فرانکن تحول عظیمی در این مجموعه به وجود آورد و به عبارتی بازآفرینی اش کرد. داستان ها بلند تر و پیچیده تر شدند و فرانکن شخصیت های هجوآمیز بسیاری بر آن افزود. معروفترین این شخصیت ها “مارسوپیلامی” جانور پلنگ-میمون نمای تخیلی است که به سرعت وارد فرهنگ عام بلژیکی ها شد…
درباره آندره فرانکن
از اسپیرو تا اندیشه های تاریک
پیشتر از جنبش کامیک اروپا با مرکزیت بلژیک و هنرمندانی چون “هرژه”، “ادوارد جیکوب” و امثالهم گفته بودیم. این هفته مروری داریم بر زندگی و آثار هنرمند دیگری که نقشی تأثیر گذار بر این جنبش داشت: آندره فرانکن، خالق شخصیت های ماندنی چون “گستون” و “مارسو پیلامی” که سالها از اعضاء اصلی طراحان کامیک “ اسپیرو و فانتازیا” به شمار می آمد.
”آندره فرانکن” سال 1924 در “اتربیک” بلژیک به دنیا آمد. گرچه او از سنین پایین طراحی می کرد اما نخستین درس های آکادمیک در این زمینه را، سال 1943 در مدرسه “اکوله سن لوک” فراگرفت. یک سال بعد، این مدرسه به خاطر جنگ بسته شد و “آندره” به استخدام “سی.بی.آ” که استودیوی تولید انیمیشن های کوتاه در شهر بروکسل بود، در آمد. آنجا بود که با چند تن از هنرمندان خلاق و همکاران آینده اش دوست شد از جمله “ماریس دو بور” یا همان “موریس” خالق لاکی لاک، “پیر کالیفورد” ملقب به “پیو” خالق “اسمارف ها” و “ادی پاپ”. سال 1945 به دنبال انحلال “سی.بی.آ”، سه دوست از این چهار (منهای پیو) به استخدام کمپانی معروف کامیک، “دوپوئی” درآمدند، پیو که هنوز بسیار جوان بود هفت سال بعد به آنها ملحق شد. در این زمان، “فرانکن” طراحی کارتون و روی جلد برای مجله “له ماستیکو” را که هفته نامه ای درباره رادیو و فرهنگ بود، آغاز کرد. او همچنین برای “پلین ژو” که ماهنامه ای پیشاهنگی بود طرح و تصویر می کشید.
در همین زمان، “فرانکن” و “موریس” توسط “جوزف ژیلیان” یا همان “ژیژه” طراح کامیک معروف بلژیکی تعلیم می گرفتند، “ژیژه” بخشی از خانه اش را به صورت فضای کار در آورده بود که دو کارتونیست جوان همراه با هنرمند دیگری معروف به “ویل” به طراحی کامیک می پرداختند، حاصل کار این گروه در مجله “لا ژورنال دو اسپیرو” منتشر می شد. دوران طلایی مجموعه اسپیرو و فانتازیا در همین آتلیه کوچک رقم خورد. از این گروه که اواخر جنگ جهانی دوم گرد هم آمدند با عنوان “دسته چهار نفره” و سبک طراحی و شیوه بصری ابداعی شان با نام “مارسینل” یاد می کنند. مارسینل در واقع نام شهر کوچکی در جنوب بروکسل است که “دوپوئی” ناشر “اسپیرو” در آن واقع شده.
از سال 1946 ژیژه، مجموعه کامیک “اسپیرو و فانتازیا” را به “فرانکن” سپرد و از شماره 427 نشریه “اسپیرو”، مسئولیت هنری آن کاملاً بر عهده هنرمند جوان قرار گرفت. فرانکن تحول عظیمی در این مجموعه به وجود آورد و به عبارتی بازآفرینی اش کرد. داستان ها بلند تر و پیچیده تر شدند و فرانکن شخصیت های هجوآمیز بسیاری بر آن افزود. معروفترین این شخصیت ها “مارسوپیلامی” جانور پلنگ-میمون نمای تخیلی است که به سرعت وارد فرهنگ عام بلژیکی ها شد و تصویر آن بر روی محصولات تجاری و تولید انبوه نقش بست. از سال 1989 مارسوپیلامی تبدیل به کامیکی مستقل شد و ترجمه هایش در کشورهای انگلیسی زبان، محبوبیت فراوانی یافت.
