برکناری “بهمن دری” از معاونت فرهنگی وزارت ارشاد
درشتگویی و درشتنمایی
علی اصغر سیدآبادی
کنار گذاشتن بهمن دری از معاونت فرهنگی وزارت ارشاد، اگرچه به نظر نمیرسد از نظر نتایج و تاثیر در حوزه فرهنگ اتفاق مهمی باشد، اما به عنوان یک خبر در حوزه فرهنگ بازتاب نسبتا گستردهیی داشت. بسیاری از انتقادهایی که در خبرگزاریها و برخی سایتها نسبت به عملکرد بهمن دری - چه در روزگار مدیریتش و چه اکنون- طرح میشود، بیش از اینکه به او و عملکردش برگردد، برآمده از ساختار و مجموعه سیاستهایی است که هر کس دیگری جای او بنشیند، آنها را تغییری نخواهد کرد. کنار گذاشتن او اگرچه به خشنودی برخی از اهل فرهنگ انجامیده است، اما نمیتوان امیدوار بود که با نشستن فردی دیگر بر صندلی او کارها بسامان شود و نابسامانیها از میان برود. شاید فضا در آستانه انتخابات ریاستجمهوری اندکی تغییر کند و سختگیریها جای خود را به آسانگیریهایی محتاطانه بدهد، اما در حوزه سیاستها و تصمیمسازیها و تصمیمگیریهای فرهنگی در بر همان پاشنه قبلی خواهد چرخید! آن روزهایی که محسن پرویز جای خود را به بهمن دری داد نیز چنین خشنودیای را در برخی دستاندرکاران کتاب میشد دید. اگر یادمان باشد، بهمن دری آن روزها با شعار مجوز دادن به کتابهایی آمد که در زمان پرویز در وزارت ارشاد مانده بودند. آنان که با سابقه دری و همچنین با سیاستها و ساختار اعمال کنترل فرهنگی آشنا بودند، میدانستند که نباید دل بر این حرفها بست، اما بسیاری با آگاهی از این نکته، خشنودی خود را ابراز میکردند.
دری که با شعار مجوز دادن به کتابهای مانده در ارشاد بر صندلی مدیریت نشسته بود، در طول دو سال مدیریت خود نهتنها این وعده را عملی نکرد که سختگیری را بیشتر کرد و در اجرا یا تصویب مقرراتی کوشید که گاهی به تفسیر حقوقدانان با اصل قانون اساسی تعارض جدی داشت و از آن جمله آییننامه یا مقرراتی است که اجازه میدهد ناشر را برای ارائه آثار به وزارت ارشاد (نه چاپ آن) از حقوق اساسیاش محروم کرد، آن هم نه با رای دادگاه و طی فرآیند قانونی، بلکه توسط بخش کوچکی از دستگاه اجرایی. تصمیمی که منجر به تعلیق ناشران مهم و معتبری چون نشر چشمه، کویر، ثالث و… شد.
محسن پرویز و بهمن دری اگرچه احتمالا به لحاظ شخصی و همچنین پایگاه حمایتی در بین اصولگرایان اهل قلم تفاوتهایی با هم داشته باشند، از نظر عملکرد به ویژه برای بخشهای مستقل از دولت در حوزه فرهنگ تفاوت چندانی بین آنان به چشم نمیخورد. آنان هم از نظر سابقه خدمت و هم از نظر عملکرد کاملا شبیه هم بودند. این شباهت البته شاید برای کسانی که نوع مراوداتشان با وزارت ارشاد از حد مراجعهکننده معمولی فراتر است و دستی در اجرای پروژههای فرهنگی دارند، تفاوت داشته باشد، اما برای اکثریت اهل فرهنگ که مخاطبان خود را بیرون از دایرههای رسمی میبینند، تفاوتی بین آنان دیده نمیشود. اگر بخواهیم تنها دو ویژگی برای مدیریت فرهنگی در حوزه کتاب برای هر دو دوره دولت احمدینژاد برشماریم، “درشتگویی” و “درشتنمایی” آن دو ویژگی هستند.
کافی است به ادبیات آنان و نحوه سخن گفتنشان با منتقدان توجه کنیم. در تمام این سالها، در کارنامه مدیران این دورهها، گفتن سخنان درشت و از موضع بالا مرسوم بود. اغلب مدیران، اول منتقدان را متهم به چیزی غیر از موضع نقدشان کرده و سپس خود پشت شعارهای ارزشی پنهان شده و با منتقدان از موضع حق سخنان درشت میگفتند؛ سخنان درشتی که همراه با تحقیر و تهدید بود.
از سوی دیگر سخنانشان در ارائه کارنامه خود همراه با درشت نمایی بسیار بود. شاید در روزگاری که این سخنان بر زبانشان رانده میشد، میتوانستند منتقدان را به غرضورزی و ناآگاهی متهم کنند، اما اکنون با سپری شدن حدود هفت سال، میتوان نتایج کار را شفافتر دید و به جای وعده و وعید و شعار و حرفهای کلی، از کارنامه ملموس آنان پرسش کرد. اکنون با گذشت هفت سال اگر بخواهند در حوزه کتاب، به کارنامه خود نگاهی بیندازند، هر یک از مدیران دورههای مختلف از کدام فعالیت نام خواهند برد؟
در پاسخ این پرسش هرچه بتوانند بگویند، نخواهند توانست خاطره این درشتگوییها را که گاه با تحقیر و تهدید همراه بود، از ذهن اهل فرهنگ بزدایند، هرچند نکته جالب این است که بیشتر تغییر مدیریتها در این حوزه با برکناری بوده است و گاهی به شکلی تحقیرآمیز.
لابد تا چندی دیگر مدیری بر این صندلی خواهد نشست. میدانیم که او نیز همان مسیری را ادامه خواهد داد که پیشینیانی که برکنار شدهاند، ادامه دادند. از او نمیتوان انتظار داشت که آبهای رفته همین یکی دو سال را به جو برگرداند، اما میتوان توجه او را به طول دوران مدیریت مدیران فرهنگی جلب کرد و به میزان محبوبیتشان در میان نویسندگان و ناشران و دستاندرکاران کتاب. شاید همین جلبتوجه باعث شود که در پایان دوره کوتاه مدیریتش نامش در ذهن اهل فرهنگ با تحقیر و تهدید همراه نباشد.
منبع: اعتماد