اگر ایران را دوست داریم

مهرانگیز کار
مهرانگیز کار

ایرانیان مدت سی سال است در مواجهه با افت و خیزهای سیاسی به درجه ای از آکاهی سیاسی رسیده اند و ‏ارزیابی شان از قضایا چنان است که می دانند در سیاست خارجی بخصوص باید شرایط سیاسی جهان را در نظر ‏گرفت وتنش زدایی را انتخاب کرد. ایرانیان اینک در موقعیت بسیار دشوار اقتصادی به سر می برند که تحمل آن ‏به تدریج غیرممکن می شود. فرصت های مناسب هم در اختیار ندارند تا بی آنکه متهم به اقدام بر ضد امنیت ملی ‏بشوند حرف دل خود را بزنند وبا صدای بلند به اصول آن سیاست خارجی که منافع مردم و مصالح ملی را در نظر ‏نمی گیرد معترض بشوند.‏

دولت ایران چند سالی است با اتکا به شرایط جهانی واین که دولت های اروپایی به ادامه مبادلات تجاری با ایران ‏مثل نان شب محتاج اند و دولت آمریکا خود را در منطقه درگیر کرده است وارد منازعه ای شده که هرگاه کنترل ‏نشود مردم را به خاک سیاه می نشاند. اینک پس از چند سال اضطراب و نگرانی پرتو کمرنگی از امید در آسمان ‏روابط ایران و امریکا پدید آمده است. اروپا برای حفظ منافع تجاری خود این فرصت را تقویت می کند. اما با کمال ‏تاسف برخورد برخی صاحبان قلم وتریبون های اینترنتی و جناحی با وضع موجود به گونه ای است که همین پرتو ‏کمرنگ را تهدید می کند. گاهی در اظهار نظرها اثری از احساس مسئولیت نسبت به وضعیت معیشتی مردم و ‏خطرات دیگری که در راه است مشاهده نمی شود و علاقمندی به سرنگونی حکومت بر دیگر ملاحظات می چربد.‏

وظیفه ایرانیان چپ وراست بر پایه آگاهی عمیق سیاسی شان از اوضاع و احوال جهانی این است که تلاش کنند تا ‏این پرتو کمرنگ امید باقی بماند.لحظه ای است تاریخی وایجاب می کند سرسخت ترین مخالفان جمهوری اسلامی ‏ایران حفظ و تقویت امید به دست آمده را هدف مشترک قرار دهند و برای تصفیه حساب با حاکمیت آن را دست ‏مایه نکنند و با ادبیات تمسخر آمیز تندرو های در انتظار فرصت را تحریک نکنند تا همین مختصر امید هم از بین ‏برود. مثال ها فراوان است و از آن جمله می توان به شیوه کسانی انتقاد کرد که پیاپی با یادآوری قطعنامه 598 و ‏فرجام گروگان گیری در صدد بر می آیند تا آب را گل آلود کنند. حتی اگراینان به درستی داوری می کردند و ‏رویدادها با هم قابل مقایسه بود اولویت ها ایجاب می کرد تا با منطق “از هر کجا جلو ضرر را بگیریم منفعت ‏است” عجالتا به این قبیل مقایسه ها نپردازیم.‏

حال آن که اساسا مقایسه بی وجه است و ترجیح می دهم به اظهارات یک متخصص در امور اقتصادی و روابط ‏بین الملل استناد کنم. آقای هرمیداس باوند اخیرا گفته است: “این بحث ماهیتا متفاوت است. یک تبلیغات داخلی ‏ایجاد شده که اززمینه های چنین مقایسه ای برخوردارنیست… فکر نمی کنم پذیرش تعلیق قابل مقایسه با قطعنامه یا ‏ملی شدن صنعت نفت یا پس دادن گروگان ها باشد.اگربخواهیم مقایسه ای صورت بدهیم پذیرش قطعنامه بر اساس ‏تغییریک شرایط پیروزمندانه وتبدیل آن به یک شرایط کاملا انفعالی و تحمیلی صورت گرفته بود. اما دراین جا ‏موضوع مصداق ندارد.چون برای ایران حق داشتن آب سبک را پذیرفته اند. بنابراین موضوع برای ایران شکست ‏تلقی نمی شود. من تاکید دارم که ارزیابی ها باید در پرتو شرایط واوضاع واحوال وقت مطرح شود ونه به صورت ‏انتزاعی وتجریدی. در این شرایطی که مردم از توسل به ابزارسخت افزاری علیه ایران با توجه به پیامدهای ‏سهمگین آن نگرانی دارند هرتصمیمی قبل ازهرچیزی مرتبط با این نگرانی خواهد بود. لذا پذیرش تعلیق قابل ‏مقایسه با قطعنامه 598 نیست.“‏

