فساد از درودیوار می بارد

ابراهیم نبوی
ابراهیم نبوی

یک وقت می بینی که یک حکومت برای کنترل هشت میلیون نفر آدم، نیازمند صد هزار پلیس است، چون به مردم می گوید نباید دزدی کنید و نباید در خیابان آدم بکشید، چون قتل و دزدی را معمولا یک درصد جامعه ممکن است انجام بدهند، یک وقت می بینی برای کنترل همان هشت میلیون آدم، کشور به پانصد هزار پلیس احتیاج دارد، چون چیزی که باید کنترل بشود این است که مردم با حکومت مخالفت نکنند، قوانین را زیرپا نگذارند، به رهبران کشور بد نگویند، به هم متلک نگویند، با هم دعوا نکنند، طبیعی است چنین کارهایی را ده درصد جامعه انجام می دهند و برای کنترل این ده درصد باید پلیس در همان حدود ده درصد باشد. ولی یک وقت می بینی یک حکومت برای کنترل هشت میلیون نفر آدم به دو میلیون پلیس نیاز دارد، چون مجرم کسی است که چیزی بنوشد که حکومت دوست ندارد، چیزی بپوشد که حکومت دوست ندارد، موهایش را طوری شانه کند که رهبر کشور دوست ندارد، جوری راه نرود که نمایندگان مجلس خوششان نمی آید، جوری ازدواج نکند که قاضیان کشور دوست ندارند، خوب، در این حالت به دو میلیون پلیس نیاز است. وقتی حکومت قصد دارد تا بیخ خشتک و مو و ریش و سبیل و رژلب و گوشواره مردم را هم کنترل کند، همین می شود که دو میلیون بسیجی هم کم است. حالا فرض کن که بخواهند جلوی نفس کشیدن مردم را هم بگیرند، آن وقت باید چهار میلیون پلیس داشته باشی که آن چهار میلیون دیگر را کنترل کنند. همین می شود که آقای ناصر مکارم شیرازی که سی و هفت سال است با سرعت نور به طرف تاریکی حرکت می کند، گفته است که “امروز از در و دیوار مفاسد می‌بارد؛ هزاران شبکه ماهواره‌ای که اکثر برنامه‌های مفسده‌انگیز دارد؛ هنگامی که ما گفتیم برنامه‌های ماهواره درست نیست، عده‌ای اعتراض کردند و امروز شاهد هستیم چقدر پرونده‌های جناحی و ارتباطات نامشروع و بلوغ زودرس درست شده است.” یعنی باید چه کنیم؟ شما که ۳۷ سال یک چهارم کشور را پلیس حکومت کردی، صد شبکه تلویزیونی و دو برابرش شبکه رادیویی داری، ۱۶ سال بچه های مردم در مدارس دولتی با کتاب های کنترل شده دارند زندگی می کنند، تمام رفتار جامعه را کنترل می کنید. بیشتر از این که دیگر نمی شود کنترل کرد. خدا هم اینطور آدم را کنترل نمی کند. می گویند یکی از پیامبران از خدا خواست که “خدایا! کاری کن که مردم به من همیشه ایمان داشته باشند و کسی به من شک نکند” خدا گفت: “من این کار را برای خودم نمی کنم، برای تو بکنم.”

 

مافیای دالگروکی

فردریک فورسایت در کتاب تندیس نوشته که در تمام دوره استالین تنها سیستمی که در کل اتحاد جماهیر شوروی کار می کرد مافیای دالگروکی بود. فرض کنید در شهر باکو شیر نفت فلان کارخانه خراب می شد و تا وقتی شیرجدید نمی رسید، کل کارخانه می خوابید و هشت هزار کارگر ۲۵ روز علاف می ماندند تا شیر از مسکو برسد. فقط یک راه وجود داشت که رئیس کارخانه که دلش برای کارخانه و کارش یا هزار چیز دیگر یا منافع شخصی می سوخت، می توانست در عرض هشت ساعت شیر نفت را تهیه کند. او باید از طریق یک آشنا پیغام می داد تا مافیا از بازار سیاه که دست خودش بود، شیر را به سرعت به رئیس کارخانه بدهد، در عوض رئیس کارخانه هم چشمش را به روی غیب شدن سی ورق پروفیل فیل مشکات می بست. همین بود که بعد از دوره استالین اداراتی کشف شد که وجود نداشتند. مثلا سازمانی در مسکو وجود داشت که صد نفر کارمند داشت، ردیف بودجه داشت، همه هم می دانستند چقدر بازده دارد، ولی همه اینها روی کاغذ بود. همه کسانی که پول را می گرفتند، اداره را ثبت می کردند، بودجه نویسی می کردند، حتی آن را افتتاح می کردند و گزارش لحظه به لحظه پیشرفت هایش را می دادند، همانهایی بودند که حقوق بگیر اداره موهومی بودند، مثلا به نام “ کانون پیشروان بهینه سازی کارگران چرم مسکو( واژدانف)”

