شش سال پیش، زمانی که آمریکا و اروپا اولین اقدام برای فشار به ایران بمنظور متوقف کردن برنامه های اتمی این کشور را آغاز کردند، صحبت از تحریم های “کوچک” بود. غرب اصرار داشت که با مردم ایران دعوایی ندارد و مشکل اش تنها با حکومت ایران است که قصد دارد بمب اتم بسازد یا دستکم به توانایی ساخت آن برسد. اما اکنون، با تشدید تحریم ها به دلیل ناسازگاری حکومت، مردم عادی هستند که بهایش را می پردازند.
روز اول و دوم اکتبر، ارزش ریال دربرابر دلار، بیش از ۲۵ درصد سقوط کرد. با وجود یارانه ها که برای کمک به مردم فقیر داده می شود، قیمت مایحتاج عمومی مثل شیر، نان، ماست و سبزیجات نسبت به آغاز سال، دوبرابر شده است. مرغ یک کالای مقدس شده است که زمانی به بازار های تعاونی می رسد، شورشی برپا می شود. روز سوم اکتبر، نیروی انتظامی به سمت مردمی که برای اعتراض به سقوط ریال به خیابان ها آمده بودند، گاز اشک آور پرتاب کرد. بازار تهران به دلیل مشخص نبودن قیمت ها، بسته شد.
ماه گذشته نامه ای با امضای ده هزار نفر از طرف اتحادیه های کارگری برای وزیر کار فرستاده شد. این نامه شکوائیه ای دردناک بود. در بخشی از آن آمده است: “افزایش سرسام آور قیمت ها در سال گذشته بیش از افزایش ۱۳ درصدی دستمزد کارگران بوده است. بیکاری سه برابر آمار رسمی ۱۲ درصد است و میلیونها کارگر ساده با دستمزهای کم، زیر خط فقر (۳۰۰ دلار در ماه) زندگی میکنند”.
سوء مدیریت اقتصادی و مالی دولت احمدینژاد و درگیریهای دورهای درون حکومت منجر به این فاجعه اقتصادی شده است و تحریمهای نفتی که ۸۰ درصد درآمد صادرات ایران را تشکیل میدهد به این روند سرعت داده است. تحریم نفتی اتحادیه اروپا از ماه ژوئیه آغاز شد و حذف شدن ایران از ساز و کار مالی بین المللی و بیمههای کشتیرانی ضربه شدیدی به اقتصاد ایران زد.
حتی قبل از سقوط ریال، وزیر اقتصاد اسرائیل، یووال استنیتز، در روز ۳۰ سپتامبر گفت که دولت ایران تا آخر امسال بین ۴۵ تا ۵۰ میلیارد دلار درآمد نفتی خود را به دلیل تحریمها از دست میدهد. وی گفت که اقتصاد ایران در آستانه فروپاشی است.
هنوز زود است برای اینکه بگوییم تحریمها باعث میشوند که ایران دست از برنامههای اتمیاش بردارد یا به بازرسان اجازه بدهد نظارت کنند که آیا این برنامهها صلح آمیز است یا نه. حکومت ایران حتی نمیداند چه واکنشی نشان بدهد. گفتگوهای ایران و گروه ۵+۱ در اوایل امسال، خیلی زود به بن بست رسید.
احمدی نژاد نشان داده است که برای بیرون آوردن ایران از این فقر اقتصادی، حاضر به معامله است. اما دیگر فرصتی ندارد، بعد از دو دوره ریاست جمهوری دیگر نمی تواند رئیس جمهور بشود و تا آن زمان دوستان بیشتری را از دست خواهد داد. علی خامنه ای، رهبر ایران، که حرف آخر را می زند همچنان دم از “اقتصاد مقاومتی” می زند که بر مبنای اتکای کمتر به نفت است.
سردمدار کسانی که تحریم ها را موثر نمی دانند، بنجامین ناتنیاهو، نخست وزیر اسرائیل است. وی می گوید ایران با وجود همه ضرباتی که به اقتصادش وارد شده است، به برنامه های اتمی خود ادامه خواهد داد و فقط با یک حمله نظامی متوقف می شود. وی با یک حرکت نمایشی که با هدف جذب حمایت کشورها برای حمله به ایران انجام شد، در سخنرانی اش در روز ۲۷سپتامبر در سازمان ملل، تصویر یک بمب کارتونی در آستانه انفجار را نشان داد تا بگوید ایران تا چه حد به ساخت بمب اتم نزدیک شده است.
