مارا با شهرام له کردند

فرشته قاضی
فرشته قاضی

» خانواده فرج زاده در گفتگو با روز:

فیلم جان باختن شهرام فرج زاده، یکی از دردناک ترین صحنه هایی بود که در جریان سرکوب اعتراضات مردمی شاهد بودیم. انسانی زیر چرخ های ماشین نیروی انتظامی له شد. همه جهان این صحنه را به نظاره نشستند،اما واکنش حکومت به این مرگ، تنها محدودیت و ممنوعیت است: از عزیزتان سخن نگویید. همین! وضعیتی که در گفت و گو با یکی از نزدیکان این خانواده،بازخوانی کرده ایم.او می گوید: “انگار به شهرام الهام شده بود، چون آخرین اس ام اسی که از شهرام مانده این است: روی قبرم بنویسید وفادار برفت، آن جگر سوخته خسته از این دار برفت.“و می افزاید: “مارا با شهرام له کردند،تنها چیزی که آرام مان می کند این است که در راه مردم و میهنش رفت.”

شهرام فرج زاده، روز عاشورا توسط ماشین نیروی انتظامی زیر گرفته شد و فیلم کشته شدن این جوان 35 ساله به سرعت بر روی اینترنت قرار گرفت. به گفته شاهدان عینی و براساس فیلم منتشره،یک خودروی نیروی انتظامی شهرام را زیر گرفت و خودروی دیگری که آن نیز متعلق به نیروی انتظامی بود از روی شهرام رد شد.

یکی از شاهدان این صحنه که همان روز، خبر شهادت شهرام را به برخی رسانه ها گزارش کرده بود بازداشت و بعداز دو ماه با قرار وثیقه آزاد شد.او اکنون در نوبت دادگاه است.

خانواده و نزدیکان شهرام فرج زاده تاکنون برای اطلاع رسانی درباره عزیز از دست رفته شان به شدت تحت فشار بوده اند. اکنون یکی از نزدیکان وی در حالی لب به سخن گشوده که به دلیل موقعیت خاص خانواده و فشارها و تهدیدات فراوان، ترجیح داده نامش اعلام نشود.

این مصاحبه در پی می آید.

 

برخی جاها فامیلی شهرام را فرجی ذکر کرده اند و در برخی جاها نیز فرج زاده تارانی، ممکن است بفرمایید فامیل درست شهرام چه بود؟ کارش چه بود؟

اسم شناسنامه ای شهرام، عباس است؛ پدرش این اسم را برای او انتخاب کرده بود اما از همان ابتدا همه او را شهرام صدا میکردند؛ از همان کودکی و شاید بر وزن بهرام، که نام پدر شهرام بود. شهرام فرج زاده تارانی درست است و فرجی نیست. او 35 سال داشت و متولد 53/ 06/ 1 بود. شرکت خصوصی داشت و در کار پخش مواد غذایی بود.

 

پیشتر گفته می شد شهرام، رهگذر بود و در اعتراضات حضور نداشت این در حالیست که به گفته خانواده اش، او در همه اعراضات حضور داشت. ممکن است در این مورد توضیح دهید؟

خانواده شهرام در ابتدا برای اینکه بتوانند پیکر شهرام را تحویل بگیرند ناچار شدند اعلام کنند رهگذر بوده و در اعتراضات شرکت نداشته، اما شهرام همیشه اعتراض داشت و از روز اول در همه اعتراضات شرکت داشت. روز عاشورا هم همچون بسیاری از مردم برای شرکت در اعتراضات بیرون رفت. روز تاسوعا از او پرسیدم  فردا (عاشورا) هیات می آیی؟ در جواب گفت: “فردا می روم هیات راهپیمایی.” و از کرج برای شرکت دراعتراضات و پیوستن به مردم به تهران رفت.

 

آیا شما و یا خود شهرام، انتظار چنین قضیه ای را داشتید؟ یعنی با توجه به کشتاری که صورت گرفته بود،احتمال میدادید شهرام در اعتراضات کشته شود؟

در اصل نه انتظار نداشتیم. بخصوص انتظار چنین وضعیت وحشتناکی را اصلا نداشتیم اما بعد از شهادت تعدادی دیگر از بچه ها، شهرام  آمادگی داشت. او می دانست که ممکن است در جریان اعتراضات همچون عزیزان دیگری که کشته شدند او نیز مورد اصابت گلوله  قرار گیرد اما این نوع  مرگ را شاید هرگز تصور نمیکرد. در عین حال گویا به شهرام الهام شده بود، چون آخرین اس ام اسی که از شهرام مانده این است که نوشته: روز مرگم هر که شیون کند از دور و برم دور کنید- همه را مست و خراب از می، شرابی بدهید ـ بر مزارم نگذارید بیاید واعظ، پیر میخانه بخواند غزلی از حافظ ـ جای تلقین به بالای سرم دف بزنید، شاعری رقص کند جمله شما دست بزنید ـ روز مرگم درون سینه من چاک زنید، اندرون قلب من یک قلم تاک زنید ـ روی قبرم بنویسید وفادار برفت، آن جگر سوخته خسته از این دار برفت.