حالا انگار کتاب تاریخچه مافیا را دادند دست آقای سعید مرتضوی و او طابق النعل بالنعل همان را اجرا می کند. خبرش منتشر شده که ساختمانی به شماره ۸۱ در خیابان آزادی تهران، به مبلغ هفتصد میلیون تومان از طرف سازمان تامین اجتماعی در زمان مدیریت سعید مرتضوی برای عباسعلی علیزاده دادستان سابق تهران و شریک جرم مرتضوی به نام “کانون نخبگان عدل(ایتام)” خریده شده و پول آن هم پرداخت شده و تمام شد رفت پی کارش. این موسسه خیریه احتمالا تا به حال به ۸۵۰ یتیم و بی سرپرست کمک کرده، پول عقدکنان و جهیزیه آنها را داده و خیلی کارها برایشان کرده، تنها مشکل این است که چنین موسسه ای وجود خارجی ندارد، یعنی کلا وجود این موسسه روی کاغذ است. حالا مدتهاست دولت دنبال این موسسه می گردد و می خواهد ببیند بالاخره این یتیم های مادرمرده و پدر مرده چه شدند، اما می بیند هیچ خبری نیست و کلا شتر با بارش گم شده. یعنی اگر من می دانستم که آن آدم ۱۵۵ سانتی به نام سعید مرتضوی چنین نبوغی دارد، روزی که دیدمش دستش را ماچ می کردم. نه اینکه فکر کنیم کلمبیایی ها باند مواد مخدر خطرناک دارند و ما نداریم، اصلا اینطوری نیست. نه که فکر کنیم آمریکایی ها آلکاپون داشتند و ایتالیایی ها دون کورلئونه داشتند و ما نداریم، ما هم داشتیم، منتهی مال آنها رسما دزد بودند و با قاضی درگیر می شدند مال ما رسما قاضی بود و با کسی درگیر نمی شد. این هم از سهمیه ما از جهان هستی. حال کن خدا، ببین چه حکومتی ساختی برای خودت.

 

رفتار عادی موجود غیرعادی

خیلی هم بی ربط نگفته این آیت الله ایمانی نماینده ولی فقیه در استان فارس. اینکه حکومت در سال ۱۳۸۸ در انتخابات تقلب کرد، اینکه رهبری آدم مورد نظر خودش را به زور رئیس جمهور کرد، اینکه سپاه و بسیج یک سال تمام مردم را در کوچه و خیابان کتک زدند، اینکه پنج هزار نفر در سال ۸۸ زندان رفتند و صد نفر در خیابان کشته شدند و تعداد زیادی در کهریزک با بدترین شکل آزار دیدند، اینکه دهها هزار نخبه مجبور شدند کشور را ترک کنند، اینکه یک مشت اراذل و اوباش خیابانها را کنترل کردند، همه اینها و همه اینها و همه اینها بود و همین بود که آقای اسدالله ایمانی نماینده ولی فقیه در فارس گفته است “در سال ۸۸ هیچ حرکت غیرعادی از نظام سرنزد.” کاملا صحیح است. دقیقا درست است، اصولا همین است. یعنی بطور کلی این غیرعادی نبود که در سال ۸۸ حکومت در انتخابات تقلب کرد، اینکه در سال ۹۲ در انتخابات روحانی تقلب نکرد، غیرعادی بود. اینکه حکومت در سال ۸۸ نامزدهای انتخابات قانونی را دستگیر کرد برای جمهوری اسلامی غیرعادی نبود، اینکه در سال ۹۲ روحانی و عارف دستگیر نشدند غیر عادی بود. اینکه در سال ۸۸ یک سال در خیابان مردم را کتک زدند، روال عادی حکومت بود، اینکه الآن مدتی است که فقط هفته ای یک بار اسید می پاشند و گاهی هم با چاقو به بدحجاب های جهرم حمله می کنند غیرعادی است. سرزدن رفتارهای دیوانه وار از یک دیوانه که غیرعادی نیست، سرزدن رفتار دیوانه وار از آدم عاقل غیرعادی است. شما خودش را ناراحت نکن حاج آقا ایمانی، ما در جریانیم.