همانطور که ژیژه نسلی از کامیک کار های دهه چهل را تربیت کرد، “فرانکن” در دهه پنجاه تأثیر عمده ای بر نسل نوین طراحان کامیک گذاشت، از جمله “ژان روبا”، “ژیدهم” و “گرِگ” که همگی در این دهه با فرانکن بر روی “اسپیرو و فانتازیا” کار می کردند. سال 1955 در پی یک مرافعه مالی با “دوپوئی” فرانکن از مجموعه جدا شد و به نشریه رقیب یعنی “تن تن” پیوست. این همکاری به خلق مجموعه ای با نام “مودست و پومپون” انجامید که “پیو” و “گوسینی” (خالق آستریکس) هم در تولید آن نقش داشتند. فرانکن بعد تر به “اسپیرو” بازگشت اما به موجب قراردادش با “تن تن” ناچار بود ”مودست و پومپون” را هم ادامه دهد، پس همزمان به کار برای دو نشریه رقیب پرداخت که می توان گفت امری بیسابقه در تاریخ نشریات حرفه ای کامیک دنیا است، هر چند مدتی بعد، او مجموعه را به نویسندگان آن از جمله “دینو آتاناسیو” سپرد.
در 1957 با پیشنهاد و همفکری “ایوان دلپورته” سردبیر “اسپیرو”، “فرانکن” شخصیت تازه ای به نام “گستون لا گاف” خلق کرد که هر بار ماجراهای خنده داری حول بی دست و پایی او شکل می گرفت (گاف در زبان فرانسه به معنای اشتباه و سوتی است). قرار بود “گستون” که در دفتر “اسپیرو” کار می کرد فضاهای خالی کامیک “اسپیرو و فانتازیا” را پر کند و نمک ماجراها باشد اما این کاراکتر به سرعت محبوبیتی ویژه نزد خوانندگان پیدا کرد و تبدیل به اولین “ضد قهرمان” (قهرمانی بدون خصوصیات قهرمانانه) مطرح در تاریخ کامیک شد. پس از آن با ورود به دهه شصت، فرانکن دچار یک بحران روحی و حمله افسردگی سخت شد، پس کار بر روی “اسپیرو و فانتازیا” را کمتر و تمرکز بر مجموعه مستقل ”گستون” را بیشتر کرد که طبیعت ملایم تری نسبت به اولی داشت. سال 1967 او “اسپیرو و فانتازیا” را دربست به کارتونیست جوانی به نام “ژان کلود فورنیه” واگذار کرد و تمام وقت مشغول کامیک های خودش شد. در دهه هفتاد، او جزو گروه پدید آورندگان کاراکتر معروف کامیک “ایزابل” بود؛ دختر کوچولویی که با دنیای جادوگران و هیولاها سر و کار داشت و نامش را از دختر خود “فرانکن” وام گرفته بودند. در همین ایام کامیک “گستون” که اوایل مجموعه ای از شوخی های اسلپ استیک ساده بود موضوعات مهم روز چون صلح طلبی و طبیعت دوستی را دستمایه قرار داد.
می توان گفت که سبک اجرائی آثار “فرانکن” از دهه شصت، تحول چشمگیری یافت و راحتی و بی قیدی خطوط و اشکال با پیچیدگی و قدرت طراحانه هنرمند در هم آمیخت و شیوه ای را رقم زد که تا دهه بعد در کامیک های فرانکن ادامه و گسترش یافت. به زودی اکثر کارشناسان، او را به عنوان استاد بی چون و چرای فرم و اجرا شناختند تا جایی که “هرژه” افسانه ای هم ستایشگرانه درباره اش گفت: “حتی زمانی که یک کارتونیست ساده بود، او را هنرمندی نخبه می دانستم.” تأثیر سبک کار او را به راحتی می توان بر تمام کارتونیست ها و کامیک کارانی که تا اواخر دهه نود در مجله “اسپیرو” یا مقلدان اش طراحی می کردند مشاهده کرد.
آخرین تغییر و تحول مهم در سبک و نگاه این هنرمند پویا را می توان در اواخر دهه هفتاد و در مجموعه استریپ “اندیشه های تاریک” مشاهده کرد که بعد از یک بحران روحی دیگر، دست به خلق شان زد. با این مجموعه او رویه تاریک و بدبین تر شخصیت اش را به نمایش گذاشت، دیگر از رنگ های درخشان و موضوعات شاد و مهیج “اسپیرو و فانتازیا” و ”گستون” خبری نبود، “مرگ”، “آلودگی”، “مجازات اعدام” و سایر مضامین جدی و بزرگسالانه با طنزی نیشدار، ایده های این مجموعه را که به صورت سیاه و سفید با کنتراست های شدید تیره و روشن کار می شد، تشکیل می دادند. او طراحی کامیک را تا آخرین روزهای زندگی ادامه داد هرچند به خاطر مشکلات روحی گاه و بیگاه متوقف اش می کرد.
سال 1997 “آندره فرانکن” در گذشت.
سال 2005 در یک نظرسنجی در “والون” بلژیک، او را به عنوان شانزدهمین بلژیکی مطرح تاریخ این کشور برگزیدند.