رفع حصر یا وعده به سبک ملانصرالدین؟

بهروز صمدبیگی
بهروز صمدبیگی

برخلاف سفر حسن روحانی به نیویورک که نمایندگان رسانه‌های خارجی چندان سراغی از میرحسین موسوی و مهدی کروبی نگرفتند، این بار در حاشیه چهل و چهارمین اجلاس مجمع جهانی اقتصاد داووس، فرید زکریا، خبرنگار سی‌ان‌ان از او درباره سرنوشت دو کاندیدای انتخابات ریاست‌جمهوری سال ۸۸ پرسید. پاسخ رییس‌جمهوری اسلامی ایران مثل معدود دفعات قبل، طوری ادا شد که می‌تواند هم امیدوار کننده باشد و هم یاس‌آور. روحانی گفت: “هیچ کس برای همیشه در زندان و حصر نمی‌ماند. معتقدم شرایطی که امروز در ایران بوجود آمده به گونه‌ای است که در آن ملت صلح، نزدیکی بیشتر و عدم وجود شکاف در جامعه را می‌خواهند و بنده فکر می‌کنم شرایط ماه‌های آینده ایران به مراتب از آنچه که در گذشته بوده بهتر خواهد بود و صلح، برادری، اخوت و همزیستی بهتر از گذشته رادر ایران شاهد باشیم و من به آن روز امیدوارم.”

 

نگاه بدبینانه:

یک حکایت قدیمی هست که می‌گوید روزی سلطانی به هوس افتاد مسابقه‌ای برگزار کند. در تمام سرزمین‌ها جار زدند که اگر کسی پیدا شود و بتواند به یک حیوان، حرف زدن یاد بدهد، هزار سکه طلا پاداش خواهد گرفت. روزها از اعلام این مسابقه گذشت و هیچ کس متقاضی نشد، چون سلطان این شرط را هم گذاشته بود که اگر فردی قدم پیش بگذارد و بعد موفق به عملی کردن خواسته مسابقه نشود، سر از تنش جدا خواهند کرد.

تا اینکه روزی ملا نصرالدین معروف پا به قصر گذاشت و ادعا کرد می‌تواند به خرش حرف زدن یاد بدهد منتها این کار ۴۰ سال طول خواهد کشید؛ برای پاداش هم، تنها ۵ سکه می‌خواهد. سلطان هم پذیرفت و ۵ سکه طلا به نصرالدین دادند. کمی بعد، خبر به گوش مردم رسید و یکی از دوستان نصرالدین او را نصیحت کرد که این خر به زور از تو فرمان می‌برد، چطور میخواهی به او حرف زدن یاد بدهی؟ مگر از جانت سیر شده‌ای؟ دوستِ نصیحت کننده پاسخ شنید: تا ۴۰ سال دیگر، یا من مرده‌ام یا سلطان یا خرم. اگر هم هیچ کدام نمردیم تا آن موقع فکری می‌کنم. فعلا با این سکه‌ها خوشم…

حالا انتخاباتی مخدوش در ایران برگزار شد و دو تن از کاندیداهای معترض به نتایج این انتخابات مدت‌های طولانی است که در خانه و در شرایطی بسیار نامناسب زندانی شده‌اند. موعد انتخابات دیگری رسید و بسیاری از حامیان این دو رهبر اعتراضات، به حسن روحانی رای دادند و در هر مناسبتی به یادش آوردند که یکی از خواسته‌های اصلی‌شان، رفع حصر است.با این پاسخ آیا واقعا دورنمای روشنی از تدبیر دولت برای گشودن قفل حصر وجود دارد؟ یا اینکه دولت آن را موکول به گذر زمان کرده است؟

حسن روحانی در اردیبهشت ماه امسال و در جریان فعالیت‌های انتخاباتی در پاسخ به سئوالی در مورد رفع حصر گفته بود: “مشکل نیست شرایطی را در یک سال آینده بشود فراهم کرد که نه تنها آنها که در حصرند آزاد شوند بلکه حتی آنها که به خاطر سال ۸۸ در زندان هستند، آزاد شوند.” او فرصت چندانی ندارد و باید پاسخگوی این وعده باشد؛ چرا نتوانست و چه کسانی نگذاشتند و چرا نشد که حصر شکسته شود؟

 

نگاه خوش‌بینانه:

دولت به سختی توانست در تقابل با مجلس، کابینه را با افراد موردنظر خود تشکیل بدهد و هنوز هم اصطکاک‌های بسیاری با اصولگرایان به ویژه در حوزه سیاست خارجی دارد. هنوز طیف گسترده‌ای از نیروهای سیاسی، نظامی و امنیتی با آنچه که “فتنه” می‌خوانند مشکل حاد دارند و حتی فرد اصولگرایی مانند علی مطهری هم در انتقاد از این فضا، با خطر برخورد قضایی و سرزنش مواجه می‌شود. 

از سوی دیگر گفته می‌شود که کلید حل این پرونده هنوز در اختیار رهبر جمهوری اسلامی است و یا اینکه لااقل نیازمند پیام تایید و تصدیق اوست. بنابراین ورود دولت به این موضوع بدون ملاحظه کافی، باعث خواهد شد تا حمایت رهبری را -که در مواجهه با اصولگرایان منتقد بسیار حیاتی است- از دست بدهد.

در نهایت، اینکه رییس دولت از خود سلب مسئولیت نمی‌کند و برای چندمین بار به آینده ارجاع می‌دهد، نشان عزم دولت برای گشودن قفل حصر است، ولو در آینده نه خیلی نزدیک.

خوش‌بین بودن یا بدبین بودن نسبت به اظهارنظر حسن روحانی یک انتخاب شخصی است اما تا همین امروز، شمار روزهای حبس میرحسین موسوی، زهرا رهنورد و مهدی کروبی از یک هزار و ۷۰ هم گذشته است. آیا می‌توان به تداوم این وضعیت بی‌تفاوت بود؟ چند روز و چند ماه دیگر لازم است تا این حصر شکسته شود؟ جز انتظار چه باید کرد و چه می‌توان کرد؟ اینها سئوالاتی است که بیشتر و بیشتر باید به آنها پرداخت. البته اگر مایل نیستیم تمام هزینه‌های گزافی که ایران و ایرانیان در چهار سال گذشته پرداختند، به فراموشی سپرده شود و دوباره همه چیز را از نو شروع کنیم.