضد امنیت ملی بشوند حرف دل خود را بزنند وبا صدای بلند به اصول آن سیاست خارجی که منافع مردم و مصالح ملی را در نظر نمی گیرد معترض بشوند.
دولت ایران چند سالی است با اتکا به شرایط جهانی واین که دولت های اروپایی به ادامه مبادلات تجاری با ایران مثل نان شب محتاج اند و دولت آمریکا خود را در منطقه درگیر کرده است وارد منازعه ای شده که هرگاه کنترل نشود مردم را به خاک سیاه می نشاند. اینک پس از چند سال اضطراب و نگرانی پرتو کمرنگی از امید در آسمان روابط ایران و امریکا پدید آمده است. اروپا برای حفظ منافع تجاری خود این فرصت را تقویت می کند. اما با کمال تاسف برخورد برخی صاحبان قلم وتریبون های اینترنتی و جناحی با وضع موجود به گونه ای است که همین پرتو کمرنگ را تهدید می کند. گاهی در اظهار نظرها اثری از احساس مسئولیت نسبت به وضعیت معیشتی مردم و خطرات دیگری که در راه است مشاهده نمی شود و علاقمندی به سرنگونی حکومت بر دیگر ملاحظات می چربد.
وظیفه ایرانیان چپ وراست بر پایه آگاهی عمیق سیاسی شان از اوضاع و احوال جهانی این است که تلاش کنند تا این پرتو کمرنگ امید باقی بماند.لحظه ای است تاریخی وایجاب می کند سرسخت ترین مخالفان جمهوری اسلامی ایران حفظ و تقویت امید به دست آمده را هدف مشترک قرار دهند و برای تصفیه حساب با حاکمیت آن را دست مایه نکنند و با ادبیات تمسخر آمیز تندرو های در انتظار فرصت را تحریک نکنند تا همین مختصر امید هم از بین برود. مثال ها فراوان است و از آن جمله می توان به شیوه کسانی انتقاد کرد که پیاپی با یادآوری قطعنامه 598 و فرجام گروگان گیری در صدد بر می آیند تا آب را گل آلود کنند. حتی اگراینان به درستی داوری می کردند و رویدادها با هم قابل مقایسه بود اولویت ها ایجاب می کرد تا با منطق “از هر کجا جلو ضرر را بگیریم منفعت است” عجالتا به این قبیل مقایسه ها نپردازیم.
حال آن که اساسا مقایسه بی وجه است و ترجیح می دهم به اظهارات یک متخصص در امور اقتصادی و روابط بین الملل استناد کنم. آقای هرمیداس باوند اخیرا گفته است: “این بحث ماهیتا متفاوت است. یک تبلیغات داخلی ایجاد شده که اززمینه های چنین مقایسه ای برخوردارنیست… فکر نمی کنم پذیرش تعلیق قابل مقایسه با قطعنامه یا ملی شدن صنعت نفت یا پس دادن گروگان ها باشد.اگربخواهیم مقایسه ای صورت بدهیم پذیرش قطعنامه بر اساس تغییریک شرایط پیروزمندانه وتبدیل آن به یک شرایط کاملا انفعالی و تحمیلی صورت گرفته بود. اما دراین جا موضوع مصداق ندارد.چون برای ایران حق داشتن آب سبک را پذیرفته اند. بنابراین موضوع برای ایران شکست تلقی نمی شود. من تاکید دارم که ارزیابی ها باید در پرتو شرایط واوضاع واحوال وقت مطرح شود ونه به صورت انتزاعی وتجریدی. در این شرایطی که مردم از توسل به ابزارسخت افزاری علیه ایران با توجه به پیامدهای سهمگین آن نگرانی دارند هرتصمیمی قبل ازهرچیزی مرتبط با این نگرانی خواهد بود. لذا پذیرش تعلیق قابل مقایسه با قطعنامه 598 نیست.“
به سخنان کارشناسان که می گویند هرگاه تعلیق غنی سازی نشود ومذاکرات درهم بریزد، آینده مصیبت باری در انتظارایران است نمی شود بی اعتنایی کرد وتاکید گذاشت برشباهت اقدامات احتمالی دولت ایران برای رفع تنش از بحران هسته ای با آزاد کردن گروگان ها و قطعنامه598.
