خبرگان؛ نهادی فراموش شده

تقی رحمانی
تقی رحمانی

مجلس خبرگان در روند اصلاح طلبی فراموش شده بود تا امروز که تاثیرو نقش آن حساستر شده است. در واقع از آغاز نگاه اعتقادی به مجلس خبرگان در نزد طرف داران اصلاحات بر شکل عرفی و سیاسی آن چریبده است

این چربش دیدگاهی حتی در نگاه مرحوم بازرگان هم که تنها ترین اصلاح طلب در زمان خودش بود وجود داشت. چرا که او هم به مسئله خبرگان مانند انتخابات مجلس و ریاست جمهوری نگاه نمی کرد و به نقش این مجلس، حتی بعد از مرگ آقای خمینی حساس نبود.

در نتیجه این نگاه همراه با غفلت در۴ دوره گذشته انتخابات خبرگان است که امروز برای ایفای نقش نظارت پذیری این مجلس در چهار چوب قوانین موجود هم مخالفت از سوی حکومت برای باز شدن ترکیب خبرگان صورت می گیرد و حتی روحانیونی که اندک زاویه ای با سیاست های رهبری، نه خود رهبری، دارند رد صلاحیت می شوند.

خبرگان هم یکی از ارکان قانون اساسی است که افراد به آن التزام دارند. البته مسئله اعتقاد با التزام متفاوت است چرا که اعتقاد امری شخصی است و احراز شدنی هم نیست.

 

حال سوال این است که چرا به این رکن قانون اساسی اعتقادی نگاه کرده ایم؟ در صورتی که شایسته بود به این نهاد هم با نگاه عرفی و حقوقی نگاه می شد. مگر در انتخابات مجلس یا ریاست جمهوری ما فقط به افراد ایده ال قناعت می کنیم یا به دلیل روند اصلاح گری رای به افرادی می دهیم که از تندرو دور هستند؟ آیا ما به قوانین انتخابات مزبور انتقاد نداریم؟ ما به مواد قانون اساسی هم ایراد داریم ولی خود را به اجرای آن ملتزم می دانیم.

اما چرا به انتخابات خبرگان که جایگاه مهمی در همین قانون اساسی دارد بی توجه بوده ایم؟ آن هم مجلسی که در همین دوره اخیرش ۹ نماینده بدون رقابت به مجلس می روند.

حال اینکه ما مجلسی می خواهیم که نسبت انتقادی و سوالی با رئیس جمهور و وزرا داشته باشد و از نهاد های مدنی دفاع کند.

با این نگاه به مراتب مهم تر است که مجلس خبرگانی شکل بگیرد که اعضای آن به جای حمایت و حفظ رهبری ـ تعریف متداولی که در حال حاضر نمایندگان آن از نماینده خبرگان می کنند ـ از رهبری سوال کنند و نهادهای وی را مورد نظارت قراردهند.

شاید این سخن در حال حاضر بعید باشد اما فراموش نکنیم که نقد دولت و حکومت در مجلس اول چه هزینه ای برای بازرگان و یارانش داشت اما امروز نقد رئیس جهمور و وزرا امری عادی است.

امروز غفلت از مجلس خبرگان نقد به رهبری را دشوار کرده تاجایی که حتی دادن نامه علنی به وی با هر عنوانی از نظر نهاد های امنیتی توهین قلمداد می شود.

در صورتی که باید نظارت نهاد مجلس را که منتخب مردم است پذیرفت، کار خبرگان به جایی رسیده است که هاشمی می گوید ما مسئله نظارت بر نهاد های رهبری را مطرح کردیم اما رهبر به عهده نهاد ها گذاشت فقط صدا و سیما قبول کرد که گزارش دهد که بعد از جلسه اول آنها هم دیگر نیامدند. به عبارتی بالاترین مقام کشور هم خویش را،و هم نهاد های زیر نظرش را از نظارت فارغ می داند. در صورتی که نهاد مجلس با نظارت و قانون گذاری همراه است. با این وصف است که مجلس خبرگان مورد غفلت قرار گرفته و این غفلت کار را به جایی رسانده که وظیفه نماینده مجلس خبرگان تمجید از مقام رهبر زنده شده است.

