مرتضوی و مننژیت

مسیح علی نژاد
مسیح علی نژاد

آقای دری نجف آبادی! خانواده های جان باختگان کهریزک سراغ معاون شما را می گیرند.

شما هم همانند بسیاری دیگر از مسئولان هم اندیش خود، به بداخلاقی های انتخاباتی انتقاد کردید اما از شخصیت‌های حقیقی و حقوقی و اصحاب رسانه کشور درخواست کردید تا شور سیاسی انتخابات را با  هتک حرکت و تخریب رقبا، تلخ و مکدر نسازند. پیش از آنکه توصیه شما مورد توجه اهالی روزنامه و رسانه قرار گیرد، سایر همکاران شما در دستگاه قضایی دست به کار شدند و بخش اعظمی از روزنامه های منتقد را بستند.  تقریبا همه و یا اکثریت قریب به اتفاق روزنامه نگاران منتقد را نیز زندانی، احضار، تهدید و تعقیب کرده اند تا مبادا در مورد یک انتخابات پر اما و اگری که حاصلش کشته شدن ده ها شهروند ایرانی و زندانی و احضار شهدن هزاران معترض بود، طرح پرسش کنند.

دولتی که پرسش در مورد هولوکاست را حق جهان می داند حاضر نشد پرسش در مورد یک انتخابات داخلی را تحمل کند و هواداران او در دستگاه قضایی و رسانه ملی موجی را علیه پرسشگران آغاز کردند که پایانی برایش نمی توان متصور شد.  

جناب آقای دادستان کل!

اینبار این روزنامه نگاران و اصحاب رسانه نیستند که از شما، دولت و دستگاه قضایی ایران پرسشگری می کنند. کسانی که متعلق به جریان فکری و گروهی اصلاح طلب هستند، جملگی یا در زندان نشسته اند و یا رسانه ای برای طرح پرسش ندارند. این روزها پرسشگران، کسانی جز مردمی که عضوی از خانواده خود را در جریان اعتراضات انتخاباتی از دست داده، نیستند. کسانی پرسش دارند که شاید برایشان فرقی نمی کرد، احمدی نژاد رییس جمهور باشد یا موسوی. پدران و مادرانی  از شما سئوال دارند که علاقه ای به معادلات سیاسی ندارند. فرزندان خود را در خیابان و  زندان های جمهوری اسلامی از دست داده اند و حالا دنبال قاتل آنها می گردند و گمان نمی کنم برایشان اهمیتی داشته باشد که این قاتل را چه کسانی به آنها معرفی می کنند. آنچه برای یک خانواده داغدار مهم است، بازی نخوردن و به هیچ انگاشته نشدن است. 

جناب آقای دری نجف آبادی!

حتما واقف هستید که از میان کشته شدگان هم خودی و ناخودی تعیین کرده اند. یعنی این تنها شهروندان معترض نیستند که غیرخودی محسوب می شوند. بلکه در قاموس تصمیم گیران و تصمیم سازان فعلی ایران، مردگان هم  تقسیم بندی می شوند. خانواده هایشان هم به همین ترتیب. جمعی را دولت به هواخواهی و همراهی برخاسته، سراغ خانواده ها رفته و نام کشته شدگان را در بنیاد شهید کشور ثبت کرده است. جمعی دیگر را اما نه تنها هیچ نشانی نداده اند بلکه به کرات به نام و نشان و سنگ قبرشان حتی شلیک کرده اند.  اگرچه جمعی را در دستگاه قضایی ایران راه داده و برای قاتلان فرزندان شان دادگاه هم برگزار کرده اند اما در مقابل، خانواده هایی هستند که در پیگیری های قضایی به جای شناسایی قاتلان به آنها گفته اند، پول خون از دست رفته گان تان را بگیرید و کنار بروید. اگرچه شما شهدا را تقسیم به خوب و بد، به حق و ناحق کرده اید اما حتی آنان که پرونده قتل عزیزان شان در هزارتوی دستگاه قضایی گم شده است این روزها چشم به راه نتیجه دادگاه قاتلان کهریزک نشسته اند و همه امیدشان این است که  از میان این همه کشته های خیابانی، حداقل آنان که در بازداشتگاه مورد تایید همین نظام کشته شده اند، سرانجام قاتلان شان شناسایی شوند.

جناب داستان کل!

کل ماجرا این است که سعید مرتضوی درست زمانی به معاونت شما برگزیده شد که پس از فاجعه کهریزک، هم مجلس، هم پزشکی قانونی و هم افکار عمومی می دانست که معاونت در قتل، کمترین اتهام مطرح شده در مورد اوست.

سعید مرتضوی پیش از این نیز در مورد کشته شدن زهرا کاظمی خبرنگار ایرانی- کانادایی از سوی مجلس اصلاحات متهم بود، اما اینبار دیگر نه از مجلس اصلاحات خبری بود و نه از نمایندگان اصلاح طلب. محسن آرمین، بهزاد نبوی و محسن میردامادی، سه نماینده اصلاح طلبی که پیگیر قتل زهرا کاظمی بودند نیز این  روزها  حکم شان زندان است. رسانه هایی هم که اتهام معاونت در قتل را متوجه مرتضوی کرده بودند این روزها در توقیف به سر می برند. روزنامه نگارانی که آن روزها از مرتضوی به دلیل جعل نامه و مصاحبه مدیرکل مطبوعات و رسانه‌های خارجی مبنی بر غیر قانونی نشان دادن فعالیت زهرا کاظمی پرسشگری کرده بودند نیز یا ممنوع القلم شده اند و یا ممنوع الورود به کشور. مانده است رسانه های همسو و خانواده های داغ دیده. رسانه های همسو وقتی دستور تعطیلی کهریزک رسید و مکلف شدند که بیش از این نباید سیاه نمایی کنند، سکوت برگزیده اند و هر از چندگاهی شاید پرسشی کنند که متهم اصلی کجاست اما خانواده ها همچنان می پرسند: او که دستور انتقال بچه های ما را به کهریزک داده است کجاست. چرا او را به جای تحت تعقیب قرار دادن مورد تشویق قرار داده اند؟

 جناب آقای دادستان کل!