به سخنان کارشناسان که می گویند هرگاه تعلیق غنی سازی نشود ومذاکرات درهم بریزد، آینده مصیبت باری در ‏انتظارایران است نمی شود بی اعتنایی کرد وتاکید گذاشت برشباهت اقدامات احتمالی دولت ایران برای رفع تنش ‏از بحران هسته ای با آزاد کردن گروگان ها و قطعنامه598.‏

ایرانیان مانند دیگر ملت ها حق دارند حکومت خود را دوست نداشته باشند و خواستار تغییر آن بشوند. می توانند ‏جان و مال و امنیت شخصی برای تغییر وضع موجود بگذارند. آن گونه که تا حال بسیاری بهای سنگین این آرمان ‏را پرداخته اند.ایرانیان منتقد و مخالف بی گمان ایران را دوست دارند، چه بسا بیش از وفاداران و حامیان حکومت ‏که بی چون و چرا برخطاها و سیاست های زیانبار مهر تایید می گذارند و ایران را به سوی پرتگاه می کشانند. از ‏برخی موافقان و وفاداران که به هوای وفاداری، شریک دزد و رفیق قافله شده اند نمی شود انتظار داشت که ایران ‏را دوست داشته باشند وبه منافع ملی بیندیشند.کسانی که از رونق، رکود، بحران و جنگ سود می برند نمی توانند ‏ایران را دوست داشته باشند.توقع این است که دوستداران ایران یعنی مخالفان و منتقدان در هنگامه خطر نگذارند ‏خشم بر عقل غلبه کند.‏

ایران سالهاست گرفتار رقابت دو جناح سیاسی شده است که هر یک می خواهد ابتکار عمل در عادی سازی روابط ‏ایران و امریکا را به نام خود در تاریخ ثبت کند واز مزایای آن به تنهایی سود ببرد. این رقابت در مجموع زیان ‏رسانده است. دو جناح در اجرایی شدن این ضرورت ملی همکاری که نکرده اند سهل است، چوب هم لای چرخ ‏یکدیگر گذاشته اند. ترمزی شده اند تا هر شکل از انعطاف پذیری در نطفه خفه بشود.هر بار جناحی و گروهی راه ‏بر دیگری بسته وبا تحریک رادیکال ترین عناصر و ایجاد فرصت برای ورودشان به صحنه سیاست خارجی و ‏نقش آفرینی ویرانگررشته ها پنبه شده است. اما مخالفان و منتقدان از هر دسته واندیشه سیاسی تکلیف دیگری ‏احساس می کنند.در این لحظه خاص، جهان در شرایط خاصی به سر می برد و سوء سیاست ها مسیر جنگ را ‏هموار می کند و ایران به تصور آن که دارد با جنگ افروزان ستیزه می کند همکار و پشتیبان آنها شده است.حال ‏ان که می تواند با تعلیق غنی سازی از این همکاری سر باز زند. مفهوم یک چنین سیاست اصلاح شده ای اگر ‏فعال بشود نه ذلت و شکست و حقارت است، نه از کف رفتن استقلال، به عکس عین درایت است که به ایران ‏منزلت می بخشد و جهان را بر می انگیزد که نظم نوین جهانی را از حیث تجهیز دیگر کشورها به فوت و فن ‏هسته ای به شدت نقد کند.‏

در شرایط موجود مخالفان که از درایت سیاسی و تجربه های تاریخی بسیار درس گرفته اند بر پایه کدام منفعت ‏ملی، با یادآوری گذشته ای که با شرایط امروز یکسان نیست، افراطیون ایرانی را تحریک می کنند تا مثلا از ادامه ‏برخی انعطاف ها سر باز زنند. روی سخن با تمام کسانی است که پیاپی انعطاف احتمالی ایران.و نزدیک شدن به ‏میز مذاکره را علامت شکست اعلام می کنند وبا این شیوه به دوستداران جنگ و بحران در ایران پیام می فرستند ‏که راه بر صلح ببندند..بستن راه صلح از سوی مخالفان و منتقدان همان است که جنگ افروزان ایرانی، اسراییلی و ‏امریکایی در پی آن هستند.‏

اگر ایران را دوست داریم لازم است پیرامون هر سیاستی که انعطاف و مذاکره را دنبال می کند یا سکوت کنیم یا ‏تشویق شان کنیم تا راه را ادامه دهند وکاری سترگ را نیمه کاره باقی نگذارند. در شان مخالفان و منتقدان که به ‏ایران دوستی شهره اند نیست تا با به مضحکه گرفتن سیاست مذاکره که ضرورتی ملی است، از اهمیت موضوع ‏بکاهند و تندروها را بیش از پیش به جان این سیاست بیندازد.‏

مقایسه وضع موجود با قطعنامه 598 تندروها را از مسیری که شاید بخواهند راهی آن شوند دور می کند و معلوم ‏نیست با طرح بی وقت این مقایسه چه منظوری دنبال می شود و به کدام امید کوتاه مدت، تندروهای پیدا و پنهان را ‏به لجاجت و تداوم جنگ افروزی بر می انگیزند؟