کی بود کی بود هیشکی نبود

ابراهیم نبوی
ابراهیم نبوی

اول کار که بیست میلیون نفر سبز بودیم و در انتخابات رای دادیم و دولت بالاخره بعد از کلی تقلب و تخلف و بالا و پائین کردن اعلام کرد که چهاره میلیون نفر به موسوی رای دادند. یعنی اگر انتخابات برگزار شود و همه چیز در حالت آرامش باشد، به گفته ما بیش از بیست میلیون و به گفته دولت بیش از چهارده میلیون نفر طرفدار موسوی و جنبش سبز هستند. بعدا در روز 25 خرداد ملت به خیابان آمدند و تظاهرات سکوت راه انداختند، ما که گفتیم در تهران دو میلیون نفر شرکت کردند، فرماندهی سپاه هم اعلام کرد که “ سه لشگر توسط سبزها سازماندهی شده بودند.” یعنی احتمالا دویست سیصد هزار نفر سبزها در خیابان بودند، امروز کیهان نوشته که “ افرادی که 25 خرداد به خیابان آمدند مضربی از هزار بودند، کسانی که روز 13 آبان آمدند، مضربی از 100 هستند” احتمالا مضرب 1000 می شود حاصلضرب دوهزار در هزار، یعنی همان که خودمان گفتیم، یعنی دو میلیون، شاید هم مثلا پنج هزار نفر سبزها به خیابان آمده بودند. در روز قدس هم معاون فرمانده سپاه گفت که “ دو میلیون نفر سبزها به خیابان آمده بودند” البته کیهان همان موقع اعلام کرد که دو میلیون نفر نبودند و کمی کمتر بودند، مثلا حدود پنج هزار نفر بودند. روز سیزده آبان هم ما معتقدیم که حداقل یک میلیون نفر در تهران و میلیونها نفر در شهرستانها برای تظاهرات آمده بودند، احمد خاتمی امروز گفته است که یک میلیون نفر نبودند و دو هزار نفر بودند. کیهان هم تاکید کرده است که چند صد نفر بودند، مثلا فرض کنیم 500 نفر در سیزده آبان شرکت کرده بودند. از این گفته ها چند نتیجه می گیریم:

 

اول، پلیس جمهوری اسلامی، یک پلیس ناتوان است که برای کنترل 500 نفر آدم، دویست هزار نیروی ضد شورش و بسیجی و لباس شخصی به خیابان می برد، و هزار نفر از آن پانصد نفر را زخمی می کند، و 100 نفرشان را دستگیر می کند و تمام شهر را بخاطر پانصد نفر آدم که در یک سالن معمولی جا می گیرند، تعطیل می کند، و آخرش هم هفتصد نفر امام جمعه و سخنران برای افشای ماهیت پانصد نفر سخنرانی می کنند.

 

دوم، بسیج دانش آموزی اعلام کرده بود که برای برگزاری مراسم سیزده آبان سه میلیون بسیجی به خیابان می آورد، و احتمالا سه میلیون نفر را هم به خیابان آورده است. این سه میلیون نفر هم در خیابان طالقانی در یک فاصله پانصد متری با اتوبوس آمدند و با اتوبوس رفتند. و عجیب است که سه میلیون نفر در سیصد تا اتوبوس جا شدند، یعنی هر اتوبوس احتمالا ده هزار تا صندلی داشته، یا پنجاه تا صندلی داشته و 99950 نفر سرپا ایستاده بودند. احتمالا تفاوت سبزها و طرفداران دولت در پهنای آنهاست، چون این سیصد نفر در ده کیلومتر خیابان که توسط نیروی ضدشورش بسته شده بود، بسختی جا می گرفتند، ولی آن سه میلیون نفر در نیم کیلومتر براحتی ایستاده بودند.

 

سوم، واقعا دولتی که برای کنترل پانصد نفر آدم، ششصد نفر از رهبران شان را زندانی کرده و صد نفرشان را دستگیر می کند و هزار نفرشان را کتک می زند، یک اشکالی دارد. کنترل پانصد نفر آدم که مضربی از صد هستند که این همه دردسر ندارد. تعداد روزنامه نگاران دولتی که برای فحش دادن به این پانصد نفر پول می گیرند، دو هزار نفر است. یعنی واقعا برای هر نیروی سبز، باید دو تا امام جمعه و چهار تا روزنامه نگار بسیج شوند و علیه شان بنویسند؟ حالا اینها به کنار، فرض کنیم پانصد نفر بودند، واقعا تجمع این پانصد نفر این همه خطرناک است که باید یک ارتش برای آن وارد صحنه کرد؟

 

 

