شنیدی جعفر خان …
از فرنگ برگشته؟
نه …
بر نگشته؟
نه بابا، اصلا…
اصلا چی؟ اصلا فرنگ نرفته بوده؟
نه …
پس چی؟رفته بوده، وقتی می خواسته برگرده، تو فرودگاه گرفتنش؟
نه…
تو فرودگاه نگرفتنش، ولی بعد که رفته خونه به جرم ارتباط با رسانه های غربی گرفتنش؟
نه …
آهان فهمیدم ، دستشون به خودش نرسیده، خانواده شو گرفتن؟
نه
پس یه کاری کردن به صورت خودجوش سرش به جسم سخت برخورد کنه با مرگ طبیعی از دنیا بره؟
نه…
ای بابا! نمی شه که. بالاخره باید یه اتفاق بدی براش افتاده باشه
چی داری می گی همینطوری برای خودت؟
دارم گمانه زنی می کنم؟
چی چی می کنی؟
گمانه زنی می کنم. یعنی دارم حدس می زنم چه بلاهایی ممکنه سر جعفرخان اومده باشه. ببینم بالاخره چه بلایی سرش اومده؟
کی چه بلایی سرش اومده؟ من منظورم جعفر شجونی بود
خب! بازآدم کشته؟
نه
می خواد بکشه؟
نه
جایی رو غارت کرده؟
نه
حراج لباس زیر گذاشته؟
نه نه نه… تو چرا اینطوری شدی؟ اصلا نمی ذاری آدم حرفشو بزنه
نزدیک انتخاباته، به گمانه زنی علاقمند شدم. مشکلی داری؟
ای مرده شورتو ببرن که تو هم از انتخابات فقط همین گمانه زنیش رو یاد گرفتی
مواظب حرف زدنت باشااااا… بالاخره می گی داستان این جعفر شجونی چی بوده یا نه؟
آره اگر اجازه بدی
خب اجازه می دم، بگو
جعفر شجونی گفته: « در حال حاضر قانون دست و پای خیلیها را بسته است و فشار خون خیلیها را بالا برده است.»
راس می گه خب، الان بیشتر این زندانی های سیاسی فشار خون شون بالاست. کلی بیماری جورواجور دیگه هم دارن بنده های خدا
نه بابا، منظورش که اونا نبوده.
پس منظورش کیا بوده؟
گفته: « در جمهوری اسلامی افراد از ترس آبرو کمتر کار خلاف میکنند و قانون فشار خون خیلیها را بالا برده است.»
آهااان! از اون نظر. بازم خوبه از ترس آبروشون کمتر خلاف می کنن. خدایی خوبه دست و پاشون بسته است وگرنه برای مراسم رشوه خواری پخش مستقیم می ذاشتن تو رسانه ملی
همینو بگو
کدومو؟
همینو که گفتی دیگه
خب اینو که گفتم … می خوای یه چیز دیگه بگم؟
نه بابا. منظورم این بود که درست گفتی . تایید کردم حرفتو.
آهان! خیلی ممنون. واقعا به این تاییدت نیاز داشتم
هه هه…تو چرا اینقد بی مزه شدی؟ بذار چهار کلمه حرف حساب بزنیم.
خب بزن…
همین دیگه… بعدم گفته: « زمان شاه چون خود سران تمام حواسشان به خارج بود و پولهایشان را به خارج از کشور میفرستادند٬ این بیتوجهی به مسائل و پولخواهی روی پایین دستها نیز تاثیر گذاشته بود.»
این الان حرف حساب بود دیگه؟ نه؟
نه…
پس چی می گی بذار چهار کلمه حرف حساب بزنیم؟
خب منظورم…
نمی خواد منظورتو بگی . ببینم این جعفر خان همه این اطلاعات رو تو همون سه هفته ای که داشت کاخ اشرف پهلوی رو خالی می کرد و لباس زیراش رو می فروخته کسب کرده؟ لامصب یه جوری حرف می زنه انگار سی سال حسابدار دربار بوده
همینو بگو
کدومو؟
همینو که گفتی دیگه
خب اینو که گفتم … می خوای یه چیز دیگه بگم؟ صب کن ببینم ، این تکراری بود
آره ببخشید، قاطی کردم، دوباره همون دیالوگ های بالا رو گفتم
حواستو جمع کن دیگه، برو
خب،بریم. تازه اینجاشو نشنیدی. گفته: « زمان شاه همه در خارج از کشور حساب داشتند ولی در جمهوری اسلامی افراد از ترس اینکه آبرویشان برود از این کارها نمیکنند.»
خدایی فکر کنم این جعفر خان، هر سال بعد از بیست و دو بهمن فکر می کنه تازه انقلاب شده، هر اتفاقی هم قبلش افتاده دوره شاه بوده هنوز…
نه بابا! ساده ای . اینا خودشون رو به خریت می زنن. فکر می کنی نمی دونه الان چه خبره؟ خودش گفته: « همه جا زیر میزی وجود دارد. برای مثال با اینکه سپاه و تمام نیروهای مسلح ما پاک و مطهرند ولی ما آدمهایی را سراغ داریم که با ارتش و سپاه معامله میکنند.»
نه واقعا الان به این نتیجه رسیدم که رکورد حرف حساب رو هم شکونده…
این چیزی که گفتی تو متن نبوداااا
خودم می دونم… خلاقیت به خرج دادم. بداهه گویی کردم. می فهمی این چیزا رو؟
آهان! دستت درد نکنه.
خب! آخرش چی گفته؟ می خوای گمانه زنی کنم؟
آره …بکن ببینم
هیچی دیگه. حتما آخرشم گفته: « آقا شب و روز در حال غصه خوردن برای کشور است و دایما مسئولان را نصیحت میکند و خاضعانه و خاشعانه و دلسوزانه از مسئولان درخواست میکند به فکر مردم باشند.»
ای ول! چطوری تونستی؟ دقیقا همینو گفته. گمانه زنیت جواب دادا
بیا . بعد می گن چرا وضع مملکت اینطوری شده؟
خب راست می گن، چرا اینطوری شده؟
آی کیو! اون کاغذی که دست تو هست داری از روش می خونی، دست منم هست.
خب؟
هیچی . همینطوری جهت اطلاع گفتم… کاری نداری؟
نه. به سلامت. ولی من این آخرشو خوب نفهمیدمااااا
مهم نیست. می فهمی یه روزی