سقوط تیراژ کتاب ها در ایران و وضعیت اسفناک نشر به دلیل سانسور بی امان وزارت ارشاد بسیاری از نویسندگان را وادار کرده تا کتب های خود را روی اینترنت و یا خارج از کشور منتشر کنند. رونق بازار چاپ قاچاق همین کتب ممنوعه! نیز سبب شده تا از این رهگذر خواننده پیگیر بتواند به این ادبیات ممنوع دسترسی داشته باشد. آخرین نمونه چنین کتاب هایی “عکس فوری عشق بازی” اولین مجموعه شعر شیدا محمدی است که پس از محرومیت از گرفتن مجوزبه صورت زیر زمینی چاپخش شد. کاری پر مخاطره که در این باره با شیدا محمدی گفت و گو کرده ایم….
گفت و گو با شیدا محمدی
آزادی پرداختن به رویا
شیدا محمدی؛ شاعر، نویسنده و روزنامه نگار در تهران تولد یافت. تحصیلات خود را در زمینه “زبان و ادبیات فارسی” تا مقطع “لیسانس” ادامه داد. حوزه علاقمندیش همواره ادبیات و نقاشی بود. از سال 1378 فعالیت روزنامه نگاری خویش را در صفحات فرهنگی و اجتماعی روزنامه “همشهری” و “جام جم” آغاز کرد و در روزنامه های ”ایران جمعه”، “اعتماد” و مجلات مختلف ادبی قلم زد.
پس از آن دبیر صفحه زنان در روزنامه “ایران” و دبیر تحریریه مجله” فرهنگستان هنر “ بود.(یک شماره پیش از خروج از ایران ). کتاب “مهتاب دلش را گشود…بانو !“در سال 80 توسط نشر تندیس به چاپ رسید. “افسانه بابا لیلا” از سال 80 در وزارت ارشاد منتظر مجوز بود تا سرانجام با حذف 44 مورد در نوبت اول و 18 مورد در نوبت دوم در سال 85 به چاپ رسید.
در این فاصله شعر ها و داستان های وی در مجلات “ نافه”، “عصر پنج شنبه “، ” کارنامه” و”گوهران”، “خوانش”، ”نوشتا” و روزنامه “ همشهری” “ایران جمعه ” و بعدها در “ جمهوریت ” و “ وقایع الاتفاقیه ” و….در ایران و نیز مجلات “ سیمرغ”، “ آرش”، “ نامه کانون نویسندگان در تبعید “، “رهاورد”، “باران” و روزنامه “شهروند ” کانادا و ”لوموند” فرانسه… در خارج از کشور به چاپ رسیده است.
”عکس فوری عشق بازی” عنوان مجموعه شعری از شیدا محمدی است که به تازگی در ایران به صورت افست( زیر زمینی) منتشر شده است. این کتاب شامل 40 شعر است که در فاصله سالهای 2005 تا 2007 سروده شده و در 72 صفحه گرد آمده است.
کتاب را در سایت اینترنتی شاعر با آدرس http://sheidamohamadi.persianblog.ir می توانید تهیه کنید.
خانم محمدی چطور شد که تصمیم گرفتید برای همیشه مهاجرت کنید؟
شروعش با نابسامانی مطبوعات آغاز شد. همه ما در دوره بی رونق اصلاحات، شادی آمدن رنگ و کلمه و فضا را احساس می کردیم و همین آزادی پرداختن به رویا، خود رویای بزرگی بود که ما در این چند دهه از آن محروم بودیم. اما “آزادی” از واژه خوش رنگ و بویی که تنها جهت تزیین از آن می شود استفاده کرد، فراتر نرفت و ما بی نصیب تر ماندیم.
صفحه زنان روزنامه ایران که مسئولیتش بر عهده من بود، بسته شد. کتاب افسانه بابا لیلا مجوز نگرفت. هر روز فشار بیشتر می شد و من هم پیشنهاد کاری خوبی در اروپا دریافت کردم که آغاز وسوسه ای به نام سفر شد. اما با این خیال که من نه آدم غربت نشینم و نه غربت خانه ای در خور. اما سفر کوتاه، ادامه سفری بود در من که تا امروز ادامه پیدا کرد و خانه شد گرد جهان یا جهانی گرد و دستهای من در دو چمدان سرخ گره خورد و ماند.
کمی در مورد کتاب تان – عکس فوری عشق بازی - برایمان بگویید.
عکس فوری عشق بازی شامل سی و نه شعر در 72 صفحه است که بیشتر محصول سال های غربت است. از این رو زبان زنده تری دارد و فضایش گاه دلتنگ تر است اما عاشق است و در پی رهایی.