ایرانیان مانند دیگر ملت ها حق دارند حکومت خود را دوست نداشته باشند و خواستار تغییر آن بشوند. می توانند جان و مال و امنیت شخصی برای تغییر وضع موجود بگذارند. آن گونه که تا حال بسیاری بهای سنگین این آرمان را پرداخته اند.ایرانیان منتقد و مخالف بی گمان ایران را دوست دارند، چه بسا بیش از وفاداران و حامیان حکومت که بی چون و چرا برخطاها و سیاست های زیانبار مهر تایید می گذارند و ایران را به سوی پرتگاه می کشانند. از برخی موافقان و وفاداران که به هوای وفاداری، شریک دزد و رفیق قافله شده اند نمی شود انتظار داشت که ایران را دوست داشته باشند وبه منافع ملی بیندیشند.کسانی که از رونق، رکود، بحران و جنگ سود می برند نمی توانند ایران را دوست داشته باشند.توقع این است که دوستداران ایران یعنی مخالفان و منتقدان در هنگامه خطر نگذارند خشم بر عقل غلبه کند.
ایران سالهاست گرفتار رقابت دو جناح سیاسی شده است که هر یک می خواهد ابتکار عمل در عادی سازی روابط ایران و امریکا را به نام خود در تاریخ ثبت کند واز مزایای آن به تنهایی سود ببرد. این رقابت در مجموع زیان رسانده است. دو جناح در اجرایی شدن این ضرورت ملی همکاری که نکرده اند سهل است، چوب هم لای چرخ یکدیگر گذاشته اند. ترمزی شده اند تا هر شکل از انعطاف پذیری در نطفه خفه بشود.هر بار جناحی و گروهی راه بر دیگری بسته وبا تحریک رادیکال ترین عناصر و ایجاد فرصت برای ورودشان به صحنه سیاست خارجی و نقش آفرینی ویرانگررشته ها پنبه شده است. اما مخالفان و منتقدان از هر دسته واندیشه سیاسی تکلیف دیگری احساس می کنند.در این لحظه خاص، جهان در شرایط خاصی به سر می برد و سوء سیاست ها مسیر جنگ را هموار می کند و ایران به تصور آن که دارد با جنگ افروزان ستیزه می کند همکار و پشتیبان آنها شده است.حال ان که می تواند با تعلیق غنی سازی از این همکاری سر باز زند. مفهوم یک چنین سیاست اصلاح شده ای اگر فعال بشود نه ذلت و شکست و حقارت است، نه از کف رفتن استقلال، به عکس عین درایت است که به ایران منزلت می بخشد و جهان را بر می انگیزد که نظم نوین جهانی را از حیث تجهیز دیگر کشورها به فوت و فن هسته ای به شدت نقد کند.
در شرایط موجود مخالفان که از درایت سیاسی و تجربه های تاریخی بسیار درس گرفته اند بر پایه کدام منفعت ملی، با یادآوری گذشته ای که با شرایط امروز یکسان نیست، افراطیون ایرانی را تحریک می کنند تا مثلا از ادامه برخی انعطاف ها سر باز زنند. روی سخن با تمام کسانی است که پیاپی انعطاف احتمالی ایران.و نزدیک شدن به میز مذاکره را علامت شکست اعلام می کنند وبا این شیوه به دوستداران جنگ و بحران در ایران پیام می فرستند که راه بر صلح ببندند..بستن راه صلح از سوی مخالفان و منتقدان همان است که جنگ افروزان ایرانی، اسراییلی و امریکایی در پی آن هستند.
اگر ایران را دوست داریم لازم است پیرامون هر سیاستی که انعطاف و مذاکره را دنبال می کند یا سکوت کنیم یا تشویق شان کنیم تا راه را ادامه دهند وکاری سترگ را نیمه کاره باقی نگذارند. در شان مخالفان و منتقدان که به ایران دوستی شهره اند نیست تا با به مضحکه گرفتن سیاست مذاکره که ضرورتی ملی است، از اهمیت موضوع بکاهند و تندروها را بیش از پیش به جان این سیاست بیندازد.
مقایسه وضع موجود با قطعنامه 598 تندروها را از مسیری که شاید بخواهند راهی آن شوند دور می کند و معلوم نیست با طرح بی وقت این مقایسه چه منظوری دنبال می شود و به کدام امید کوتاه مدت، تندروهای پیدا و پنهان را به لجاجت و تداوم جنگ افروزی بر می انگیزند؟