 

شما چگونه در جریان شهادت شهرام قرار گرفتید؟

ما میدانستیم که برای راهپیمایی رفته و از ظهر عاشورا هر چی زنگ میزدیم موبایلش را جواب نمیداد. به شدت نگران بودیم و احتمال میدادیم بازداشت شده باشد تا اینکه بعد از چند ساعت و نزدیک عصر، یک نفر موبایل شهرام را جواب داد و گفت که از کلانتری 107 است و موبایل شهرام در کلانتری و دست آنها است و مشخصات شهرام را پرسیدند. اسم و فامیل و مشخصات شخصی او را. به همراه خانواده اش به این کلانتری که رفتیم منکر شدند.بعد شروع کردیم به پی گیری. هر کسی یک گوشه ای می رفت. بیمارستان ها و هر جایی که فکر میکردیم، چون واقعا احتمال میدادیم بازداشت شده باشد، اما از طریق اینترنت فهمیدیم جزو کشته شده ها است. فیلم کشته شدن شهرام، که با اسم شهرام فرجی منتشر شد،شروع کردند به سئوال پیچ کردن و اذیت خانواده که این فیلم چگونه رفته اینترنت و… یعنی به جای اینکه بگویند پیکر عزیزمان کجاست ما را تحت فشار قرار دادند که چگونه و توسط چه کسی این فیلم روی اینترنت قرار گرفته، در حالیکه خود ما نیز از طریق اینترنت موضوع را فهمیده بودیم. پدر و مادر شهرام که اصلا خبر نداشتند،یعنی فکر میکردند بازداشت شده. کسی جرات نمیکرد موضوع را به  آنها بگوید. ما 6 روز  دنبال پیکر شهرام می گشتیم و پدر و مادر شهرام نیز چشم به راه  تلفن یا آزادی او بودند.

 

چگونه پیکر شهرام را تحویل دادند؟

بعد از 6 روز سرگردانی، زنگ زده و گفته بودند تا یک ساعت دیگر خودتان را برسانید وگرنه خودمان دفنش می کنیم؛ ما هم سراسیمه ناچار شدیم موضوع را به پدر و مادر شهرام بگوییم. البته با توجه به بیماری شدید مادرش ناچار شدیم آمبولانس اماده کنیم و دکتر نیز حضور داشت. در تمام مراحل، دکتر و آمبولانس بود. یکبار نیز مادر شهرام از هوش رفت،جوری که فکر کردیم خدای ناکرده فوت کرده. بالاخره رفتیم تا پیکر را شناسایی کنیم. برادر شهرام را داخل بردند و تعداد زیادی جسد به او نشان دادند اما هیچ کدام نبود.حتی روی یکی از صندوق ها، اسم شهرام را نوشته بودند،اما وقتی باز کردند،معلوم شد شهرام نیست. به خود امید می دادیم که شاید شهرام زنده مانده باشد اما یکباره گفتند یک جسد در بالا است و او را نیز ببینید که دیدیم خود شهرام است. بعد برای اینکه او را تحویل بگیریم گفتیم اصلا معترض نبود و فقط رهگذر عادی بود.

 

پیکر شهرام را دیدید؟ چه وضعیتی داشت؟

صورتش کاملا کبود و خون مرده بود. پهلوی راستش به شدت فرو رفتگی داشت و کاملا منحنی مانند شده بود. اما برای ما عجیب این بود که از گردن تا ناف شهرام را باز کرده و سپس دوخته بودند یعنی تا پایین نافش دوخته شده بود.

 

مراسم تدفین و تشییع در چه  شرایطی صورت گرفت؟

همه کار تدفین و تشییع را خودشان انجام دادند و ما فقط نظاره گر بودیم؛ یعنی اجازه هیچ کاری راندادند. حتی اجازه ندادند وارد غسالخانه شویم و  جنازه را ببینیم. شهرام را همراه با امیر ارشد تاجمیر آوردند بهشت زهرا و در لحظه آخر به ما گفتند که بیایید قطعه 302 و رفتیم. امیر را آنجا در حالی دفن کردند که تنها به پدر، مادر، برادر و  خواهر او اجازه داده بودند حضور داشته باشند. بعد شهرام را بردند قطعه 304 و چون تعدادی از فامیل هم حضور داشتند، شروع کردند به فیلمبرداری کردن از ما  و کسانی که حضور داشتند.تک تک، از همه فیلم  و عکس گرفتند؛ از پلاک های ماشین ها نیز فیلم و عکس گرفتند و شهرام را خودشان در قبر گذاشتند. حتی اجازه ندادند ما خود اینکار را بکنیم و  نگذاشتند برای آخرین بار او را لمس کنیم و خاکش کردند. یک خانمی با موبایل عکس گرفت که او را به اتفاق همسرش بازداشت کردند و بعد به ما گفتند که برویم. برای مراسم ختم نیز، مادر مسجد مراسم گرفتیم اما در مسجد نیز دوربین گذاشتند و یکباره دیدیم که تمام مسجد را با نیروهای خودشان پر کرده اند و…

