نسل خمینی در قلب طغیان

نویسنده

» نگاه لوموند به تظاهرات اخیر ایران

“من در سال 1984 در کشوری که بر اثرجنگ ویران شده بود، در فاصله دو بمباران و در بحبوحه جیره بندی و ناامیدی و محرومیت به دنیا آمدم. وقتی به دنیا آمدم که گل زندگی جوان ها در جبهه پرپر می شد”.

 نویسنده این سطور که در سایت اینترنتی TeheranBureau گذاشته شده است یکی از فرزندان انقلاب اسلامی و یکی از بی شمار نمایندگان” نسل خمینی” است که در زمان حیات خمینی، نخستین رهبر انقلابی ایران، پا به جهان گذاشته و در دوران رهبری جانشین وی خامنه ای تحصیل کرده و یکی از رأی دهندگان به رئیس جمهور اصلاح طلب، خاتمی بوده است.

جوانانی که مسن ترها دوست دارند آن ها را “نسل سوم انقلاب” بنامند امروز بین 20 تا 35 سال دارند و دانشجو، کارمند اداری، مأمور دولت یا بیکارند. راه این جوانان این روزها در یک نقطه واحد یعنی تظاهرات به هم رسیده است. اعتراض ها به طور مشخص نشان داده که” تمامی نسل ها شانه به شانه هم در خیابانند”، به خصوص دانشجویان که بیشترین و فعال ترین نفرات گردان های پشتیبانی نامزد معترض، میرحسین موسوی را تشکیل می دهند. امّا آنطور که برنار اورکاد، پژوهشگر مرکز ملّی  تحقیقات علمی فرانسه می گوید” آنچه ما شاهدش هستیم شورش دانشجویان و جوانان نیست بلکه جنبشی است که گرچه جوانان در آن نقشی اساسی ایفا می کنند امّا دارای ابعادی بسیار مهم تر است که آینده جمهوری اسلامی را در گرو خود دارد”.

یکی از علل نقش مهم جوانان در جنبش اعتراضی کنونی تعداد آن هاست. در سال های پس از انقلاب اسلامی 1979 جامعه ایران دچار تحول اساسی شد از جمله پیدایش زیرساخت های کار آمد به خصوص در عرصه آموزش که با رشد جمعیتی بی سابقه ای همراه بود. جمعیت ایران با گذشت 20 سال از انقلاب عملاً دو برابر شد به طوری که امروز دو سوم جمعیت این کشور زیر سی سال است. و این قشر وسیع امروز به زحمت می تواند آینده ای برای خود در ایران تصور کند. پولدارترهایشان مهاجرت پیشه می کنند و بقیه هم با رؤیای رفتن زندگی می کنند. به گفته یکی از آن ها که حدوداً سی ساله است و در تظاهرات اخیر تهران شرکت داشته است : “ الان ده سال است که فکر کردن مدام برای پیدا کردن بهترین راه ویزا گرفتن جزئی از وجودم شده است”. جوانان ایران نمی دانند جایشان کجاست. جوانی به نام حسین در گفت و گو با لوموند 2 مورخ 13 ژوئن با سرخوردگی از تصادم گذشته ای سنگین با آینده ای موهوم سخن گفته بود: “تنها الگوئی که به ما جوان ها پیشنهاد می کنند الگوی فداکاری است، فدا کردن امروز به خاطر آینده ای موهوم. خوب عده ای در انقلاب شهید شدند و عده ای هم در جنگ ــ خدا رحمت شان کند امّا چرا نمی خواهند اجازه بدهند که ما فقط زندگی کنیم؟”. کلمان ترم از انستیتوی روابط بین المللی فرانسه می گوید: “جوان هائی که با محافل بالای حکومت ارتباط ندارند و جائی برای خود در متن “ارزش های” جمهوری اسلامی نمی یابند قبل از پایان تحصیلاتشان می دانند که برای پیدا کردن کار با مشکل روبرو خواهند شد. اگر مسائل ایدئولوژیک را که در کنکورهای ورودی دانشگاه مطرح می شوند کنار بگذاریم کارکرد دانشگاه در ایران خود به خود مشکل زا نیست و ساز و کار شایسته سالاری در آن ها نسبتاً خوب عمل می کند. آنچه که جوان ها را به شدّت مأیوس می کند اینست که اطمینان دارند درهای آینده به رویشان بسته است”.

در شرایطی که وعده های آیت الله ها در مورد تغییرات بنیادین صورت تحقق نپذیرفته به دشواری می توان سخت گیری نظام در زمینه مسائل اخلاقی و نبود آزادی را توجیه کرد. در سال 1999و در جریان وقوع آخرین شورش های وسیع در ایران مسئله ای که موجب شد خوابگاه های دانشگاه ها در شعله های آتش بسوزند طرح همین مسئله آزادی های سیاسی بود. در ماه ژوئیه 1999 دانشجویان در اعتراض به بسته شدن یک روزنامه اصلاح طلب در خیابان و خوابگاه دانشگاه تهران دست به تظاهرات زدند. امّا اعتراض آن ها طی چند روز به طرز وحشیانه ای از سوی شبه نظامیان بسیجی ــ که در هفته جاری هم در خیابان به ارعاب تظاهر کنندگان هوادار موسوی پرداخته اند ــ و نیروهای امنیتی سرکوب شد. در نخستین شب حمله به دانشجویان چندین دانشجو کشته و صدها تن زندانی و شکنجه شدند.

در جریانات کنونی جوان ها خواستار سرنگونی نظام نیستند چون آن ها با برخورداری از عقل عملی و نیز به خاطر وابستگی به جمهوری اسلامی به عنوان فرزندان نظام، ترجیح می دهند خواستار تعدیل مواضع نظام شوند. آن ها ضمن رد تندروی های احمدی نژاد موسوی را می خواهند که در دوران کودکی آنان یکی از چهره های نظام بوده. برنار اورکاد اعتقاد راسخ دارد که: “این یکی از نقاط قوّت این جنبش است زیرا بر اعتبار اعتراض ها می افزاید و تا زمانی که این اعتراض ها در چهارچوب انقلاب 1979 باقی بمانند امکان به نتیجه رسیدنشان بیشتر است”.

امّا عقل عملی دانشجویان ممکن است به خاطر سرکوب بیرحمانه روزهای اخیر و نفرت آن ها از احمدی نژاد بعد از این وقایع، در آنی دود شود و به هوا برود. کلمان ترم خاطر نشان می سازد که در سال 1999” آنچه که بازگشت اوضاع به حال عادی را آسانتر ساخت شخصیت رئیس جمهور وقت خاتمی بود که بیشتر از جانشینش اهل گفت و گو بود. از وقتی که احمدی نژاد به قدرت رسیده است جنگ میان او و دانشجویان شدّت بیشتری یافته است”.

جوانی که در ابتدای این مقاله در وبلاگش تاریخ تولد خود را سال 1984 ذکر کرده بود می نویسد: “نسل من از سرخوردگی خسته شده است”.

منبع: لوموند 18 ژوئن

       http: //www.lemonde.fr/proche-orient/article/2009/06/18/la-generation-k-au-c-ur-du-soulevement-iranien_1208305_3218.html#ens_id=1190750