 

شما بررررررو، برو

من فکر کنم بالاخره یکی از ماها باید حقیقت را به این جوان ناکام بگوئیم. همه اش سعی می کنیم جلوی او حرفی نزنیم، او هم دائم دچار توهم می شود. چند ماه قبل یک نفر از قول احمدی نژاد گفته بود که “اگر مشکلات اقتصادی کشور ادامه پیدا کند، احمدی نژاد وارد صحنه می شود.” در حالی که باید می گفت “اگر احمدی نژاد وارد صحنه شود، مشکلات اقتصادی کشور ادامه پیدا می کند.” یا همین دیروز که گقته است: “اگر شرایط خطرناک شود، برای انتخابات می آیم.” درحالی که باید بگوید: “اگر برای انتخابات بیایم، شرایط خطرناک می شود.” یعنی طرف نمی داند که اصولا خطری که مردم از او فرار می کنند، همین احمدی نژاد است، بعد خودش می خواهد برای جلوگیری از خطر بیاید. هی می گوئیم میکروب دارد فضا را آلوده می کند، آنوقت خود میکروب آمده و می گوید می خواهید جلوی آلودگی فضا را بگیرم. باباجان، شما خودت میکروبی، شما خودت خطری، بدبختی که همه مردم از آن فرار می کنند توئی، تو می خوای جلوی چی را بگیری؟ همین که توی خانه بخوابی و از در خانه بیرون نیایی، خدمت بزرگی به هموطنان خودت کردی، شما برووووو، بررررررررو.

 

کل یوم فتنه، کل ارض فتنه

یعنی اگر میرحسین موسوی و کروبی و مشارکتی ها و بچه های سبز و اصلاح طلب ها هم بخواهند بی خیال جنبش سبز بشوند، این دشمنان عزیز اجازه نمی دهند. یعنی در واقع چنین امکانی وجود ندارد. نه اینکه بخواهیم یا نخواهیم. اصلا ممکن نیست. یک بخشی از زنده ماندن عاشورا به این است که گروهی به امام حسین اعتقاد دارند و بخاطر عدالتخواهی هر ساله خونشان به جوش می آید و می رزند توی خیابان و یک کارهایی می کنند که همه مان می دانیم. حالا فرض کنید این آدمها هم بی خیال بشوند، کسانی که دکان و دستگاه علیه فتنه درست کردند، بی خیال نمی شوند. کاروان روایت فتنه در تهران برگزار شده و قرار است کم کم تبدیل به کارناوال بشود. یک عده ساندیس تولید می کنند، یک عده پخش می کنند، یک عده پرچم می دوزند، یک عده هم پرچم آتش می زنند، یک عده فیلم آتش زدن پرچم را می گیرند، یک عده فیلمها را آپلود می کنند. کم کم فکر کنم وزارت فتنه را هم راه بیاندازند. حجت الاسلام پناهیان و سعید قاسمی، نسخه بدلی چه گوارا، کاروان روایت فتنه را برگرار کردند. مصباح یزدی هم مجددا نطق کرده و گفته که “هم طبق شرع و هم طبق قوانینی که داریم، حکم سران فتنه اعدام است.” بعد هم همان شعار خوارج را تکرار کرده که حکم حکم خداست. دستش درد نکند. یعنی شما فکر می کنید حکومت اگر یک اپسیلون حدس می زد که اگر موسوی و کروبی را اعدام کنند، مملکتی باقی می ماند؟ من که مطمئن نیستم. البته میرحسین از حصر پیغام داده که “برانداز کسانی هستند که از جیب مستضعفان و پابرهنگان و فقرا فسادهای عظیم را در کشور ایجاد کرده‌اند.”

 

قاطع و بازدارنده

یعنی ما مردیم با این “خواهد شد” و “خواهد کرد” و “خواهد آمد”. یعنی انگار کن مثل این بدهکارانی که نمی خواهند بدهی شان را بدهند، همه اش از افعال مربوط به آینده استفاده می کنند. لامروت ها هیچ کدام در زمان حال حضور ندارند. برادر اسماعیلی که خودش جزو اسیدپاسان اوین بود گفته: “قوه قضائیه با اسیدپاشان برخورد قاطعانه و بازدارنده خواهد داشت.” خیلی ممنون. شما بدم، بمیر و بدم. طرف هشت ماه قبل باید کاری را می کرده، بعد از هشت ماه آمده و می گوید بسرعت می دهم. بسرعت این بود که هشت ماه قبل می دادی. یعنی چه که بعد از چهارماه ولچرخی و بازی سرشان با پاشان، تازه طرف دیر هم آمده و می خواهد خیلی قاطعانه هم عمل کند.