دادستان وقت تهران باز هم متهم است که نامه جعل کرده است. نامه ای که هم خانواده ها، هم مجلس، هم وکلای پرونده و هم بازپرس و قاضی دادگاه متهمان کهریزک می دانند یک نامه جعل شده است. نامه ای با سربرگ بیمارستان های مهر و شهدا و لقمان تهران. نامه ای که مرتضوی پیش از گزارش رسمی سازمان قضایی نیروهای مسلح و تاییدیه  پزشکی قانونی به آن استناد می کرد و با اصرار می گفت:‌بیماری مننژیت عامل مرگ بوده است، نه ضرب و جرج.

هنوز از یادمان نرفته است روزی را که آقای خوشوقت، مدیرکل مطبوعات و رسانه‌های خارجی به رییس مجلس وقت آقای کروبی نامه نوشت و ماجرای جعل کردن مصاحبه خود توسط مرتضوی را تشریح کرد. نامه ای که نشان می داد مرتضوی برای قتل زهرا کاظمی قصه پردازی کرده بود؛ از سربرگ رسمی وزارت ارشاد سوء استفاده کرده بود تا مصاحبه ای به نام آقای خوشوقت را روی خبرگزاری ایرنا بفرستد و خود را تبرئه کند.

آقای خوشوقت آن زمان در نامه اش به کروبی نوشته بود: ‌”آقای مرتضوی با بیان اینکه «قاضی پرونده می‌خواست حکم بازداشت شما را صادر کند اما من مانع شدم» و افزودن این مطلب که «از اعزام شما به اوین برای بازجویی و یا تعیین وثیقه خودداری می‌کنم» از اینجانب خواست به عنوان «متهم» فرمی را پر کنم. او سپس با ایستادگی و استماع استدلال اینجانب، خواست تا به عنوان «مطلع» مطلبی بنویسم و درخواست کنم تا مجوز خبرنگاری از خانم زهرا کاظمی بازپس گرفته شود.این برگ، به ابتکار شخص آقای مرتضوی و از طریق کپی کردن سربرگی تهیه شد که متعلق به معاونت مطبوعاتی وزارت ارشاد بود و متن مصاحبه نخستین اینجانب روی آن تایپ گردیده بود.”

جناب آقای دری نجف آبادی!

بار دیگر صحبت از جعل یک نامه است که اینبار به جای جان یک نفر، جان چند نفر را ستانده است. که اگر روسای بیمارستان های مهر و شهدا و لقمان، هراس پیگیری آن را دارند، خانواده ها اما مدام می پرسند چه کسی چنین نامه ای  را به نام بیمارستان های معتبر تهران جعل کرده است تا مورد استناد مرتضوی قرار گیرد و در رد گزارش مجلس بگوید که دلیل فوت جان باختگان کهریزک، ابتلا به مننژیت بوده است.

آنچنان که دلیل مرگ زهرا کاظمی را هم جناب مرتضوی پیش از این  غش و برخورد سر خانم کاظمی با زمین و نهایتاً ضربه مغزی ذکر کرد و در نهایت مجلس و پزشکی قانونی دلیل آن را برخورد سر با یک جسم سخت عنوان کرده اند.

آن زمان هم یک سال گذشت و پس  از آن قوه قضائیه محمدرضا اقدم احمدی، ۴۲ ساله و کارمند وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی ایران را تحت عنوان “قتل شبه عمد” زهرا کاظمی متهم کرد که البته در نهایت وی به دلیل “فقدان مدرک برای اثبات اتهامات” تبرئه شد. اینبار نیز یک سال گذشت و دو نفر دیگر از متهمانی که هنوز نامی هم از آنان عنوان نشده است به عنوان قاتلان به قصاص نفس محکوم شده اند.

آن بار مادر زهرا کاظمی تنها و دردمندانه مویه کرده بود: ماموران به من گفته اند لطمه می خورید، هر چه زودتر جنازه را بردارید و ببرید. از کانادا هم پسر زیبا کوشش می کرد جنازه را ببرد. من هم راهی نداشتم. غریب بودم، پول نداشتم. جایی نداشتم بروم. آمدند به صاحبخانه گفتند جنازه را بردارید و ببرید. رفتیم پزشکی قانونی جنازه را دادند.

این بار اما خانواده های کشته شدگان کهریزک تنها نیستند. با هم و در کنار هم ایستاده اند و به قصاص نفس از دو متهم بی نام رضا نمی دهند و مدام می پرسند: او که دستور انتقال بچه های ما رابه کهریزک داده است کجاست؟ او که نامه نوشته بود بچه های ما به دلیل ابتلا به مننژیت فوت کرده اند، کجاست؟

 جناب آقای دادستان کل!

شما پاسخ این خانواده ها را بدهید؟ سعید مرتضوی،  معاون شما که متهم است به معاونت در قتل، این روزها کجاست؟