هیولا در کانون نویسندگان

نویسنده
پیام رهنما

» حرف اول

کمتر کسی از نویسنده ومخاطب به بیانیه کانون نویسندگان ایران در مورد تحریم مراسم تشییع جنازه سیمین بهبهانی توجه کرد و این مراسم با حضور شاخص ترین نویسندگان و هنرمندان ایرانی برگزار شد.

این نخستین بار نیست که د ر دو دهه اخیر این اتفاق می افتد. سال‌هاست که کانون نفوذ و قدرت گذشته‌را ندارد. بیانیه‌های کانون تاثیر و قدرت خود را از دست داده است و نویسندگان و هنرمندان چندان اعتنایی به جهت‌گیری‌های آن ندارند. آیا فشار حکومت این اتفاق را موجب شده است؟

سرگذشت کانون نویسندگان ایران به عنوان انجمنی مستقل که خود را زیرمجموعه‌ی انجمن جهانی قلم می‌داند، ماجرایی است پر فراز و نشیب و امروز که اعضای اصلی و مهم خود را از دست داده است، حکایتی است پیچیده و دردآور.

کانون نویسندگان ایران پس از دهه‌ی هفتاد و با تغییر محسوس فضای سیاسی ایران، از جانب حاکمیت از برگزاری جلسات و گردهمایی اعضا منع شد. جلسات ماهانه به صورت مخفیانه برگزار شد، اما همچنان بیانیه‌های کانون به مناسبت‌های مختلف منتشر می‌شد و این روند هنوز هم ادامه دارد.

آیا فقط کارشکنی‌ها و توطئه‌های وزارت اطلاعات و وزارت ارشاد باعث شده که کانون نویسندگان نتواند همچون گذشته تاثیر خود را بر جریان‌های فرهنگی بگذارد و تعیین مسیر کند؟ پاسخ منفی است. مثال نقض، رویدادهای مهمی است که کانون درآنها نقش ایفا کرده است.آیا امروزه فشار حاکمیت بیش‌تر و شدیدتر از سال‌های دهه‌ی شصت و هفتاد است؟ اگر فشار به همان اندازه هم باشد، عملکرد کانون در آن سال‌ها گواه بر این امر است که هرقدر فشار و تهدید حکومت و خاصه وزارت سرکوب و سانسور بیش‌تر باشد، باز هم می‌توان موثر بود و جریان‌ساز.

 حقیقت این است که اعضای کانون نویسندگان ایران، امروزه رهبر و مدیری واجد شرایط ندارند. اعضای کنونی هیئت دبیران کانون، بیش‌تر از آن‌که نویسنده و اهل قلم باشند، در حوزه‌های دیگری صاحب رأی و موثرند. قضاوت‌های یک‌سویه، طرد و سرکوب نویسندگانی که نظری خلاف اعضای اصلی دارند، تصمیم‌گیری‌های خودسرانه و اغلب افراطی هیئت دبیران (برای نمونه خودداری از شرکت در مراسم سیمین بهبهانی به بهانه‌‌های شخصی)، فعالیت‌‌های سیاسی و اقدامات فردی در راستای قهرمان‌سازی و عرض وجود، میراث اعضای باقی‌مانده‌ی هیئت دبیران در سال‌های اخیر است. رفتار هیئت دبیران کانون نویسندگان در سال‌های اخیر مثالی است گویا از آن‌چه نیچه گفت: “آن‌کس که با هیولا پنجه در پنجه می‌کند، باید بپاید که خود در این میان به هیولا بدل نشود. اگر دیرزمانی در مغاکی چشم بدوزی، آن مغاک نیز لاجرم در تو چشم می‌دوزد.” گویا هیئت دبیران کانون نویسندگان ایران در جریان پنجه‌درافکندن با هیولای حکومت، خود رفتارها و سکنات هیولا را تقلید می‌کند و چون او خود نیز از استبداد رأی و تمامیت‌خواهی خویش خبر ندارد. در حقیقت عملکرد خودسرانه‌ی این گروه، نام و اعتبار کانون نویسندگان که اعضایی چون “احمد شاملو”، “هوشنگ گلشیری”، “محمدعلی سپانلو” و “غلامحسین ساعدی”، “بهرام بیضایی” و “محمود دولت‌آبادی” را به خود دیده است را زیر سوال برده و این تنها انجمن مستقل و ریشه‌داری را که متعلق به همه‌ی نویسندگان مستقل و مخالف با سانسور است، به زوال و نابودی تدریجی کشانده است.

باید به اعضای محترم هیئت دبیران کنونی یادآوری کرد که کانون نه میراثی است که به عده‌ای خاص رسیده باشد و نه خانه‌ای به قدر تنگ‌نظری کوچک است که تنها پذیرایی اصحاب و اولاد یک ایدئولوژی محدود باشد و هر که دور از شعاع این ایدئولوژی مانده باشد، مشکوک به تحجر و عقب‌ماندگی و محکوم به فراموشی.

در روزگاری که تزویر، واپس‌گرایی مذهبی، ظلم، جهل، استبداد سیاسی و سانسور در تمام ابعاد و مظاهرش بر این مرز و بوم سایه افکنده است، آیا بهتر نیست که تک چراغ‌های باقی‌مانده را با عصبیت خود خاموش نکنیم و لااقل در خانه‌ی کوچک خود به آزادی بیان مجال تنفس بدهیم؟