چهارم، در راهپیمایی بدون مجوز 25 خرداد، بین 5000 نفر به گفته کیهان و 300 هزار نفر به گفته فرمانده سپاه و دو میلیون نفر به گفته معاون فرمانده سپاه، یعنی بین پنج هزار تا دو میلیون نفر آدم در خیابان بودند، در این راهپیمایی مردم شعار می دادند رای ما رو پس بده، تندترین شعارشان هم این بود که “ دروغگو شصت و سه درصدت کو.” اما در اعتراض سیزده آبان، که قرار بود تظاهرات سکوت برگزار شود، چون پلیس دخالت کرد و مردم را کتک زد، ملت از بالا تا پائین بیت( پائین بیت همان مجتبی است) را فرستادند ماه عسل. حالا چه مرضی است که دوست دارند مردم به جای اینکه در آرامش اعتراض کنند حتما به رهبری فحش بدهند، به نظر من جای سووال دارد، برای چی واقعا؟  

 

تاجرنیا و امینی آزاد شدند

همزمان با جدی شدن حضور عناصر مخرب و اغتشاشگر و تغییر جهت شعارها از سوی احمدی نژاد به طرف آیت الله خامنه ای، و اینکه اثبات شده که اعتراضات جدی است و تا وقتی احمدی نژاده هر روز همین بساطه، دیروز علی تاجرنیا و ابراهیم امینی از معترضان انتخاباتی آزاد شدند. ظاهرا این دو نفر بعد از آزاد شدن، شعارهای سیزده آبان را شنیدند و از ترس نزدیک بود سکته کنند. من فکر کنم اگر اوضاع همین جوری پیش برود و ابطحی و عطریانفر و تاج زاده و بهزاد نبوی را تا یک ماه دیگر آزاد نکنند، بازجوی آنها با شعار “ مجتبی بمیری، رهبری رو نبینی” به سراغ آنها می رود و آنها را که احتمالا هنوز به جمهوری اسلامی اعتقاد دارند، آزاد می کند. آگاهان حدس می زنند، اگر زندانیان اعتراضات انتخاباتی تا دو ماه دیگر آزاد نشوند، از آنها به عنوان انسان های نمونه ای که همچنان به نظام و راه حل منطقی اعتقاد دارند، استفاده خواهد شد.

 

میلیاردر زاغه نشین وزیر رفاه می شود

صادق محصولی که از صدقه سر فروش محصولات نفتی و قراردادهائی که در دوره سازندگی به دست آورد میلیاردر شده  و از همان اول با خود قرار گذاشت بزند زیر دست باجناقش و علیه عامل میلیونر شدن خود قیام کند، حالا وزیر رفاه می شود. یعنی اول  قرار بود وزیر نفت بشود و صادق بودنش را در جریان انتخابات خرداد 88 تا دسته و با باتوم و بطری اثبات کرد، و حالا موقعش شده که برای رسیدگی به حال محرومین به وزارت رفاه برود. این اولین باری است که یک میلیاردر وزیر رفاه می شود، و دومین باری است که یک میلیاردر در ایران وزیر می شود، بار قبلی زمانی بود که همین میلیاردر وزیر کشور شد و نشان داد که چگونه میلیاردر شده است. احمدی نژاد که موفق شده است بالاخره برای بار دوم برای این دوستش شغلی پیدا کند، در این مورد توضیحی نداد. کامران دانشجو، وزیر علوم که موفق شده است دکترایش را در خانه خودشان با استفاده از سیب زمینی و کاغذ معمولی و یک خودنویس، با ارزان ترین قیمت به دست بیاورد، اعلام کرد که “ من برای گرفتن دکترا دود چراغ خوردم” آگاهان توضیح دادند که دود چراغ بهترین وسیله برای ساختن مهر تقلبی است. کامران دانشجو در مورد محصولی گفت: “ همانطور که من وزیر علوم شدم و هیچ مشکلی نبود، آقای محصولی هم می تواند وزیر رفاه شود و هیچ مشکلی نیست.” صادق محصولی گفت، برای من فرق نمی کند که وزیر نفت باشم یا وزیر کشور یا وزیر رفاه یا وزیر بهداشت و درمان، چه فرقی می کند، همه اش مثل هم!

 

پرخاشگر نباشید، ناززززززی!

بعد از پرتاب مقادیر معتنابهی دانشجو از پشت بام به روی زمین، و بعد از حمله به تعدادی کوی دانشگاه که اشک رهبری و خنده ملت را از گریه شخص مذکور درآورد، و بعد از اخراج گروهی از دانشجویان و جلوگیری از ورود دانشجویان و حمله به خوابگاه پلی تکنیک و صد تا کار دیگر که از سال 796 هجری شمسی، یعنی از آخرین سال حضور مغولها در ایران، 612 سال بود اتفاق نیافتاده بود، کامران دانشجو در حالی که سعی می کرد شبیه جرج کلونی به نظر برسد، با یک لبخند ملیح اظهار داشت “ دانشجو نباید پرخاشگر باشد.” آگاهان اعلام کردند معلوم نیست منظور دانشجو از این جمله کامران است یا خسرو یا آن یکی داداش شان.