وی در ادامه این نمایش، ماژیک قرمزی در آورد و خط قرمزی روی تصویر بمب کشید. آقای ناتیاهو گفت، این جایی است که ایران به اورانیوم بیست درصدی کافی برای ساخت بمب اتمی می رسد. وی گفت که تحریم ها نتوانسته است برنامه اتمی ایران را کندتر کند. بر اساس گفته آژانس بین المللی انرژی اتمی، وی اعلام کرد که ایران در بهار یا اوایل تابستان به این خط می رسد. زمانی که به این جا رسید از خط قرمز عبور کرده است و باید در انتظار پاسخ نظامی نه فقط اسرائیل بلکه آمریکا باشد.
با وجود لحن بشارت دهنده سخنرانی ناتنیاهو، می شود گفت که دولت اوباما نفسی به راحتی کشید. نگرانی هایی وجود داشت که آقای ناتیناهو از فرصت انتخابات آمریکا استفاده کند و به امید اینکه آمریکا را در برابر عمل انجام شده قرار بدهد، اعلام جنگ کند. با توجه به اینکه احتمال انتخاب شدن میت رامنی ( کاندیدایی که در مورد ایران با نتنیاهو نظرات مشترکی دارد) کم شده بود و با توجه به اخطار هایی که به نخست وزیر اسرائیل داده شده بود که اگر اعلام جنگ کند، باید خودش به تنهایی اقدام کند، این نگرانی برطرف شد. اختلاف بر سر اجازه دادن به ایران برای ادامه غنی سازی اورانیوم نیست، چراکه آقای اوباما اعلام کرد که دست به هرکاری می زند تا جلوی اتمی شدن ایران را بگیرد، مشکل برسر این است که این خط قرمز کجاست.
آقای ناتیاهو، با حمایت میت رامنی و بسیاری از جمهوریخواهان اصرار دارد که خط قرمز با میزان اورانیوم غنی سازی شده بیست درصد سنجیده شود. آقای اوباما برعکس، دسیابی ایران به کلاهک مناسب اتمی و سیستم موشکی که بتواند این کلاهک را حمل کند، خط قرمز می داند.
آیا یک بمب کافی است؟
آمریکا هم تردید دارد که ایران بخواهد فقط برای ساخت یک بمب دست به غنی سازی بزند، ایران دستکم برای سه یا چهار بمب غنی سازی می کند که دستکم به یک سال بیشتراز زمانی که آقای ناتنیاهو تعیین کرده است، نیاز دارد.
در نتیجه آمریکایی ها در پی دسیابی به نشانه هایی هستن که نشان بدهد ایران تصمیم گرفته است از خط قرمز عبور کند یا نه. مارک فیتزپاتریک، تحلیلگر نظامی موسسه بین المللی مطالعات استراتژیک لندن، می گوید دستکم سه نشانه وجود دارد. اول زمانی است که ایران بازرسان آژانس را بیرون کند و از پیمان منع تولید سلاح اتمی بیرون بیاید.
دوم زمانی است که بازرسان آژانس فراتر از میزان بیست درصد، غنی سازی کرده است، ممکن است بگویند که برای ساخت ایزوتوپ پزشکی یا سوخت زیر دریایی است اما چنین ادعایی بسیار تردید آمیز است.
سوم زمانی است که سازمان های جاسوسی غربی شواهدی را بدست بیاورند که ایران دست به ساخت و سازهای اتمی زده است که در سال ۲۰۰۳ متوقف شده بود. بعد از آبروریزی ادعای وجود سلاح کشتار جمعی در عراق، بسیار سخت است که به چنین گزارش هایی اعتماد کرد اما ایران سال هاست که یکی از مهم ترین ارجحیت های سازمان های اطلاعاتی است و اطلاعات بدست آمده شان در بالاترین حد محرمانه قرار دارند و در اختیار آقای ناتیاهو قرار نمی گیرند، مگر اینکه زمانی برسد که منتشر نکردن آن باعث شود که فرصت از دست برود.
اینکه توافقی برای مشخص کردن خط قرمز بین آقای اوباما و آقای ناتنیاهو صورت بگیرد، سووال برانگیز است. در صورت انتخاب شدن مجدد آقای اوباما، بین شش تا نه ماه فرصت هست تا نقطه نظر این دو به هم نزدیک شود. همچنین بین شش تا نه ماه فرصت هست تا تحریم ها به نتیجه برسد. این احتمال هم وجود دارد که حکومت ایران هم خط قرمزی تعیین کرده باشد و آن زمانی است که میزان فقر به حدی می رسد که قبل از رسیدن به یک راه حل دیپلماتیک، مردم صبر خود را از دست بدهند.
اکونومیست، 6 اکتبر