همین تجربه است که هاشمی را به نظریه مدت دار شدن مقام رهبری و هم نظارت بر نهاد های رهبری رسانده است و حتی مسئله شورایی کار کردن مقام رهبری را مطرح می کند.

حال سوال این است که غفلت از مجلس خبرگان برای ایران هزینه زا بوده است؟

چه می توان کرد که این هزینه کاهش یابد؛ البته در حد توان و مشی اصلاح طلبی چه اعتقاد به ولایت فقیه داشته باشیم و چه نداشته باشیم، با این نهاد که بالاترین مقام کشور است چه رفتاری می توان داشت؟

اگر اجرای قانون اساسی را می خواهیم این اجرا باید در بالا ترین مقامش هم نظارت وجود داشته باشد. و این میسر نمی شود مگر این که مجلس خبرگان رهبری دارای کارکردی نظارتی و سوال کننده شود مانند مجلس شورای اسلامی فعلی که از مقامات در باره مسئولیتشان سوال می کند. حتی مگر ما نام مجلس شورای اسلامی را قبول داریم؟ نام مجلس باید ملی باشد اما مشی اصلاح طلبی به روند نظارتی شدن و محدود کردن قدرت می اندیشد که نهاد خبرگان را هم شامل می شود.

به نظر می رسد که در حال حاضر هزینه غفلتی را می پردازیم که از دوره اصلاحات شروع شد یعنی هم زمان در کنار توجه به دو نهاد ریاست جمهوری و مجلس باید به مقام رهبری و خبرگان هم توجه می کردیم تا گارد این نهاد را باز کنیم؛کاری که هنوز نشده است. البته اگر رکن مهم اصلاح طلبی را این بدانیم که مقام و مسئول باید در مقابل مقام و اختیار پاسخگو و هم نظارت پذیر باشد.

 

اهمیت انتخابات خبرگان

جدای از غفلت روشی اصلاح طلبانه در ارتباط با مجلس خبرگان، انتخابات اخیر این مجلس بسیار مهم است، چرا که گمان می رود که رهبر بعدی را انتخاب خواهد کرد.

نظامیان به رهبری نظام تمایل دارند، او هم به سیاست های این جریان تمایل دارد. نظامیان و تندرو ها که قصد دارند رهبری نزدیک به خود را برسر کار آورند در این راه هاشمی و خانواده خمینی و روحانی را مانع سر راه خود می دانند، رهبری نظام هم با سیاست های هاشمی همراه نیست. به کار گرفتن واژه نفوذ بعد از برجام و تکرار آن در حقیقت مقابله با هاشمی و روحانی و حسن خمینی است که سپاه آن را پیش می برد.

انتخابات خبرگان پیش رو از این منظر اهمیت دارد که در کشمکش نگاه نظامی و بوروکرات کدام جریان می تواند کاندیدای خود را رهبر کند. حضور هاشمی می تواند یک وزنه قابل ملاحظه در مجلس خبرگان باشد در عین حال این حضور بستگی به آن دارد که چه کسانی به مجلس راه یابند. شورای نگهبان با تائید هاشمی ولی با رد صلاحیت افراد زیادی قصد دارد خط هاشمی در مجلس خبرگان را ناکارآمد بگذارد، به همین دلیل است که هاشمی به رد صلاحیت حسن خمینی اعتراض شدید کرد. این شیوه را شاید به دو دلیل که هنوز درستی هیچ کدام برما روشن نیست انجام داده است:

۱- تردید های رهبری که در برجام تاثیر گذاشت و دلیل آن هم وضع خراب اقتصادی کشور بود که به تصویب برجام انجامید.

۲- عصبانیت از رد صلاحیت که اعلام موضع به مردم و جامعه که شرایط به چه شکل است.

به هر حال مصافی در جریان است که نتیجه آن گریبان زندگی مردم را خواهد گرفت؛ برد نظامیان اگر شکست مردم نباشد افزون بر مشکلات آنان است.

باید دید که جامعه در کشمکشی میان نظامیان و جریان تندرو و طیف بوروکرات حکومت چه سمتی خواهد گرفت؟