وقتی کتاب تان را برای گرفتن مجوز به ارشاد ارائه کردید، چه پاسخی به شما دادند؟ به طور کل کتاب ممنوع چاپ شناخته شد یا تصمیم بر حذف قسمت هایی از آن بود؟
کتاب را در چند نوبت و با نام های دیگر و با ناشرین معتبری به دست ارشاد سپردم. در وهله اول کل کتاب مجوز نگرفت. چندی بعد با ناشر معتبر دیگری اقدام کردم که توصیه ایشان قبل از ریسک دوباره مجوز، حذف قسمت هایی از شعر بود که از نظر ارشاد مسئله داشت و حذف کامل شعرهایی که اساسا مشکل داشت. با این تخمین چیزی جز چند شعر بی خاصیت و بی خطر! در تعداد 10 شعر چیزی باقی نمی ماند که ماهیت کتاب و شاعر را زیر سوال می برد. من هم حاضر به قبول چنین نامی نشدم.
چرا کتاب را از طریق سایت های اینترنتی منتشر نکردید؟
اکثر شعرها پیش از این در مجلات و سایت های اینترنتی منتشر شده است، اما ترجیح دادم کتاب به شکل سنتی و مکتوب هم در دسترس علاقمندان قرار گیرد. هنوز هم لذت ورق زدن کتاب و حمل گاه به گاه آن در سفر، برای آدم معاصر دلچسب و فراموش نشدنی است. اما خب چون کتاب به شکل معمول چاپ و توزیع نشده است و باور من هم به ارتباط اینترنتی است، از این رو تصمیم دارم در آینده نزدیک، کتاب عکس فوری عشق بازی را به صورت الکترونیکی چاپ و در سایت منتشر کنم.
چگونه به فکر چاپ زیرزمینی کتاب تان افتادید؟ از نحوه پخش آن و انعکاسش در میان جامعه ادبی ایران راضی هستید؟
فشار به آدمی راه گریز را هم می آموزد. دلم نمی خواست تن به سانسور و خود سانسوری دهم در عین حال دوست داشتم کتابم به زبان فارسی و در سرزمین مادریم منتشر شود و چون شانس راه رفتن در روی زمین را نداشتم از زیر زمین رفتم. مهم هم همین بود. یک دهن کجی به همه آنهایی که ما را این همه سال کج دیدند.
برای چاپ مجدد کتاب های قبلی تان اقدام کرده اید؟
نه. در پی راهی برای ادامه نوشتن و چاپ کردن در سرزمینم هستم و حالا به تعداد همه سرزمین هایی که شکل آزادی است. کتابهای با مجوزم هم با سانسور و در انبار ناشر باد بی حوصلگی می خورند. عجیب آنکه همان موقع هم کتاب در کتاب فروشی های انقلاب یافت نمی شد!
وضعیت سانسور در ایران امروز را چطور می بینید؟
چسب زخم بزرگی روی زخم زبان که باز نمی شود نه به فریاد و نه به فریاد رسی و آنقدر محکم راه بر دهان بسته است که دیگر امید هیچ کلمه تازه ای نیست جز مجیز و دعا و سلام.
فکر می کنید شکل فعلی سانسور در ایران، ادبیات ایران را به چه سمتی می کشاند؟
آنهایی که کلمه را می فروشند که خب برایشان فرقی نمی کند به چه نرخ و چه زمان. آنها هنوز هم هستند. همیشه هم بودند. تاریخ ادبیات ما پر است از این مجیزها و دعاگویی ها و مرثیه هایی که باد نام آنها را با خود برده است. آنهایی هم که در پی جاه و شکوه نام و ننگ نیستند باز هم می نویسند نه برای جایزه نه برای مجوز. آنهایی هم که نوشتن بیش از دلتنگی جان برایشان می ارزید و توان رفتن هم داشتند که از حلقه تنگ جستند و در میان دو در نشسته اند که باد از میانش می گذرد و رنگ و بوی تازه ای به کلمات شان می بخشد. آنها هم می نویسند و جایزه هم می گیرند. گاه آنقدر خوش شانس هم می شوند که در پی مجیز سانسور و خود سانسوری جایزه و مجوز هر دو را با هم می گیرند. اما ادبیات نفس می کشد به سختی. خرناسه می کشد به سختی اما نگاه می کند با تیز بینی زمان و منتظر می ماند تا به گاهش که تفاله را از جان جدا کند و آیندگان ماندگاری را قضاوت کنند.
سوال آخر. شیدا محمدی تا چه علاقه دارد که کتاب هایش به صورت قانونی در کشور و بدون سانسور چاپ شود، در جوایز ادبی شرکت کند و…؟
به اندازه همه حروف زبان فارسی. به اندازه همه کتاب های بی مجوز. به اندازه بی اندازگی آرزوهایمان و به اندازه یک ایرانی. یک زن و یک نویسنده. به اندازه آزادی. به اندازه همه مخاطبینم.