 

ستاری فر بازداشت شد

همزمان با روز سیزده آبان محمد ستاری فر، رئیس سابق سازمان مدیریت و برنامه ریزی در دولت خاتمی در حال رفتن به خیاطی بازداشت شد و پس از چند ساعت بازجویی آزاد شد.

مامور اول به مامور دوم: این یارو رو ببین، قیافه اش آشنا نیست؟

مامور دوم به مامور اول: نه، آشنا نیست، شال سبز هم نداره، جوون هم نیست.

مامور اول: من یه جایی دیدمش.

مامور دوم: دروغ نگو، توی دهات ما آدم این شکلی نبود.

مامور اول: چرا، من دیدمش، توی تلویزیون.

مامور دوم: یعنی می گی کروبی یه.

مامور اول: نه، کروبی اونی یه که عمامه داره، این موسوی یه.

مامور دوم: موسوی این شکلی نیست، اون لباس راه راه داره، پشتش هم یک عالمه جمعیته.

مامور اول: ولی من اینو دیدم، خدائیش دیدم.

مامور دوم( جلوی ستاری را می گیرد): وایسا بینیم.

ستاری می ایستد: چشم، بفرمائید…..

مامور دوم به مامور اول: این اختشاشگر نیس، وگرنه در می رفت.

مامور اول: داری کجا می ری؟ سریع بگو وگرنه می زنیمت.

ستاری فر: دارم می رم خیاطی، من وزیر برنامه ریزی و مدیریت بوده ام.

مامور دوم: اگر وزیری پس چرا چشمات تاب نداره و قیافه ات کج و کوله نیست ؟

ستاری فر: من وزیر کابینه قبلی ام، قبل از دولت نهم.

مامور اول: بیخودی پز نده، دولت نهم یعنی چی؟ مگه ما نخبگان علمی هستیم که کابینه ها رو بشمریم. بگو وزیر کی بودی؟

ستاری فر: وزیر حاج آقا خاتمی بودم.

مامور اول به مامور دوم: اصغر! خاتمی اون کروبیه بود یا موسوی یه؟

مامور دوم: خاتمی امام جمعه تهرانه، کروبی نیست، این موسوی یه.

ستاری فر: من قبل از احمدی نژاد وزیر کابینه آقای خاتمی بودم.

مامور دوم محکم دستهایش را می گیرد: تو غلط کردی  قبل از دکتر وزیر بودی.

ستاری می گوید: لطفا مودب باشید.

مامور اول: مودب جد و آبادت باشه عوضی دزد بی شرف بی غیرت

ستاری: لطفا توهین نکنید، برادر!

مامور دوم به مامور اول: توهین به تمام هیکلت، بی سیم بزن بیان ببرنش.

ستاری: من داشتم می رفتم خیاطی، من کاری نمی کردم.

مامور دوم: اولندش بیخودی می رفتی خیاطی، دومندش وزیر چی بودی؟

ستاری فر: رئیس سازمان برنامه و مدیریت.

مامور دوم: بیخودی دروغ نگو، وزیر راه و ترابری بودی یا کشور یا بهداشت یا کشاورزی. انگار ما خریم، برنامه و چی گفتی؟

ستاری فر: من رئیس سازمان برنامه و بودجه بودم.

مامور دوم: دفتر کروبی یا موسوی، بگو….

ستاری فر: گفتم که خاتمی، حاج آقا خاتمی رئیس جمهور سابق

مامور اول: عجب خریه! من می گم کروبی یا موسوی، این هی می گه خاتمی.

ستاری فر: خب، من وزیر خاتمی بودم، حالا هم می رم خیاطی.

مامور دوم بی سیم می زند: گفتی وزیر چی؟

ستاری: وزیر برنامه ریزی و مدیریت.

به بی سیم می گوید: وزیر برنامه ریزی و مدیریت بوده.

مامور دوم به بی سیم گوش می کند و نگاهی به او می کند: چشم قربان.

مامور دوم: می گه وزیر برنامه ریزی نداریم، واسه چی دروغ گفتی؟

ستاری فر: بخدا من رئیس سازمان برنامه بودم، بعد که آقای احمدی نژاد اومد…..

مامور اول: چی گفتی؟

ستاری فر: گفتم رئیس سازمان برنامه…..

مامور اول: نه، بعدش چی گفتی؟

ستاری فر: گفتم، بعدش که آقای احمدی نژاد اومد…..

مامور اول به مامور دوم: گفت آقای احمدی نژاد، این یارو مشکوک نیست، وگرنه یا بهش می گفت دکتر، یا می گفت […] برو داداش، برو خونه ات. شما حالت خوب نیست، برو خونه استراحت کن.