 

خانواده شهرام شکایت کرده و خواهان معرفی قاتل و قاتلان او شده اند. این شکایت در چه مرحله ای است. چه پاسخی داده اند؟

شکایت کرده اند اما آنها را بازی میدهند. با اینکه فیلم کشته شدن شهرام هست و  همه آن را دیده اند اما دادگاه می گوید ماشین شخصی شهرام را زیر گرفته است. هر دفعه هم یک مدل ماشین را می گویند. از آن طرف در تلویزیون میگویند ماشین نیروی انتظامی دزدی بوده و شهرام را زیر گرفته؛ از این طرف می گویند ماشین شخصی بوده است. یعنی به خانواده اصلا نمی گویند که ماشین نیروی انتظامی بوده در حالیکه شاهدان عینی دیده اند که راننده ماشین  لباس فرم نیروی انتظامی را بر تن داشته است و ماشین اول به شهرام می زند و ماشین دوم از روی او رد می شود.

 

میدانم که مادر شهرام، فیلم کشته شدن او را ندیده است اما شما و اعضای خانواده شهرام این فیلم را دیده اید. ممکن است در مورد این فیلم و خانواده بگویید؟

به مادر شهرام تا به حال اجازه نداده ایم  این فیلم را ببیند؛ او تحمل نخواهد کرد. اما همه دیده ایم. صورت داغون و خونین اش و مظلومیت شهرام و آن همه سبعیت از سوی آنها، روانی مان کرده است. بارها و بارها فیلم را می بینیم و می شکنیم و… خود من اول که دیدم فقط عین دیوانه ها جیغ میزدم، داد میزدم، قبل از دیدن آن فکر میکردم شهرام بازداشت است؛ فکر میکردم کجاست کتک میخورد؟ گرسنه است؟ و… تا اینکه در اینترنت این را دیدیم و هنوز شوکه هستیم. درد می کشیم روحمان را زخم زده اند، آتشمان زده اند. شما فرض کنید با دیدن این فیلم خیلی ها مریض شدند و حالشان بد شد، دیگر وای به حال ما. اما باز می بینیم؛ آخرین لحظات زنده بودن عزیزمان را باز نگاه می کنیم و همراه با او له می شویم و… اما تنها چیزی که آرام مان میکند، راهی است که شهرام به خاطر آن جان داد. آن صحنه خیلی دلخراش است و ما تا آخر عمر زندگی نرمال نخواهیم داشت اما چقدر قشنگ است که شهرام برای وطنش و مردمش رفت؛ تنها این موضوع است که ما را آرام می کند.

 

شهرام دختری 5 ساله دارد. آیا او از این قضیه خبر دارد؟

همسر و دختر شهرام در وضعیت مناسبی نیستند. حال همسرش خیلی بد است و گاهی از خودکشی حرف میزند؛ او هنوز نمی تواند باور کند. این فیلم او را از پا انداخته است. دخترش آوا هم خیلی بی قراری می کند. کسی را به اتاق پدرش راه نمی دهد. سرخاک پدرش می نشیند و خاک ها را کنار میزند و می گوید: الان بابای من دستش زیر این خاک است؛ همه خاک ها را کنار بزنم می توانم دستش را بگیرم؟ هنوز به ما اجازه نداده اند سنگ قبر بگذاریم و تا چند وقت پیش خاک بود و اکنون همان سنگی است که بهشت زهرا گذاشته است. آوا ماشین که می بیند می گوید “بابام حواسش نبود ماشین زد بهش”. اما هنوز نمی فهمد یعنی در سنی نیست که درک کند قضایا را. گاهی نیز می گوید بابا مسافرت رفته است.

 

میدانم که مادر شهرام بازنشسته سپاه است و همین امر باعث شده فشارهای مضاعفی بر خانواده شما وارد کنند. ممکن است توضیح دهید در اصل شغل مادر شهرام چی بود؟

مادر شهرام در زمان جنگ، جزو زنانی بود که به جبهه رفت تا از وطن و مردمش دفاع کند. او سالها در مناطق جنگی بود و در پشت جبهه نیز فعالیت داشت برای رساندن مواد غذایی و لباس به رزمندگان و… از همان موقع او را عضو سپاه اعلام کردند و ربطی به قضایای الان ندارد. او به وطنش خدمت کرد و از جان خود بارها گذشت و سالهاست که بازنشسته شده.